داشتم در مورد تحليل تکنيکال يه چيزايی ميخوندم و برای نوشته ها با کمک تجربه کمم از بورس ما به ازای بيرونی پيدا ميکردم که چشمم به کتاب رولان بارت دست آزاده افتاد.يهو کرم اظهار فضل کردن در من شروع به وول وول نمود...يادم نيست چی گفتم فقط انگار آزاده با لبخندی درفشانيم رو بدرقه کرد -چيزی تو مايه های «باشه برادر بزرگه،تو هم بلدي»-من داشتم مبحث مربوط به شکاف فرار و شکاف خستگی رو ميخوندم.تصديق بفرماييد شکاف خستگی جای مناسبی برای اظهار فضل کردن در مورد روشنفکر سترگی مثل بارت نيست پس من صبر کردم تا به شکاف فرار رسيدم و از همون شکاف زدم بيرون از دنيای چارتيستی بورس و دوباره فرمودم که بله،بارتم مثل فوکو و خيلی ديگه از ادمای کله گنده عالم روشنفکری همجنسگرا بوده...آزاده هم در جواب گفت:«فلان ادم معروف-البته خواهر معزز اسمشم برد ولی من يادم نمونده-فرمودند که انسان بايد خودش جنسيتش رو انتخاب کنه»
ازون موقع دارم فکر ميکنم اين اخر ليبراليسمه ديگه نه؟يعنی حق انتخاب به غايته ممکن.يعنی هيچ عامل بيرونی اعم از سن،نژاد...و حتی جنسيت تو رو از انتخاب کردن منع نميکنند.يعنی من خودم برای زندگی خودم تصميم ميگيرم.يعنی مهم نيست که من سياهم،سفيدم،زنم يا مرد.من برای علايقم تصميم ميگيرم و اين تصميم تا اونجايی که ازادی کس ديگه ای رو محدود نکنه نامحدوده!
پی نوشت:کوندرا از زبون سابينا در بار هستی ميگه«هيچوقت برای چيزی که خودت آگاهانه انتخابش نکردی نه شرمنده باش،نه مفتخر»چيزايی مثل نژاد جنسيت،خانواده و...
لبخند من غلط کرده باشه از اين خزعبلات در کرده باشه. ما و لبخندمون دربست و در باز چاکراتیم ... اسم اون آدم معروف هم هلن زيکسو می باشد...
ReplyDeleteمن فکر کنم کوندرا از زبون سابینا خیلی راست میگه
ReplyDeleteحالا ای که گفتی حرف سياسی بيد؟؟ ها؟ها؟ها؟ها؟...در ضمن يه تفاهم ديگه. اسم واقعی من پانيذ نيست.آزاده هستم. خواهر بزرگه البته. چون حتماْ از شما بزرگترم. .....به روز و بهروز باشيد. بدرود
ReplyDeleteخيلی جالب بود وبلاگ خواهرت رو که خوندم ديدم همشهری هستيم :)
ReplyDeleteاره شد ۱۶۷ اما امير تصديق کن که خيلی زياده....خوب البته اين پی نوشتت هم معلومه که درسته اما گاهی وقتا عملی نيست
ReplyDeleteآخه خيلی از چيزا رو... همين چيزايی که خودت آگاهانه انتخابش نکردی رقم می زنه. چه شرمنده باشی و چه نباشی!
ReplyDeleteنصيحتت در مورد بزرگ شدن معرکه بود! خدا اين دوستها رو برای ما نگه داره :)
ReplyDeleteسلام اميرخان. بنده فعلا تصميم گرفتم در قسمت شکننده موهای اون خرگوش سفيده مثل بچه ها و نه آدم بزرگ ها زندگی کنم . اينم خودش يک حق انتخابه ديگه نه؟ به شرطی که اثر کتاب مثل اتر از سرم نپره!البته کلا هم موجودی نيستم که اهل لميدن در جايی گرم و نرم باشم و همه چيز برام فراهم باشه.
