می آيی و چون چاقويی روز را به دو نيم ميکنی/نيمی بهار هلهله زن،توفان های سرخوش/نيمی که نيامده بودی هنوز/و بوی نان کپک زده ميدهد...شمس لنگرودی
حرف بايد طولانی نباشد که ملولت کند،تکراری نباشد تا حوصله ات سر برود از الکن گويی هايم،چنان نباشد که خلوتت به عرصه عام بيايد...اما بانو!دلم چنان مدام غزل چشمانت را مکرر ميکند که موجز و بی لکنت و سنجيده گفتن سخت دشوار است...بماند...دلم سرمای اين محشر تيرگی را به اميد پناهگاه هرم نگاهت تاب می آورد!
سلام...آخ جون مث اينکه اول شدم،..خب تو سيل کامنتايی که واسه اين وبلاگ مياد اول شدنم خودش سعادتی بيد!
ReplyDeleteدلت در اوج بيتابی چه خوب تاب می آورد
ReplyDeleteراستی من با اتحاد موافقم :)
ReplyDeleteبرای تو و بانو
ReplyDeleteپنهان نمی کنم که پيش از اين سطرها/دوستت دارم را می خواسته ام بنويسم/ حالا کمی صبرکن/ بهار که آمد/ فکری برای آسمان تو/ و سطرهی پنهانی خودم خواهم کرد./ حافظ موسوی
بعد از تو و بانو يه دونه از اين/ بذاريد لطفا
ReplyDeleteآيا واقعا کسی پيدا ميشه که سزاوار اين همه صفای وجود تو باشه ، بعضی وقتا فکر ميکنم ، اين بیان شوقها ونجواهای نهانی برای نگفتنه ، و چون به زبان بیاد «به کمترین بها قدرش مینهند وبازیچه اش میدانند ، اگر راز نگاه وسکوت را میفهمند ، گفتن از بهر چیست» ..... اميدوارم که اشتباه کنم و اینطور نباشه ، هم برای تو و هم برای خودم !
ReplyDeleteقرعه آسونی که نيست گروه عربستان و آلمان گروههای به مراتب راحت تری هستند. راستی شنیدم قراره لوکزامبورگو (مربی رئال مادرید) سر مربی تیم ملی بشه! خبر بدی نیست ولی دلم برای برانکو می سوزه!! اخراج حقش نيست! (ببخشيد کامنتم بی ربط بود.)
ReplyDeleteفقط آدرس وبلاگمو اصلاح ميکنم!
ReplyDeleteنمی دونم شما داداشا چرا تا عصبانی می شين حرف خارج رفتن از خودتون در وکنين.....می تونی تصور کنی خانوم طلا رو حداقل يک سال يک سال نبينی؟هااان؟...اصلا تو بالاخره پاسپورت گرفتی؟هان؟
ReplyDelete(: اگه خلوت ادم به اين قشنگی به عرصه عام بياد چرا که نه ...
ReplyDeleteگر اميدی نبود ؛ تابی برای زيستن نمی ماند .
ReplyDeleteسلام . ها . اين بانو بايد يه شخص جديدی باشه . مثلا اونی که باعث ميشه تو با کليد درو باز نکنی . پسر خجالت داره يه صبح تا شب نميبينيش . ديگه اين همه زجه و موره نداره که . تل داری . موبايل داری . ماشينم داری؟ نه نداری . چرا نداری . چون فکر کنم ميری کلاس . چون تازگيا از رانندگی زياد ميگی . چرا ميری . چون ماشين ميخوای . چرا ميخوای . چون ميخوای با بانو بری گردش . آخ امير يَک حالی ميده گردش با عزيز. تو جاده چالوس عشقولانه بگی . حواست بره به ماچ کردنو بعدش سر پيچ دوم هزارچم ميون بر بزنی بری ته دره . بعدش له و لورده بيايی بيرون دستتو دراز کنی به ماشينا بگی متل قو ۱۰۰ تومن دربست . (دور از جونه تو و عزيزانت)
ReplyDeleteسلام. ميگم چرا من حرف می زنم دوست پسرم ميگه عزيزم حرف نزن من تمرکز ندارم رانندگی کنم يا راه رو پيدا کنم. چون اولا من زياد حرف می زنم و آقايون از پر حرفی خوششون نمياد دوما از حرفای آقای تجارت برداشت ميشه که پسرها موقعی که کنار دوست دختر های عزيزشون در حال رانندگی هستند در عالم رويا به سر می برند! امير عاشقانه های سوزناکی می زنی ها...!
ReplyDeleteچقده اين پست قشنگ بود.
ReplyDeleteببين امير اين شمس لنگرودی واسه قلندر اينارو گفته ها!!داشته باش قضيه رو!!
ReplyDeleteاگه بانو بانو باشه...هيچوقت خسته نميشه..
