گوشی تلفن که از دست مادر ميافتد و ضجه ميزند،ميفهمم که مصيبت در خانه مان را زده.باور نميکنم حتی وقتی که دستانش را گرفته ام تا صورتش را نخراشد،حتی وقتی آزاده را ميبينم که پاهايش طاقت حجم آوار مصيبت را نداشته و زانو زده ريز ميگريدواميراحمد که با صدای بلند اشک ميريزد...باور نميکنم وقتی پدر به خانه می آيد وشما دو نفر در آغوش هم گريه ميکنيد و هر دو ميگوييد بی کس شديم!
ذهنم بر ميگردد به يک بهمن سرد در سال ۷۴،تازه آمده بودم تهران و اين شد کشف دوباره يک رابطه.فهميدن اينکه تو نه تنها دايی من که صميمی ترين دوستی خواهی بود که من در همه عمرم داشته ام.بعد همه اش شد رفاقت.شدی رفيق سرگردانيهاوتنهايی هايم،شادی ها و غمهايم،عاشق شدن و فارغ شدنم.همه جا بودی...همه جا بودی و حالا من چطور باورکنم ديگر نيستی...
هيچ وقت در همه عمرم اين همه نفهميده بودم که تنهايی يعنی چه!رفتی مرد و من ماندم با اين همه حسرت که هيچ کاری برايت نکردم.باورم نميشود،هيچ وقت باورم نميشود!
پی نوشت:حالم بهم ميخورد ازين همه مسووليت های طاق و جفت.دلم ميخواهد بروم يک گوشه فقط کمی برای خودم بميرم!
اميدوارم شوخی باشه.......وگرنه مصيبت بزرگی آمده :)) تاثر تاصف و همدردی مرا بپذیرید
ReplyDeleteمی فهمم چی ميگی ....... تلخه بسيار تلخ !
ReplyDeleteامير جان واقعا متاسف و ناراحت شدم .. کاش اول اوريل بود لااقل ميگفتيم دروغه .. با هر مرگی و هر خبری از هر دوست و اشنايی بيشتر به ذهنم مياد : اونی که رفت امرزيدس خدا ما زنده ها رو بيامرزه ... // تلخ بود مثله عسل ..
ReplyDeleteدر پناه ايزد يکتا باشد ... متاسفم ... و روحش شاد .
ReplyDeleteآخ... متاسفم... تسليت ميگم... هرچی فکر ميکنم هيچی پيدا نميکنم برای تسکين دردی که به وسعت تمام تنهايی است و به وسعت تمام مردانگي کسی که حالا نيست... اما يادش که هست ... و خاطراتش... و حضورش که هميشه در ذهن توست...
ReplyDeleteتسليت ميگم هم به تو...هم به ازاده...هم به امير احمد...
فقط همدردی.....روحش شاد و يادش گرامی..
ReplyDeleteمتاسفم امير از دست دادن يک دوست خيلی سخته و دوباره نديدنش
ReplyDeleteبراتون آرزوی صبر ميکنم
نميدونم چرا اينجور موقعها تسليت گفتن هميشه واسم سخت بوده...
ReplyDeleteتلخ تر از عسل
ReplyDeleteاميدوارم ديگه همچين چيزی هرگز در زندگيت تکرار نشه...
ReplyDeleteتسليت می گم غم آخرت باشه
ReplyDeleteسلام امیر جان. الان هیچی نمی تونم بهت بگم چون مطمئنم هیچ چیز حالا نمی تونه دلت رو آروم کنه.از ته دلم متاسفم. مواظب خودت و خانواده باش می دونی که همیشه تو مصایب یک نفر باید باشه تا همه فشارها رو تحمل کنه و همه رو تسلی بده و مطمئنا تو می تونی اینکار سنگین رو انجام بدی.
ReplyDeleteظاهرن دايی ات آدم خيلی خوبی بوده.اميدوارم روحش شاد باشه . اين جور مواقع آدم کاری نمی تواند بکند جز تسليت گفتن و تسليت گفتن هم زيادی فرماليته است و دردی را دوا نمی کند.می دونی مرگ جزئی از زندگيه و می دونم که جای خالی آدم های عزيز و نزديک زندگی زنده ها را خيلی تلخ می کنه .زمان که بگذرد کمی با يادآوری خاطره های خوش آرام خواهی گرفت . غم و غصه باعث شادی روح کسی نمی شه .مواظب خودت باش.
ReplyDeleteزندگی صحنه ی زيبای هنرمندی هاست/هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود/صحنه پيوسته بجاست/خوش آن نغمه که مردم بسپارند به ياد ...
ReplyDeleteاولش خواستم بگم....
ReplyDeleteآهاي!با توام.
ماه پشت ابرها مرده و دیر بجنبی بانو هم در باد گم شده است.
كبريت بكش!
