Monday, October 5, 2015

دوازدهم مهر ماه

مردی که حرف نمی‌زند. از عید دارم به همچین طرحی فکر می‌کنم. برایم بدیهی است که داستان کوتاه یا حتا رمان نیست. دلم می‌خواهد فیلم‌نامه باشد. جوان است، ته ریش دارد، چشم‌های تیره و اندوه‌زده... بعد این روزها وقت وبی وقت، سراغم می‌آید. تصویرسراغم می‌فرستد، وادارم می‌کند بهش فکر کنم، چرا حرف نمی‌زند؟ قهر کرده؟ ترسیده؟ این که سراغش نمی‌روم عصبیم می‌کند. باید این کاری که دستم هست را سریع‌تر جمع کنم. می‌ترسم که برنجد، برود و من دیگر هیچ‌وقت نفهمم این مرد چرا حرف نمی‌‌زند.

No comments:

Post a Comment