شرم شکست غرور انسانی است که پاسخ سلامش را نميدهند(سيد علی صالحی)
ازون روزاست که قادعتا نبايد در شمار روزهای زندگيم ثبت بشه...صبح داشتم با خودم فکر ميکردم اگر واقعا انسان فقط شادمانه هاشو زيسته پس من ظرف ده سال گذشته کلا يکسال هم زندگی نکرده ام.دارم نامجو گوش ميکنم«نماز شام غريبان چو گريه اغازم/به مويه های غريبانه قصه پردازم/به ياد يار و ديارم چنان بگريم زار/که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم»اين آهنگ نامجو رو خيلی دوست دارم...خيلی تنهايی هام رو اين مدت پر کرده،جالبه فقط همين يه اهنگ رو هم انگار خونده من که چيز ديگه ای ازش پيدا نکردم.حوصله ندارم به اهنگ لينک بدم.تو وبلاگ ميثم ميتونين به همين اسم نامجو پيداش کنين.
دارم مدام مينويسم که فکر نکنم.ديشب هر چه کردم خوابم نبرد،البته منطقا کسی که تمام روز رو به انحا مختلف خوابيده نبايدم شب خوابش ببره ولی خوب اخه کجای زندگی من منطقيه که حالا خوابيدنش منطق بردار باشه...
پی نوشت۱: يه استادی داشتيم به اسم مهندس فرهنگی!چند تا جمله قصار ازش يادم مونده...يه بار داشتيم باهاش بحث ميکرديم.من داشتم تحليل ميکردم که با وخيم شدن اوضاع اقتصادی احتمال انقلاب بالا ميره اون گذاشت من اسمون ريسمونام رو ببافم بعد گفت در تمام طول تاريخ هيچ انقلابی به خاطر فقر شکل نگرفته...هميشه انقلاب ها به خاطر تحقير شکل ميگيرند...فکر کردم ديدم راست ميگه ...من از هيچ چيز به اندازه تحقير متنفر نيستم
پی نوشت ۲: الان برای يه دوستی نوشتم «نترس من اين روزا خودم رو هم نميترسونم،چه برسه به بقيه رو»يهو ازين اظهار فضلم خوشم اومد.گفتم اينجا هم ثبت در تاريخش کنم
از قلم های روان خوشم میاد. بازم بنویس دوست دارم باز میزبانم باشی
ReplyDeleteدر مورد اون گسست فرهنگی تصميم دارم يک پست در وبلاگم بنويسم .چندان با حرفت موافق نيستم اگر در دهه ۴۰ هنر مسلط شعر و بعد ها داستان بلند بود هنر مسلط دهه ۷۰ ايران سينما و امروز کاريکاتور و عکاسی است .گر چه نقش دولت و سیاست های فرهنگی و آموزشی آن را نادیده نمیگیرم ولی هر دو میدانیم فردی نظیر شاملو محصول مدارس خصوصییا دانشگاه تهران یا فضای باز سیاسی نبود. در ضمن اگر نخبگان آن قدر پر ظهور بودند تاريخ کمتر برايشان ارج و قرب قائل بود.حافظه ی ملت ها بی جنبه است .اون نوشته ی من هم در اختيار شما هر کاريش که می خواهی بکنی مختاری.آن اهنگی را که گفتی با صدای ستار شنيده ام اغلب خوشايند ترين بخش هر آهنگی برايم شعرش است و خوب خواجه حافظ است ديگر.خودت هم ميدانی گاه گاه می شود به کسی گفت يک بار خواب ديدن تو به همه عمر می ارزد .
ReplyDeleteالان ياد اين شعر رومانتيک افتادم مربوط به فیلم love story.گاهی باید حساب زمان را با معیاری جز ثانیه سنجید.همین بحث کهنهی کمیت و کیفیت یه جورایی .// how long does it last can love be mesured by the houres in a day
ReplyDeleteحالا چرا مزخرف؟؟؟ گمونم بازم اعصاب نداریا می خوای یه خورده بهت قرض بدم؟؟ بيبن ریما جان داشتم باز با اعتماد بنفس کامل مزخرف رو اينجوری==> مضخرف می نوشتم! خدا رحم کردD:
ReplyDeleteخوب... خوب ديگه.انقدر راست می گی که نمی تونم هيچی جز خوب بگم
ReplyDeleteهوم ؟ انسان فقط شادمانه هاش رو زيسته ؟!!! مال کی بود اين جمله ؟؟؟ اخه الان واسه اولين بار به نظرم چرند مياد ... اصلا احساس می کنم هيچ معياری واسه تعيين شادمانه و ناشادمانه نيست ... تازه شم من تازگيا باورم شده شادمانگی بايد تو دلت باشه . دلت رو هوا بده مرد .
ReplyDeleteمی نويسی که فکر نکنی؟هر چی که می نويسی تمام چيزهايی که برای يه لحظه راجع بهش فکر کردی حتی اگر مزخرف باشه
ReplyDeleteدلم خورشيد ميخواهد....
ReplyDeleteسلام . اومدم نطق کنم پيام فرانک حواسمو پرت کرد. فرانک خانم اومدن به اينجا خوئش سعادت و افتخاره منتی رو دوش امير ما نذار. همين . فلان لق پيامم که هرچی زور ميزنم چيزی ازش يادم نمياد . سرم درد ميکنه فجيعانه.
ReplyDeleteاييييول عادل خوشگله ! ... گفتم زنشو تبريز ديدم ؟
ReplyDeleteبابا حال زندگی به اين بی منطقيشه!!!
ReplyDeleteبه نظر من انقلابها بیشتر به خاطر فقره ... اينم هست که خيليها اصلن معنی تحقير را نمی فهمند ...
ReplyDeleteاستادت راست گفته ولی هميشه فقر حقارت هم بدنبال داره. دوره با سيلی صورت سرخ کردن گذشته برار!
ReplyDeleteخداييش حرف درستي زده استادتون. به دلم نشست.
ReplyDelete