ReplyDeleteواقعا چه حق انتخابايی داريم هاليمونم نيستا .....حق های از اين نزديک ترش رو فقط ديديم...اين يکی که خيلی دوره!!
ReplyDeleteسلام! خيلی وقت بود که نه اينجا و نه هيچ جای ديگه سر نزده بودم....همه ی نوشته هارو خوندم ...مثل هميشه عالی :) ....خوبين شما؟! .... :)
ReplyDeleteگاهی همين چيزايی که تو انتخابش نکردی بدجوری عصبيت ميکنه.... گاهی همين چيزايی که تو انتخابش نکردی بدجوری تو کوچه پس کوچه های زندگی ميچرخونتت....
ReplyDeleteکوندرا ميگه اساس شرم از ...ناشی ميشه ...شرمنده ميشويم که آروزی چيزی را داريم که در برابرش مقاومت ميکنيم! چی گفتم جون خودم خيلی باحالم!
ReplyDeleteپس من از اين به بعد يه آقای محترمم...
ReplyDeleteولی بعضی ها هم واسه همه چيز معذرت خواه می کنن ٬ مثل بيگانه کامو .
ReplyDeleteمن با آزاده موافقم. حرف کوندرا هم حرف نداشت. اگه خودتم يه چيزی گفتی اونم درسته. من هنوز مثبت انديشم!
ReplyDeleteسلام داداش امیر.بابا بورس !بابا تحلیل تکنیکال! خیلی کرتیم.
ReplyDeleteاین فکر، فکرِ نابیه.نوشته های سیما(فرنگوپولیس) رو بخون جالبه.این که هیچی انسانیتِ انسان و حق انتخابشو محدود نکنه.انتخابی که به انسان مسوولیت و رشد میده.در واقع٬تفکرِ لیبرال٬ معطوف به برداشتنِ همه قید های غیر منطقی از دست و پای انسان و در عوض سپردن همه ی مسوولیتِ انسان بودن بهشه.این در یک اعتماد و حرمت گذاری عظیم به انسان ریشه داره و آخرِ عزت گذاشتن به اون هست.گفتم که فکرِ قشنگیه،با اینحال خیلی از شواهد علمی بر غیر اختیاری بودنِ بسیاری از تعیین کننده های گرایشِ جنسی دلالت دارن.
ReplyDeleteاز دیدگاه پزشکی،فاکتور های دخیل در شکل گیریِ همجنسگرایی پیچیده هستن.برای فهمِ عللِ همجنسگرایی، از مدلِ زیستی-روانی-اجتماعی استفاده میشه.
ReplyDeleteاز دیدگاه زیستی همیشه این سوال مطرح بوده که با وجود اینکه هوموسکچوالها واضحا نسل کمتری از خودشون باقی میذارن، چرا هنوز منقرض نشدن؟!(البته من همینجا یه گریز بزنم.اقلیت بودن هوموسکچوالها یه اساس خیلی مشخص داره و اونم همین به جا نگذاشتن نسله و بنا براین اون استدلال هایی که بر مبنای رفتار اکثریت جاامعه، همجنسگرایی رو رد می کنن، از این منظر ضربه ی اساسی میخوره)
ReplyDeleteیکی از پاسخ هایی که در حال حاضر به سوال قبل از پرانتزداده میشه اینه که«ممکنه جمعیت های انسانیِ دارای اعضای هوموسکچوال،ویژگی های بقای گروهیِ منحصر به فردی داشته باشن که باعث شده حضور همجنسگرایی، به تبع بقای اون جمعیت ها،ادامه پیدا کنه».مزیت هایی که اعضای هوموسکچوال برای گروه ایجاد می کنن، ممکنه شامل داشتن کارگر های اضافی در گروه باشه که امکان مراقبت بهتر از کودکان رو فراهم می کنه.(از خودم اضافه کنم که ممکنه در جوامع ِ پیچیده تر، این پدیده به این صورت در اومده باشه که همجنسگراها نقش هایی مثل معلمی، استادی دانشگاه، تفکر و اندیشه سازی، هنرورزی و ...رو به دلایلی بیشتر به عهده بگیرن.بعضی از این دلایل میتونه میل به قدرت و تکامل-که در همجنسگراهای مرد شایعه-،پیچیدگی بیشتر روانی و ذهنی به دلیل کشکمش های فوق العاده با محیط، فراغت بیشتر در نتیجه ی تجرد احتمالی، تمایل به محشور بودن با جوانان و ... باشه).
