Thursday, November 17, 2005

حکايت باران بی امانيست،آنگونه که من دوستت دارم

باران که ميبارد/تمام کوچه های شهر /پر از فرياد من است/که ميگويم:من تنها نيستم/تنها،منتظرم/تنها...(کيکاووس ياکيده)


باران که ميبارد بی قرارترم.همين!


پی نوشت کاملا بی ربط:پسرعمه های کره زمين متحد شويد!


پی نوشت کاملا بی ربط شديدا سوز آور(چيزی از جنس نشادر به گمانم):پسر عمه های طفلکی کره زمين ،قسم به خرمالو و روسری،متحد شويد!


پی نوشت درست حسابی :کاکو مهدی باز هم چراغ آزاديخواهی رو روشن کرد!


سانچو:نخير،ارباب کاملا مشاعرش رو داده رهن  و اجاره.باز خدا پدر دون کيشوت رو بيامرزه ادای ادم های عاقل رو در مياورد اين يکی صراحتا خزعبلات ميگه و گلاب به روتون به مزخرف گفتنش افتخارم ميکنه...آه سروانتس خدا گور به گورت کنه که آوارم کردی!!!

41 comments:

  1. اولا٬ بازم هی....

    ReplyDelete
  2. ثانيا پس چرا اينجا بارون نمياد؟

    ReplyDelete
  3. پستی که می توان در آن گيج زد !

    ReplyDelete
  4. اگر باران هميشه ميباريد آنوقت......

    ReplyDelete
  5. باران بند آمده. پسر عمه های جهان هم احتمالن تا باران بعدی به متحد شدن فکر نخواهند کرد.

    ReplyDelete
  6. به سانچو بگوييد که چه کسی ادای آدمهای عاقل را در«نمی آورد» که من دومی اش نباشم!

    ReplyDelete
  7. :)))))))))) نمیری امیر که همش منو میخندونی. تو قات میزنی سروانتس بیچاره فحشش رو  میخوره:))) خوش باشی داداش

    ReplyDelete
  8. محمد جوا شکریNovember 17, 2005 at 5:22 AM

    سلام..خوبی امير جان.........داستان اين پی نوشته هات چيه؟

    ReplyDelete
  9. سلام . از دختر عمه های زمین خبر داري؟ يا آدرسی

    ReplyDelete
  10. ببين روابط من و پسر عمه ام زياد خوب نيست من با کی متهد شم ؟‌

    ReplyDelete
  11. سلام... با اين استقبال پر شکوهی که از آزادی خواهی شد٬ من کلی انرژی گرفتم و کلی انگيزه پيدا کردم... فکر کنم نوشتن از عشق و صفا و صميميت بيشتر مشتری داره... ولی من يه قولی دادم حالا حالا هم پاش وايساده‌م... ضمنآ اينجا هم داره بارون مياد... از اونها که دوستت دارم... يا حق!

    ReplyDelete
  12. طنزتان زيباست و مرا به ياد اين سخن آن فيلسوف ديوانه مي اندازد كه گفت : فقط يك دلقك مي داند كه چگونه ميتوان از خويشتن فراتر پريد . جلال بر خداوند و صلح بر شما باد .

    ReplyDelete
  13. ديشب که بارون مث شلاق می اومد ؛ خوشحال بودم زير يه سقفم .

    ReplyDelete
  14. خرمالو و روسری!!!

    ReplyDelete
  15. اينجا برف اومده ۷ سانت! منم اولين زمين خوردگی روی برف زمستونيم رو امتحان کردم!

    ReplyDelete
  16. باران... شايد اين باران های پاييزی باعث می شه که من هر سال اين فصل مزخرف را بتونم تحمل کنم

    ReplyDelete
  17. گلاب به روتون .روم به ديوار نشادر همونNH4CL می باشد که بسيار در معادلات شتاب دار مکانيک کاربرد دارد؟

    ReplyDelete
  18. اون شعر بالا هم کم از لطافت باران نداشت ها. خيلی ناز بود.مرسی داداش:)

