صبح که بيدار ميشوم،دلم خوشحال و بازيگوش ميگويد:«هی زود باش مرد،از خانه که بيرون بزنيم شانس ديدن چشمانش هست»
عصر که به خانه برميگردم،دلم نااميد و مغموم ميگويد:«لطفا زودتر بخواب،شايد در رويا بتوانم به زيارت چشمانش بروم»
برای همين است که اين روزها به خوابيدن راغبترم تا بيدار ماندن...آنجا اميد ديدار چشمانت هست...روز به روز بيشتر ميفهمم که بهشت يعنی حکومت خيال تو!
ای خوش خواب ... بهانه چرت زدن سر کارت همين بود؟
ReplyDeleteشرمنده ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... .... .... .... ..... ...... ....... ........ .............. .............. ........................... ......................................................................................................................................................................................
ReplyDeleteای بابا.ای بابا!!!
ReplyDeleteاخه حکومت خيال به چه درد می خوره ؟؟؟؟؟؟ خيال ... خيال ... من از خيال بيزارم ................................ ):
ReplyDeleteمنم با اينکه خياله... راضيم....فعلا که روزهای بی شکل بی تو را عشق است.....
ReplyDeleteبهشت خوش بگذره ...
ReplyDeleteبه شکوفه ها به باران برسان سلام ما را !!!
ReplyDeleteخوبه ... اما اگه تو خواب هم دریغ نکنه ...
ReplyDeleteدمت گرم داداش همچين يه نمه رومانتيک بود تشبيهاتت ... قلمت پايدار و حضورت مستدام!
ReplyDeleteنگاه ميگه رويل رو دوست نداره ولی به نظر من اونجا ديگه مال خد خودته.می تونی هرچيزی که دوست داری و داشته باشی بدون ترس و واهمه از چيزی!!!!!
ReplyDeleteرويل=رويا
ReplyDeleteامير جان خوش به حالت که هنوز در رويا می تونی به زيارت چشمانش بری.اگه يادت باشه توی پست قبلی نوشته بودم که ديگه همين يه کار رو هم نمی تونم بکنم...اگه بهشت همين باشه منم يه زمانی بهشتی بودم نمی دونم چی شد پرتم کردن بيرون!
ReplyDeleteباور نکنی خيال خود را بفرست---- تا در نگری که بی تو چون خواهم خفت
ReplyDeleteاتفاقن امير جان منم به اين نتيجه مدتهاست كه رسيدم ...
ReplyDeleteمن منظورم اين نبود که چه «خوب»غرق شدی..منظورم اين بود که چه زيبا غرق شدی!
ReplyDeleteسلام. چقدر احساست قشنگ شده امير!
ReplyDeleteدر حسرت چشمهاش...تو هم شاعر می شوی...
ReplyDeleteسلام داش امير
ReplyDeleteسلام..خوبی امير جان.............عجب بهشتی ميشه............ولی ما بايد ياد بگيريم واقعی زندگی کنيم...نه رويايی.............................حتی رويا هامون رو هم به عرصه رئال در بياريم
ReplyDeleteچه خوب غرق شدی!
ReplyDeleteسلام . قضيه چی بيده داداش ؟ عاشقی؟
ReplyDeleteعجب جمله نغزل بود اين آخری. معرکه ايی امير خان
ReplyDeleteپستت خيلی شخصيه نظر ندم بهتره:)
ReplyDeleteبابت بد قولی هام معذرت می خوام
ReplyDeleteسلام خوبی امير....چی بگم واسه پست به اين لطيفی؟
ReplyDeleteسلام/ شاعرانه و دل انگيز است!
ReplyDeleteدل خستم بی قراره بی قرراره توی سينم..نمی خوابه تا که حتی بشه خوابت رو بببنم..کی می شه وقت رسيدن.وقت ديدار دوباره روی ما تو رو ديدن وقت لبخند *ستاره...
ReplyDeleteروی ما= روی ماه
ReplyDeleteمژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود .............
ReplyDeleteامیر جان کجایی؟!
ReplyDeleteمن معتقدم بخشی از دوست داشتن ـ که بخش کوچيکی هم نيست ـ بايد تو خيال باشه. نبايد وارد دنيا بشه چون من از بايد های دنيا ـ که هميشه مايحتويش رو به تمامی می بلعه و ازش امان نيست.خلاصی هم نيست ـ بدم مياد. اما اگه همچين خيالی باشه ... و هوش و حضور تو برخورد باشه کشف ميشه.
ReplyDeleteکم پيدا؟
ReplyDeleteسلام... تو رو خدا ببين مردم خوابآلودگیشون رو با چی توجيه میکنن...!!!
ReplyDeleteاگه راست ميگی چرا شبها به بيداری مايل نيستی؟ ها؟!!!