ReplyDeleteاز لحاظِ توضیحِ فیزیولوژیکِ همجنسگرایی،هیچ یافته قطعی نداریم.
ReplyDeleteفاکتور های ژنتیک ممکنه نقش داشته باشن،اما هنوز نمیشه نتیجه گیری از اونها داشت. الگوی واضحی از وراثت وجود نداره.با اینحال،همجنسگرایی،حد اقل تا اندازه ای خانوادگیه. به طوری که در شجره نامه های بررسی شده،مردان هوموسکچوال، بیشتر از مردان هتروسکچوال احتمال داشت که برادر هوموسکچوال داشته باشن.این موضوع البته در باره ی همجنسگرایان زن، کمتر قطعی شده.مطالعات روی دوقلو ها هم نشون میده که میزانِ تطابق بین دوقلو های همسان از لحاظِ همجنسگرایی،بین 48 تا 66 درصده.این یعنی عوامل ژنتیک، به احتمال خیلی زیاد نقش دارن اما تنها عامل در بروزِ همجنسگرایی نیستن.مطالعاتِ مولکولی،نشون دادن که بعضی نواحی کروموزومی، در فراهم کردن نوعی زمینه برای همجنسگرایی نقش دارن، اما ژنِ اختصاصی برای چنین استعدادی پیدا نشده.
ReplyDeleteمحیطِ هورمونی دوران جنینی، قطعا روی شکل گیری اندامهای مربوط به جنسیت نقش دارن و مطرح شده که ممکنه روی رفتار جنسی هم موثر باشن.در مطالعه روی حیوانات آزمایشگاهی، دیدن که دستکاری هورمونی در دوران جنینی ، می تونه رفتار جنسیِ بعد از بلوغ رو تحت تاثیر قرار بده.البته معلوم نیست بشه این یافته ها رو به انسانها تعمیم داد.
ReplyDeleteفرض شده که ممکنه عوامل ژنتیکی،هورمونی و سایر عواملِ زیستی،از طریق تاثیر گذاشتن روی ساختار و عملکردِ مغز،رویِ رفتار اثر بذارن.شواهدِ همچین چیزی هم در حیوانات آزمایشگاهی دیده شده اما برای اظهار نظر در مورد انسانها، احتیاج به آزمایشِ مستقیم روی انسانهاست که عملا با محدودیت اخلاقی روبرو هست.بعضی مطالعات روی ساختار مغزِ هوموسکچوالها پیشنهاد می کنن که تفاوتهایی در بعضی قسمت ها وجود داره اما به هر حال در مورد این نواحی و اصولا وجود تفاوت بین مغز هوموسکچوالها و هتروسکچوالها، اجماعی نیست.