    ReplyDelete
  19. پسر عمه های جهان از چه لحاظ متحد شوند؟

    ReplyDelete
  20. يه موضوعی که مدتهاست ميخوام بهت بگم ارباب : کاش اشعاری رو که تو وبلاگت ميتويسی سطر به سطر بگذاری نه در يک خط و جدا شده به وسيله ی اسلش . نگران حجيم شدن پستها هستی ؟ ديگه اينکه ارباب مزخرفاتت رو عشق است . اين همه آدم عاقل يعنی دنيا واسه چهارتا ديوونه مثل ما جا  نداره ؟

    ReplyDelete
  21. بـرادر بزرگــهNovember 17, 2005 at 10:57 PM

    عقل کيلو چنده ... حالا مغز بگی یه چیزی ... اونم مغز گوسفند ... بگذریم الان اونم دیگه  مشتری نداره . ولی عوضش موقع دک و پوز عاقل بودن که ميشه صفش تا کجاست ....

    ReplyDelete
  22. اصلن نميدونم چي شد سر از اينجا دراوردم. ولي خيلي با وبلاگت حال کردم. بسيار عالي مينويسي. کارت درست، سرت سلامت، روزت خوش و زيارت قبول :)

    ReplyDelete
  23. منم با سانچو موافقم داش امير ;)

    ReplyDelete
  24. آنا گفتی برف يهو باز داغ دلمو تازه کردی دختر! نميدونی چه حالی ميده تو سربالايی پسيان وقتی ميری بالا همش برف رو زمينه ماشين مثه سگ سر ميخوره اينور اونور بعد صدای قرچ قوروچ برف زير لاستيکای ماشين وقتی دونه های برف ميخوره تو صورتت ... دلم خواست! خوش بحالت!

    ReplyDelete
  25. خب من فکر ميکنم بعضی وقتا اگه مشاعره مونو بديم اجاره ،جملاتی از افکارمون تراوش ميکنه که هرگز در هشياری کامل و عقل محض، بيرون نمياد. پس بهتره اينطوری باشه چه بسا که اينطوری خيلی چيزا را که در عالم بيداری نمی فهميم ،خواهيم فهميد

    ReplyDelete
  26. حالت خوبه امير جان ؟

    ReplyDelete
  27. پس کيکاووس ياکيده!

    ReplyDelete
  28. باران که ميبارد سبک پا تر ام.

    ReplyDelete
  29. خوش است خلوت اگر يار ....يار من باشد

    ReplyDelete
  30. امير ديگه ولت نميکنم بايد بگی در موردم چی می گفتين يالايالا يالا...مردم از فضولی...

    ReplyDelete
  31. سلام!
    امشب وبلاگم را راه اندازی کردم ومیخوام به آدرسهائی که بهم دادی يکی يکی سر بزنم وببینم هرکی چطوری مینویسه .راستی تا چه حدی متنها رديابی ميشوند؟ اینجاتا چه حدی ازادی داريم؟

    ReplyDelete
  32. عنوان اين پست به اندازه ۷ - ۸ -۱۰ تا پست حرف واسه گفتن داره...دست مريزاد

    ReplyDelete
  33. the man in the middleNovember 18, 2005 at 4:27 PM

    سلام امير.خوبی؟باز اومدم اينجا حال کردم مرد.

    ReplyDelete
  34. رفتار خجالت آور حسین رضا راده در بالا بردن قاب عکس رهبر بالای سکو و در مقابل پرچم ایران؛ چهره قهرمان پوشالی را نمایان کرد!! گویا او پا در جای پای برادران خادم و ..... می گذارد!!! آبروی هر چه ايرانی است برد مرتيکه فکر ميکرد رستم دوران است!! آزادگی رستم و تختی تکرار نشدنی است!!! این عمل تکرار رفتار نازی ها و سلام هيتلری دادن است!!!

    ReplyDelete
  35. ما که هر چی خونديم نفهميديم تو چی نوشتی ولی اگه تو بيايا حتما ميفهمی من چی نوشتم.

    ReplyDelete
  36. مممممممممم  ........اوهومممممممممممم

    ReplyDelete
  37. پسر عمه های کره زمين؟؟!!.....

    ReplyDelete
  38. آخ جووووووووووووووون...خرمالو...

    ReplyDelete
  39. سلام رییس جونم. من که نفهمیدم چی گفتی لااقل با یه بار خوندن نمیشه فهمید کاکو! من آپم با یه گیر سه  پیچ به رضازاده ی .

    ReplyDelete
  40. ممنون امير جان

    ReplyDelete