تا در اين تاريكي تنها نماني!
ولی بعد ياد رابطه ی عجيب و غريب خودم با دائیم افتادم...حالا همیشه وفقط میگم...براتون صبوری رو آرزومندم!مراقب آزاده هم باشيد از طرف ما.
متاسفم!
ReplyDeleteغیر از اباز تاسف و همدردی چیز دیگه ای نمیتونم بگم.. امیدوارم غم آخرت باشه
ReplyDeleteچی ميشه گفت امير جان جز تسليت رسم زندگی همينه گاهی سخته گاهی ساده
ReplyDeleteاين جور مواقع آدم حتی چيزی برای بيان همدردی ها پيدا نمی کنه. نمی دونم. فقط می تونم تسليت بگم و صبر آرزو کنم براتون.
ReplyDeleteتسليت منو بپذير و شريک غم خودت بدون
ReplyDeleteخيلی تلخه.. خيلی... تلخيش رو هم همممون تو زندگی ميچشيم اينه که آدم تو اين مواقع ميتونه روی همدردی رفيقاش و اطرافيانش حساب کنه!...ما رو هم تو غمت شريک بدون امير جان... اميدوارم بازم تو اين قاب آبی خنده هاتو شاهد باشيم رفيق!
ReplyDeleteچيزی ندارم بگم جز اينکه متاسفم...
ReplyDeleteغمگين نبينمت مرد .
ReplyDeleteاميدوارم ياد داييت برات هميشه گرم وگرامي بمونه. اگه فرصت نشد براش کاري کني، حالا واسه ديگران بکن. ولي نه اينجوري، قول بده که اشک رو از چشات، و تلخي رو از صدات پاک کني. دلت پر اميد.
ReplyDeleteسلام . تسليت ميگم . بقای عمر عزيزان .
ReplyDeleteدوست عزيز تسليت منو بپذير .فقط آرزوی صبر دارم برای تو و خانواده محترمت .بخصوص مادر گرامی
ReplyDeleteهيچی توی دنيا به اندازه شنيدن خبر رفتن يک عزيز اگر چه نشناسمش منو عميقن ناراحت نمیکنه .بهترين جا رو برای ايشون از خداوند خواستارم.
دوست عزيز تسليت منو بپذير .فقط آرزوی صبر دارم برای تو و خانواده محترمت .بخصوص مادر گرامی
ReplyDeleteهيچی توی دنيا به اندازه شنيدن خبر رفتن يک عزيز اگر چه نشناسمش منو عميقن ناراحت نمیکنه .بهترين جا رو برای ايشون از خداوند خواستارم.
سلام امير ...نگو از اين درد که گلوی آدمو فشار ميده..کاش تو بهتش نمونی پسر...هانی
ReplyDeleteتسليت ميگم امير جان. آرامش ابدی رو باری دايی عزيت آرزو ميکنم.
ReplyDeleteامروز اين دومين جاييه که دارم سر ميزنم و توش خبر مرگ عزيزی رو ميدن....
ReplyDeleteاز صميم قلبم برای شما و خونواده محترمتون آروزی صبر و سلامتی ميکنم.
همه ميدانيم که دائی مال اين حوالی ها نبود رفت که به شکوفه ها به باران برساند سلام مارا . بی نظير ترين و شريف ...روحش شاد . همين! به خانواده محترم کاميار بخصوص امير عزيز تسليت ميگم.
ReplyDeleteچه ميشه کرد جز دعای رحمت برای روح آزاد شدهش؟ روحش شاد!
ReplyDeleteنمی دونم چی بگم . اما می گويند بايد تسليت گفت. اگر اگر اگر تسلی بخشد.
ReplyDeleteدلم نمي خواست هيچوقت كامنت تسليت بذارم برات ، مي دونم روزاي وحشتناكيه براي تو و عزيزانت ، چيزي نمي تونم بگم...فقط ... اين شعر مدام تو سرم مي چرخه : مرگ پايان كبوتر نيست
ReplyDeleteدارم از زلف سياهت گله چندان که مپرس/ که چونان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس. امير داداش، بدجوری خودمو می خورم. هيچ جوری تو کتم نميره. کاش ميشد زمان و برگردوند
ReplyDeleteامير جان......عميقا متاسفم
ReplyDeleteای کاش می شد بار غم را تکه تکه کرد و هر کدامش را به ياور و دوستی سپرد... اما مثل اينکه در لحظات سخت تنها خود بايد بود و خود.
ReplyDeleteهميشه از تسليت گفتن بدم می اومده چون نه باری رو سبک می کنه و نه عمق همدردی را نشان می دهد.تنها می دانم که از ته دل با تو همدردم. قوی باش داداشم!تاواريش جان!
ديدم آپ کردی خوشحال شدم.می ترسيدم ديگه ننويسی..