ReplyDeleteتا دست تو را به دست آرم
ReplyDeleteاز كدامين كوه
مي بايدم گذشت
تا بگذرم
از كدامين صحرا
از كدامين دريا
مي بايدم گذشت
تا بگذرم.
هيچ وقت شعرای لنگرودی رو نمی فهميدم. نمی دونم چرا وقتی تکه تکه هاشو اينجا می خونم قابل لمس می شه.
ReplyDeleteبسيار زيبا ..و...
ReplyDeleteگل جامه در از دست تو ای چشم نرگش مست تو ای شاخه ها آوست تو ای باغ بی پايان من....
ReplyDelete......
ReplyDeleteسلام امير جون. حال و احوالت چطوره. بيا يه سری به ما بزن. خوشحال ميشيم
ReplyDeleteاوه اوه! عجب جيگری شدي!
ReplyDeleteفوق العاده بود.....وبلاگ ما ۳ نفرس منو سوسو و هدی...منم با اتحاد موافقم
ReplyDeleteاينا رو به بانو هم می گی يا فقط به خورد ما می دی؟(می دونی چی می گم که!!!)
ReplyDeleteمن هم همونی که آلن گفت...;)
ReplyDeleteهوممممم
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteقشنگه نوشتن
قشنگه با عشق حرف زدن
ولی ادم اگه فکر ميکنه ميتونه به حرفاش عمل کنه بايد شروع کنه به حرف زدن!
ديدن داره چشمای اين بانو...
ReplyDeleteچقدر دلنشين بود اين پستت امير جان...يه جور بد خوبی شدم....يا حق!
ReplyDeleteاوهوم.... ما که نفهميديم
ReplyDeleteبا سطر اول نظر آقای محمدفائق موافقم امير...........
ReplyDeleteچند وقته سعی نکردی حرفايی که به اين قشنگی می نويسی را بيان کنی؟؟؟؟ بعضی حرفا با صدای خود آدم زيباتر و تاثير گذارتر و صدالبته نتيجه بخش خواهد بود!!
ReplyDeleteسلام. بوی بارون مياد ريفيق!!! بوی نجيب بودن و سرودن. بوی کوچه هايی که هيچ وقت ازشون نگذشتم
ReplyDeleteبی خيال اگه تلخيم ريفيق. اين نيز بگذرد!
دل مون که خوش نيست!... پس چرا به فکر رفتنی؟!
ReplyDeleteقشنگ بود با تبادل لينک موافقی؟!! ;)
ReplyDeleteمنم نگاهای خانوم بچاها رو مخصوصا وقتی سرشو مياره پايين و از بالا نگام ميکنه بسيار دوس ميدارم!
ReplyDeleteاسامی ثبت شده بود آنهم چه جور درست مثل اسامی قبول شدگان کنکور ! ديروز از- الف - تا -ر- را اعلام نمودند و امروز از- ز -تا -ی - از کلام خودت ؛ دلت خوش !
ReplyDeleteسلام و درود ...
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteحق گفتی
کم گوی ...
خوشحال شدم از آشنائيت
حق يارت
امير
سلام/ الکن نبوده ايم/ به لکنت فتاده ايم!
ReplyDeleteچه اميدی....
ReplyDeleteقشننگن امیر جان/امیدوارم این آشوب دلت یکم رو به ساحل بره صدفای قشنگ محبت ببینه و ....../تخیلم بند اومد:))
ReplyDeleteهر چه از دوست رسد نکوست / توکه جای خودت را داری و ميدانی برارجان.
ReplyDeleteبا وفا...
ReplyDeleteچه حالی ميکنه بانو
ReplyDeleteسلام امیر جان یک مدت نبودم. اینجا چه خبراست. خوب سر ملت با عاشقیت گرم کردی. خوش باشی.
ReplyDeleteچاکر «بانو» هم هستيم
ReplyDeleteدر باره ی پست قبليت.... ( بهتره هيچی نگم) اما درباره ی اون ولايت ما حتما درباره اش يه بار کامل مينويسم. مخلصيم
ReplyDeleteسلام ../// امير جان خسته نباشی و زندگی به کامت شيرين باد ..
ReplyDeleteحالا دارم فکر می کنم که حرف اگر حرف کسی باشد که دوستش دارم، بگذار که طولانی باشد، بگذار که تکراری باشد...
ReplyDeleteعاشقانه هايی که می نويسی معرکه اس....
ReplyDelete۵۴
ReplyDeleteحرفی نمی زنم که موجبات رنجش آقا امير رو فراهم بياره !
ReplyDeleteسلام . تو سلامتی؟
ReplyDeleteهرم نگاه؟...آری هرم نگاه می تواند آرامش بخش باشد اگر نسوزاندمان...مراقب باش
ReplyDelete