ReplyDeleteبه هر حال حداقل چیزی که میدونیم اینه که عوامل زیستی، روی تنوع های موجود در فرایند های ادراکی و عاطفیِ انسان های مختلف،تاثیر دارن.این فرایند های ادراکی و عاطفی، با هم،تعیین کننده ی مزاج،شدتِ انگیزش های جنسی، میل به پرورش فرزندان در مقابلِ ماجراجویی و مانندِ آن هستند.این خصوصیات، رویِ چگونگیِ واکنشِ یک فرد به فرصت هایی که در اجتماع براش پیش میاد، تاثیر میذارن و میتونن روی انتخابهایی که فرد انجام میده موثر باشن.(بنا بر این موضوعِ آزادیِ انتخاب، حد اقل در موردِ گرایشِ جنسی،بسیار پیچیده و چند عاملیه)
ReplyDeleteجهت گیری جنسیتی، عمیقا تحت تاثیرِ عواملِ زیستیه.داده هایی که در حال حاضر وجود داره،برای اینکه بدونیم چقدر از گوناگونیِ موجود در جهتگیریِ جنسیتی رو باید به عوامل زیستی نسبت داد، کافی نیستن.
ReplyDeleteاما عواملِ روانشناختیِ تاثیر گذار روی همجنسگرایی:
ReplyDeleteدر ابتدایِ بلوغ،اغلبِ افراد یک حسِّ درونیِ مشخص از جهتگیریِ جنسیتی دارن.با این حال، تظاهرات جنسی اونا،به میزانِ زیادی تحتِ تاثیرِ رفتارِ جنسی که اطراف خودشون مشاهده می کنن و فرصت هایی که در اختیارشون قرار می گیره ٬هست.داده های یک مطالعه ی ملی در آمریکا نشون میده که تجربه کردن با گزینه های مختلف برای ابراز تمایلاتِ جنسی،در طی بلوغ به حد اکثرِ خودش می رسه.اینو میشه اینطوری در نظر گرفت که افراد، امکان های مختلف رو تجربه می کنن تا چیزی رو که به بهترین وجه باهاشون جوره، پیدا کنن.(باز از خودم اضافه کنم که به دلیل مسائل فرهنگی و سنتی و سیاست های حاکم، امکان چنین تجربه کردن هایی در ایران خیلی کمتر از جوامعِ بازه و آثارش هم به این صورت شده که طرف میمیره و آخرش نمی فهمه که بالاخره همجنسگرا بود یا دگر جنسگرا،از چه سکسی رضایت پیدا می کرد،خیلی از ازدواج ها هم به این دلیل دچار فروپاشیِ رسمی یا غیر رسمی-به صورت طلاق عاطفی- میشن، چون زنه و شوهره هیچ وقت نفهمیده بودن اصلا از سکس چی میخوان!)
ReplyDeleteدر طولِ نموِّ طبیعیِ نوجوان،فرد یه حسی پیدا می کنه که به تدریج انسجام پیدا می کنه و یک نوع هویتِ شخصی برای خودش شکل میده.با فرم گرفتنِ این« درکِ از خود»، الگوهای انتخابِ شریک، رفتارِ جنسی،تعهد های بین افراد و سبکِ زندگی هم منسجم تر میشن.
ReplyDeleteدر نهایت، این نموّ اگر روندِ طبیعیشو طی کنه، باید منتهی به خَلقِ یک «درک از خود» و هویتِ شخصی برای فرد بشه که پایدار، راحت و یگانه شده(unified) باشه.(از اونجا که ما در ایران این روند رو طی نمی کنیم، یا ناقص طی میکنیم،خیلی از همجنسگرا ها با هویت خودشون راحت نیستن و مشکلات زیادی از این بابت پیدا می کنن.دگر جنسگراها رو نمی دونم که با تکانه های همجنسگرایانه شون چیکار می کنن!)محیطی که خلقِ این هویت درش صورت می گیره،همون محیطِ ارتباطیِ فرد با والدین و خواهر ها و برادراشه.در سالهای بلوغ، جمع دوستانِ هم سن و سال،تبدیل به یک منبعِ برجسته ترِ حمایتی میشه و در همین حال، «خودِ» فرد به تکامل پیدا کردن به سمتِ یک هویتِ بالغ ادامه میده.