ReplyDeleteامیر جان پست قبلی یه عکس بود مال رژه ی آخوندا که بهخاطر سنگین نشدن وبلاگ برش داشتم/فکر کنم ندیدیدش/ چه مزه میده دیدن عکسای خوبا و مخصوصا اینکه خودتم بگیریش!/سپیا و سیاه و سفیداشم قشنگ شده/سعی کن کوه بری پسر خوب تو این هوا به جا اینکه بخوابی.(چشمک)دنیا پر از قشنگیه مثل چشمهای اون.
ReplyDeleteسلا. احوال شما؟ فقط می تونم بهتون بگم آفرين بر اين احساس قشنگتون. فوق العاده نوشتی.
ReplyDeleteموفق و پيروز و عاشق باشی. قربانت..................عسل
سلام به امير عزيز/ممنون که لطف کردی .هميشه از من جلوی .حسوديم ميشه اين دفع گوش واميستمتا اپ کردی جلدی می پرم و کامنتمو می گذارم. و اما در مورد زن ايرانی ۴. همين که در فضايی هندسی بيان می شود .بيانگر يک وضعيت کوبيسم در جامعه ی زنان است. (همان اولش اشاره کردم که برای رو ح های هندسی است.)همان جامعه ی بي روح و سرد زنان در ایران. دايره هم نماد گذر جامعه است.ومحيط آن انسانهايی که داری تفکر و انديشه اند. نقطه ی پرگار همان قدرت تفکر است و انديشيدن. به نضرم زنان در اين زمينه کم آوردند .يعنی به نوعی نقطه ی پرگار شکسته شده . (اين هم ساخت شکنی معنا شناسانه است).حالا دوباره منتظرتم.
ReplyDeleteراستی اينکه آدمای عاشق بيشتر در رويا هايشان با معشوق مغازله می کنند درسته و اين مورد رد مطلبت هست .جاری باشيد امير عزيز.
هين حرفا يه نم بارون می طلبه و يه فنجون قهوه و پنجره ای که به کوچه باز می شه.
ReplyDeleteسلام .
ReplyDeleteمن يه چيزی گفتم که بخندی اگرنه ما هم چندان سبکباران ساحلها نبوديم و نيستیم... يا حق!
ReplyDeleteدرود بر چشم دل
ReplyDeleteچاکر شما هستیم رفیق تر !
ReplyDeleteخیلی خوشحالم که بعد مدتها وبلاگ خوبی پيدا کردم
ReplyDeleteسلام کجايی امير جان
ReplyDeleteآدمی که عاشقه و دور از معشوق ترجيح ميده بخوابه تا رويای او را داشته باشه...من که مدتهاست دارم اينطوری زندگی ميکنم.ميشه اين روياها حالت واقعيت به خودش بگيره؟؟؟؟؟
ReplyDeleteسلام عزیزم...خيلی قشنگه وبلاگ تون ....اميد وارم در تمامه مراحله زندنی موفق باشيد ...به وبلاگ من هم يه سری بزنيد...خوش باشيد...
ReplyDeleteسلام اميرحسين خان عزيز.آقا بی معرفت شدی يادی از ما نميکنی؟...چه خوب .حداقل اينطوری خواب هم به چشمات بياد.
ReplyDeleteهه جالبه ! لا مصب پس از دوران کودکی اين اولين زمستونيه که مثه مرغها حول و حوش ۸.۳۰ مثه مرغها می خوابم و ساعت ۳ و ۴ صبح مثه خروس ها از خواب بيدار می شم ! خيال.... جالب بيد ! عارضم به خدمتتون که جواب شانس ۲۸ام معلوم می شه !
ReplyDeleteمن نميدونم چرا هميشه به پست های تو دور ميرسم.
ReplyDeleteاينجا هوای عاشقی حکمفرماست.
ReplyDeleteفالش می زنی برادر..بهشت رو بی خيال بچسب به آتش داغ جهنم وسط اين زمستون نيومده سرد...
ReplyDeleteشاد باشيد و فعال مثل هميشه
ReplyDeleteچه عجيب!..نمی دونم اينجا پيام ننوشته؟ ...: « چشم دل باز کن که ...آنچه ناديدنی ست ....» (برای خالی نبودن عريضه)
ReplyDeleteخو ! حالا، ایی که گفتی، ینی چه ؟ هااا ؟// پیروز تندرست، عاقل و رهیده، باشی.
ReplyDeleteيه دقيقه بيدار شو بعد بخواب...يه وقت نری تو کما!!!!!!!!!! آهــــــــــــــــــای ۱۱۵ يکی غرق شده...رفته تو کما....
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteوب جالبی داری
شاد باشيد
پاک از دس رفتی ها برار!
ReplyDeleteسلامبرعموامير. من لالای ميگم برات شايد خوابهای خوشتر ببينی.
ReplyDeleteسلام امیر بزرگ / با امیرانه هایت خوش خیال بمانی / خواب؟ / نه امیرجان / در بیداری بساز چشم هایش را./ چقدر سرت شلوغه، برادر / همیشه پر جمعیت باشی
ReplyDelete