ReplyDeleteخدایش بیامرزد .
ReplyDeleteو خدایت صبر دهد.
ReplyDeleteهوای قابت دلگير میشود گاهی.
ReplyDeleteسلام خوبيد اميرجان . نوشته ات خيلی با احساس بود . ميدونی من اين احساس تلخ رو دو بار تجربه کردم يکی زمانی که ۱۰ سال پیش برادرم را از دست دادم و مورد بعدی ۲سال پیش زمانی که پدرم فوت کرد .
ReplyDeleteسلام خوبی؟
ReplyDeleteنمی گم متاسفم چون از تاسف خوردن برای کسی بدم مياد چون وقتی تاسف می خورم حالم از خودم هم به هم می خوره....نمی گم متاسفم بلکه برايت آرزوهای خودت را آرزو ميکنم و فکر می کنم شاملو يکی از بهترين بيان ها را داشته باشه پس يکی از شعر هايش را به دلتنگی و اندوهت تقديم می کنم..
.....می خواهم خواب اقاقيا ها را بميرم
خيال گونه در نسيمی کوتاه
که به ترديد می گذرد
می خواهم نفس سنگين اطلسی ها را پرواز گيرم
در باغچه های تابستان
خيس و گرم
به نخستين ساعات عصر
نفس اطلسی ها را پرواز گيرم
حتا اگر زنبق کبود کارد
بر سينه ام گل دهد
می خواهم خواب اقاقيا ها را بميرم
در آخرين فرصت گل
و عبور سنگين اطلسی ها باشم
بر تالار ارسی
کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها***
ReplyDeleteمیدونم نمیتونم حالتو درک کنم اما هم دردی منو بپذیر
سلام آقا !
ReplyDeleteميدونم که خيلی زود که زمان کمک کنه و کمی از غمت کاسته بشه به وضوح خواهيد ديد که هنوز دايی عزيز شما کنارتون هستند. چون خاطرات و حرفها و کمکها و افتخار اون هنوز هستند و چون بزرگيه يک انسان با رفتنش از کنار ما کم نميشه. من هم دایی مادرم که رفت حس طاقت فرسایی داشتم. امير جان من هم شربک غمت عزيزم !
حق يارت!
امير جان تسليت میگم. روح دايی عزيزت شاد و يادش هميشه سبز.
ReplyDeleteواقعا نميدونم چی بايد بگم .از دستم هيچ کاری بر نمياد .
ReplyDeleteمی دونم که همیشه این وقتا باورش سخته . براتون صبر بر این شرایط رو آرزو می کنم .
ReplyDeleteتسليت می گم. امير جان منم يه امير دارم و با تمام وجودم خودمو در غمت شريک می دونم . خودتو ناراحت نکن عزيزم اون الان پيش خداست ما بنده های حقير و ناچيزيم که بايد توی اين دنيا بسوزيم و بسازيم . غصه نخور خدا بزرگه . رويای دوماهی
ReplyDeleteنمیتونم حالت رو درک کنم، ولی ميتونم جای يه دوست واست باشم....
ReplyDeleteتسليت...
ReplyDeleteسخته...
ReplyDeleteميدونم که خيلی تلخ و سخته
نگران م برای مادرت
. . .
. . .
امشب ميرم خونه واسه تشييع شوهرخاله ام ... ميتونم بگم حست رو درک ميکنم ... و هراسی رو که مبادا مصيبت از در خونه مون نره .......... امير ؟ چرا ما مرده هامون رو نميسوزونيم ؟ چرا دست کم تو تابوت نمیذاريم ... من تحمل ندارم تن عزيز يکی از اطرافيانم رو زير خاک مجسم کنم ... امير ؟ ... ميترسم حالا که مصيبت بزرگ خانواده مون رو گرفته از در خونه مون نره ... ميترسم معنی اش اين باشه که اومده سراغ خانواده من ... بعد سالها ... حست رو ميفهمم امير ... از طرف من ازاده رو گرم بغل کن ...
ReplyDeleteبرهنه به بستر بی کسی مردن تو از يادم نمی روی / خاموش به رساترين شيون آدمی تو از يادم نمی روی / گريبانی برای دريدن اين بغض بيقرار تو از يادم نمی روی پی پستوی پنهانی برای بدگمانی گريه ها تو از يادم نمی روی ...... تو با من چه کرده ای که از يادم نمی روی
ReplyDeleteامير عزيز صميمانه تسليت می گم
متاُسفم. تسليت ميگم.
ReplyDeleteاو رفته است
ReplyDeleteهمچون ستارگان
كه مرده اند هزاران هزار سال پيش
و زنده اند هنوز
خدا رو شکر که عمرش به اين دنيا بود
ReplyDeleteپی نوشت:
ReplyDeleteآخ گفتی...
تسليت...