ReplyDeleteاز منظر اجتماعی هم عللی برای شکل گیریِ همجنسگرایی مطرح شده:
ReplyDeleteعواملِ زیستی می تونن روی ترجیحاتِ فرد تاثیر بذارن، در عینِ حال، محیطِ اجتماعی تا حد زیادی تعیین کننده ی انتخاب هایِ در دسترسه.مطالعاتِ انسان شناسی نشون میدن که در بعضی جوامع،رفتارِ همجنسگرایانه یه جنبه ی پذیرفته شده از رفتارِ هرروزه هست اما در جوامعِ دیگه،به این رفتار به عنوان یک رفتار شدیدا منحرف نگاه میشه که مجازاتش هم مرگه.بنابراین جای تعجب نیست که ابرازِ همجنسگرایی با توجه به زمینه ی اجتماعی فرق کنه.
ReplyDeleteمنابع مطالب محفوظه!.اگر دوستان خواستن ببینن با آی دی من تماس بگیرن.
ReplyDeleteاين پستت محشر بود بايد بعضی جملاتش رو قاب بگيرم واسه ديوار . پاينده باشی
ReplyDeleteانتخاب جنسيت ؟مممم حرف بزرگيه تا ۲۲ سالگی جنسيتم رو پسر انتخاب کرده بودم ولی ۵ سالی است که تغيير جنسيت داده ام ! به اين می گن انتخاب آزاد !!!
ReplyDeleteاون حرف آخرت يه کمی توی جامعهء ما غير ممکنه. يعنی خيلی هم غير ممکنه. اينجا بعضی وقتا بايد تازه جنسيتمونو مخفی کنيم. اينجا اگه خودمون بخواييم جنسيتمونو انتخاب کنيم يا سنگسار ميشيم يا خيلی شانس بياريم حبس با اعمال شاقه!
ReplyDeleteاوخ من اصلا ازين چيزا سر در نميارم!روزنه تازه داشتی خبرم کن امير!
ReplyDeleteوه چه بی رنگ و بی نشان که منم/ کی ببينم مرا چنان که منم؟...
ReplyDeleteشنيدم رونالدينهو داره تابعيتشو تغیير ميده (!)
ReplyDeleteچیزی که معمولا در سایه ی حق انتخابِ آزاد قرار میگیره، انتخاب درسته. بعضی وقتها چون بدست آوردن این حق کمی ـ شاید بیشتر! ـ سخت میشه، آدم سعی میکنه از هر مفری استفاده کنه تا از حق ِ خودش برای انتخابِ آزاد استفاده کنه، حتا به قیمتِ اینکه اون انتخاب برای اون ـ درست ـ نباشه. (خیلی از فمینیست ها به نظرم اینجورین!) - (دعوا!)
ReplyDeleteخیلی از متفکرین (آدمهای مهم!) اعتقاد دارند که بسیاری از خصوصیاتِ بشر در بازه های مختلفِ زمانی، مشخص و غیر قابل تغییر میشن. بعضیا این زمان رو قبل از تولد، تا 4 سالگی، تا 7 سالگی و بعضی هم تا بلوغ میدونند. که در طی این زمان پیش نویس زندگی فرد تا مرگ هم نوشته میشه. بدون قضاوت نسبت به تام نگری چنین نظریه هایی، چیزی که میشه برداشت کرد، بودن ِ یه پیش فرض (بدون ِ جستجوی دلیل و زمان شکل گیری ِ اون) برای هر فرده. مثل ِ جنسیت (مرد ـ زن)، نژاد، رنگ پوست، اندازه بینی (!) و البته خصوصیاتِ روانی
ReplyDeleteتصور میکنم قریب به همه ی این خصوصیات قابل ِ تغییر هستند. با علم امروز از آسون ترین که عمل ِ بینی است و تا ـ شاید ـ سخت ترین که تغییر جنسیت باشه. و با علم فردا بسیاری دیگر. اما چه دلیلی برای این تغییر هست؟
ReplyDeleteبسیاری از اینها به دلیل عدم شناخت کافی از خود و تمایل به چیز ِ دیگر بودن و در جایگاه دیگر (که بهتر تصور میشه) بودنه. اگر این خصوصیات رو تقدیر نام گذاری کنیم، تقدیر ِ من این بوده که با جنسیتِ مشخص، قد، نژاد، رنگِ پوست و با اندازه ی بینی مشخص بدنیا بیام. حالا به فرض اینکه بتونم تمام اینها رو هم تغییر بدم چه دلیلی داره؟ و چه قضاوتی به من میگه که بینی کوچیک از بزرگ بهتره و چه تضمینی هست که فردا هم همین قضاوت باشه؟
ReplyDeleteشناخت بهتر وضعیتِ موجود و اینکه چی شد که اینجوری شد و چه چیزای خوبی داره و چه جوری باید باهاش رفتار کرد و ازش استفاده کرد، باعث میشه اون تغییر اتفاق بیفته اما توی ذهن. یعنی رضایت ازاون چیزی که هستیم، چون میشناسیمش.
