Tuesday, October 16, 2007

غرش دوم

همه ما حد و مرزی برای جسم مان قائلیم.هر کدام از آدمهای زندگیمان تا حدی مجازند وارد این حریم شوند.کسانی هستند که فقط از دور برایشان سر تکان میدهیم،کسانی که دستشان را لمس میکنیم،کسانی گونه شان را میبوسیم و...هر کدام ازین گروه ها در مرز مشخصی از برخورد فیزیکی قرار دارند و قطعن هر انسان سالمی در برابر هرگونه تجاوز به این مرزهای فیزیکی مقاومت میکند.نکته اینجاست که همانطور که برای جسم مان مرز قائلیم روحمان هم قطعن و قطعن دارای مرز های مشخصی باید باشد.یک فرد سالم از لحاظ روانی باید بداند که مرزهای روحیش کجاست،این مرزها را کاملن مشخص کند و در صورت لزوم برای دفاع از آنها بجنگد.به عنوان مثال وقتی درخواستی از ما میشود اگر مرزهایمان مشخص باشد میدانیم که آیا انجام آندرخواست روحمان را راضی خواهد کرد یا به آن آزار خواهد رساند؟در حالت دوم اگر مواجه با اصرار شویم آماده ایم که فرد زیاده خواه را از حریم روانیمان دور کنیم حالا با هر ابزاری که مجبور شدیم.بدیهیست که این مرزبندی های روحی نیاز به شناخت خوبی از خود حقیقی ما دارد یعنی هر چه بیشتر خودمان را بشناسیم بیشتر میدانیم که مرزهایمان دقیقن کجایند و هر چه قویتر باشیم از لحاظ معنوی آماده تریم برای دفاع از خود.شخصن فکر میکنم بعضی وقتها صدمات ناشی از تجاوزات روحی بسیار بیشتر از ضربات فرضی است که در دنیای ملموس مادی میخوریم.مرزهایتان را جدی بگیرید

پی نوشت:چند وقتیست که دارم حریمم را شفاف میکنم برای خودم و برای دیگران.چند وقتی است که دارم جنگجویانم را بیدار میکنم برای دفاع ازین حریم.معمولن هم بنا به مناسبت متجاوز محترم را ضربتی بیرون میکنم از مرزهایم اما موردی پیش آمده برایم جدیدن که دست ودلم نرفت به ضربه زدن.فقط غرش کردم.فکر میکردم کفایت کند،انگار نکرد.این نوشته را فرض میکنم غرش هشدار دوم،افاقه نکند قطعن چشمم را میبندم و طرف را از مرزهایم پرت میکنم بیرون.به جان خودم که چشمم را میبندم چون جایی که دارد پا میگذارد حضرت اجلش، اصلن دیگر ملاحظه بردار نیست.خدا کند بفهمد!

12 comments:

  1. چشم نرگس جان!اطاعت امر

    ReplyDelete
  2. موافقم شديد با مشخص کردن حدود و مبارزه با متجاوزين

    ReplyDelete
  3. قشنگ گفتی. اين روحيه ی تعارف و رو در بايستی به شیوه ی ایرانی است که مرز های ما را تا حدودی مخدوش کرده. نوع تربيت ماست که مسبب اين مشکلات می شود. بايد خودمان را از نو تربيت کنيم انگار

    ReplyDelete
  4. عاطفه(احلام)October 16, 2007 at 4:45 AM

    حسن خطرناکه حسن وای وای.

    پست خيلی روشن و روشن کننده ای بود اصلا عند شفاف سازی و شفاف کاری و شفاف نمی دونم چی چی بود. ای کاش و ای کاش و امان از رودر بايستی.

    می بينمت

    ReplyDelete
  5. کاملا همذات پنداری شد ، من که رسما ايزوله کردم خودمو.

    ReplyDelete
  6. آقای ديوانهOctober 16, 2007 at 11:04 AM

    اه اه! موضوع ناموسی شد!

    ReplyDelete
  7. آرمان آريايیOctober 16, 2007 at 11:57 AM

    شفاف سازی عاليه٬ من بعضی اوقات بخاطر عدم تعيين همين حد و مرزها ضرر کردم...به اميد فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنيا

    ReplyDelete
  8. اوه مای گاد

    ReplyDelete
  9. wooooooooooooooooooooooow

    ReplyDelete
  10. پس رفيق قابريک من کيه؟؟؟

    ...

    ReplyDelete
  11. شرايط سختی به نظر می رسه...خدا کنه که طوری نشه که تو بخوای چشمت رو ببندی امير جان...

    ReplyDelete
  12. خوب رو در واسيکه نداری با طرف ،بدون حرف و حديث چشم تو چشمش وايسا و بهش بگو.

    بابا شايد خود طرف حاليش نيست داره چی کار ميکنه .

    ReplyDelete