ReplyDeleteتسليت ميگم بهت امير جان
ReplyDeleteتسليت می گم... ياد عموم افتادم. ياد اون شب سياه که تا کرج با چشم گريون روندم و بابا بلند بلند کنارم گريه می کرد... تسليت می گم امير... اين مسئوليتهاي مزخرفی که می گی.. اين سنت های احمقانه ايرانی... همه کار بر عکسه... خدا بهتون صبر بده.
ReplyDeleteتسليت ميگم.
ReplyDeleteهی مرد .حالت بهتره ؟کاری از دست من بر می آيد ؟بی تعارف .مواظب مادرت هم باش. بعضی آدم های قوی تر از بقيه اند واسه همينه که بقیه بهشونتکيه می کنند و کلی مسئوليت می گذارند روی شانه ها ی اين آدم ها.
ReplyDeleteامير عزيز. تسليت قلبی من رو بپذير. برای عزيز از دست رفتتون آرزوی آرامش و شادی روح دارم و برای تو و خانواده محترمت بردباری و تحمل.
ReplyDeleteفقط خواستم بگم...به کدامین ابر دست اگر بیاویزم،چنگ اگر بیاندازم،آسمان دلت نور باران میشود ای دوست؟!
ReplyDeleteسلام.وبلاگ خوبی داری.خوشحال می شم به منم سر بزنی.
ReplyDeleteسلام امير جان بعد از مدتها اومدم اينجا و ميخواستم بهت خبر سلامتی بدم که با خوندن اين مطلب خيلی ناراحت شدم از خداوند برای تو وخانواده طلب صبر دارم.... تسليت من و کوچولو رو بپذير .....
ReplyDeleteداش امير دل قوی دار.
ReplyDeleteامير جان از خواندن اين خبر من هم ناراحت شدم تسليت من رو به عنوان يه دوست اينترنتی قبول کن
ReplyDeleteسلام امير جان ...
ReplyDeleteچی بگم ؟ تسليت بگم ؟ يا دعا کنم غم آخرت باشه ؟!! ...
نه ؛فقط دعا می کنم صبور باشی و آروم ...
واجازه بدی زمان به تو کمک کنه ...
چون خودم اين درد را دو سال پيش با بند بند وجودم حس کردم خوب می دونم که تسليت گفتن من هم از بار غمت کم نميکنه...ميخوام بگم نوشته ت را خوندم و اشک ريختم چون ... اميدوارم سايه پدر و مادر هميشه بالای سر تو و آزاده و ... باشه و از اين به بعد شادی ببينيد
ReplyDeleteسلام همشهری ... دوسال است که مصیبت را تحمل کردهایم ... انگار همین دیروز بود که پدر جلوی چشمانم آخرين دم را پس داد ... چيزی نمینويسم ... خودت میدانی ... میتوانی ... بايد بتوانی ... بريات دعا میکنم ...
ReplyDeleteخيلی متاسفم... ان شا الله که خودتون ؛ ازاده جون.. خانوادتون هميشه سالم باشين . از قول من از ازاده جون دلجويی کنين ..
ReplyDeleteمی دونی امير . بدترين قسمتش اينه که فردا صبح بيدار ميشی و ميبينی زندگی ادامه داره ... از خودت میپرسی مگه ميشه ... اما ميشه ... شده ... چطور اخه ... من نمیفهمم ... هميشه از خودم میپرسم چطور جای خالی اونی که رفته تعادل دنيا رو بهم نميزنه ... مرده شور زندگی رو ببرن ...
ReplyDeleteسلام امير نازنين
ReplyDeleteتسليت ميگم چون رسمه.
قوی باش مرد.
اينجور وقتها تويی که بايد پشتيبان بقيه باشی.
مرد که از مسئولیت فرار نمیکنه.
صبور باش و سربلند و سخت. سربزیری مال تو نیست.
سلام امير عزيز
ReplyDeleteتسليت می گم مرد .
خدا رحمتشون کنه . خدا به مادرت صبر بده . غم برادر خيلی سخته . ولی قوی باش . متاسفم واقعا متاسفم و بيشتر برای اينکه يک دوست رو از دست دادی ... سخته ولی از همه سخت تر فرداست مه می بينی نيست . ... خدا قوت بده ... ولی رسم زمونه همينه ... جای بدی ندفتن اين مائيم که غصه رفتنشون رو باور نداريم ... لعنت به اين دنيا و همه قانونهاش ... می دونم غمت زياده ولی اونی که بيشتر از همه به همدردی نياز داره مادرته ...
مرد باش مثل هميشه و شونه هات رو راست کن
پاهات پر توان و تنت سالم
روحش شاد
چی بگم؟؟ تسليت/از صميم قلب تسليت
ReplyDeleteمنم تسلیت می گم ... امیدوارم غم آخرتون باشه...
ReplyDelete