ReplyDeleteواسه همین فکر میکنم حق انتخاب آزاد باید وجود داشته باشه اما اینکه آدم باید تو همه چیز دست به انتخاب بزنه، زیاد درست نیست.
ReplyDeleteمیشه یه سیبِ خوب بود و به خاطر این، باید خیلی کارا کرد، اما اینکه یه سیب بخواد یه موز بشه ـ مثلا چون موز بهتره و گرون تره! ـ کار جالبی نیست (از نظر من) چون آخرش هم میشه یه «سیب ِ» موزی! یه سیب که همه چیزش شبیه موزه. تغییر لازمه، اما توی سیب ِ خوب بودن و برای همین باید سیب بودن رو شناخت و یاد گرفت. این یه مرز باریک داره به نظر من.
ReplyDeleteمن سعی کردم مثال ها رو با خصوصیاتِ فیزیولوژیک بگم که خیلی روشن تره (البته دلیل اصلی الکن بودن ِ زبان ِ منه! بابا فروتنی!) اما برای سایر خصوصیات شخصیتی و روانی هم اینو صادق میدونم. فکر میکنم محاسبه ی سود و زیان هر تغییر شخصیتی در جدول مختصات هر فردی فرق میکنه.
ReplyDeleteببخشید یهو خودمونی شدم و کلی حرف زدم! (احتمالا هم بی ربط!) هول شدم دیگه! از سعید هم ممنون که اینهمه چیز بهمون یاد داد! حالا برای دیدن منابع حتما باید با آیدی تون تماس گرفت؟ نمیشه حضوری خدمت رسید؟!
ReplyDeleteسلام . راستش من به همه اينايی که دارم قانعم حتی مريضيم ولی يه چيزی .... نميدونم . يا بحث خيلی های کلاسه که سينا و سعيد اين همه صحبت کردن يا سرکاريه . آخه همه چيز اختيار مطلق نميشه که . ميشه ؟ اما باحال ميشد مثلا ميتونستی دختر باشی بعد که ميخواستن بزور باهات کارای بد بکنن يهو تغيير جنسيت ميدادی ميشدی يه مرد عرب . وه چه ضد حال بازاری ميشد .
ReplyDeleteآره قائدتا ما بايد آزاد باشيم در انتخاب نوع زندگی خودمان!...اما.....تار و پودهايی که همچون زنجيرهای آهنی در ميان دست و پای ما پيچيده است چيزی نيست جز قوانين متکبرانه ای که خود برای خود ساخته ايم!....مشکل يک دايره است...اين دايره را در خانواده،مدرسه ،شهر،کشور و دنيای خود کشيده ايم...حقی است که کثيری از ما آدميان به ناحق به خود داده اند برای تعيين تکليف ما آدمیان!....اين حق از آسمان بگير تا زمين وسعت دايره اش است!
ReplyDeleteحالا ما چه کنيم با اين جهالت آغشته به معرفت !!
من يک آه ميکشم!