Monday, November 17, 2008

گفتا زکه نالیم

من رادیو زمانه را دوست دارم.تقریبن نبوده روزی که سر بزنم به وب سایتشان و دست خالی برگردم.پیرو این ماجرا جناب آقای جامی و تلاش ایشان برای راه اندازی و مدیریت چنین مجموعه ای را ستودنی می دانم.تمام این ماجرا های اخیر که منجر به خلع ید از آقای جامی شد در نوع خود تلخند اما تلخ ترین بخش ماجرا نوشته امروز عباس معروفی در سایت زمانه بود که همین الان چک کردم و دیدم از روی سایت برداشته شده...آقای معروفی در این نوشته ،مهدی جامی را متهم کرد به خودرایی،ایجاد کسر بودجه و مدعی شد آقای جامی بیشتر از رادیو زمانه به موقعیت خودشان اهمیت میدادند و در آخر فرمود مهدی جامی به او پیغام داده که سرهنگ است و ستوان نمی شود-پذیرش مقامی پایین تر از قبل.


من نمی دانم حق با کیست؟معروفی درست می گوید یا جامی اما ته ته این ماجرا خیلی تلخ است.تلخ از این رو که ما می توانیم شاهد باشیم روشنفکران لیبرال مسلک ما،خارج از ساحت قدرت و بدون اینکه پای دلار های نفتی در بین باشد چطور دارند با هم برخورد می کنند.این آن یکی را متهم می کند.آن یکی مدعی سرهنگی است...و همه دعوا سر قدرت اندکی است که زمانه داشت.حالا فرض کنید بخواهیم اختیار یک مملکت را بدهیم دست این حضرات،فکر می کنید واقعن اوضاع خیلی بهتر از حالا خواهد بود؟


زمانی که حرف کشتار های سال ۶٧ یا خشونت های خیابانی اوایل انقلاب می شود اولین چیزی که از ذهنم می گذرد این است که اگر چپ ها یا مجاهدین یا هر گروه دیگری صاحب قدرت در ایران می شدند وضع ما تغییری می کرد؟شرط می بندم که نه فقط حالا به جای گرامی داشت زندانیان اعدامی چپ،هر سال توی وبلاگ هایمان از نقض حقوق انسانی فعالان مذهبی می نوشتیم...این مملکت رسمن پر است از خرده دیکتاتور،از منادیان منم منم و درست نمی شود مگر با مرور زمان و با تغییر فرد فرد ما، با تلاش آگاهانه ما برای انسانی بهتر بودن...دندان طمع را از تغییرات بنیادین در کوتاه مدت بکنیم،دیکتاتور کوچک درونمان را ببینیم و سعی کنیم به آدم هایی دموکرات مسلک تبدیل شویم.به نظرم هیچ راه میانبر دیگری نیست

11 comments:

  1. رضا قاری زادهNovember 17, 2008 at 3:23 AM

    یاد اراده ی معطوف به قدرت نیچه می افتیم ارباب خان جان

    ReplyDelete
  2. می بینی؟...وقتی نگاه می کنیم،...چه دور، چه دست نیافتنی ... نسل خرده دیکتاتور ها یعنی چه زمانی از این آلودگی پاک خواهد شد؟...

    ReplyDelete
  3. این ماییم...
    این ملت جوو گیر...

    ReplyDelete
  4. همین است و لا غیر.

    ReplyDelete
  5. پس همه با هم: زنده باد مهرورز خان!! (دونقطه دی)

    ReplyDelete
  6. راست می گویی. وقت کردی کامنت فرشاد را برای نوشته ی چاق و لاغر ! من بخوان . جمله ی اولش را فقط . وقتی آن جمله را خواندم خیلی به نظرم آشنا آمد . بعد یادم افتاد خود من _ خود من _ بارها این جمله را به کسانی که نوشته هایشان تند و تیز بوده با الفاظ دیگری گفته ام . حتی مثلا قبلترها سر موضوعات سیاسی به تو . بعد خودم درست امده ام چیزی نوشته ام که هرچند قصد تخریب در ان نبود اما قلمش بعضی جاها واضحا مخرب و حتی بی ادبانه بود ... گاهی فکر می کنم لطفی است که قدرتی برای سواستفاده نداریم.وگرنه لبه ی تیغ است . هرلحظه ممکن است سقوط کرد.

    ReplyDelete
  7. اوووووووپس ! می خواستم این کامنت خصوصی باشد !!!! از نظر من البته عمومی بودنش هم مساله ای نیست اما اگر خودت نخواستی باشد برش دار.

    ReplyDelete
  8. حرفتون درسته ولی خب باوجود این که می دونی این جوریه دوست نداری باور کنی هنوز تو ابتدایی ترین اصول موندیم غم انگیز تر از اونه که بشه باهاش کنار اومد

    ReplyDelete
  9. مشت نمونه خروار است !

    ReplyDelete
  10. آقا شما فعاليت اصليت رو متمركز كن روي نوشن، نثر و رسايي مطالبت روز به روز داره بيشتر ميشه، محسوسه كاملا.

    ReplyDelete
  11. بيشتر و بهتر

    ReplyDelete