چه بارانی،چه بارانی!شخصن دلم میخواهد بروم زیر باران برقصم.نمیدانم چه رقصی فقط میدانم استرپ تیز جزء برنامه نیست...مثل یک پسر بچه هیجان زده ام من باب کشف احتمالی آرک تایپ غالبم.گفتم بیایم این چند خط کوچک را یادگاری بنویسم اینجا من باب گرامیداشت کشف خودم و اولین باران مشتی پاییزی و دلم که قدر دانه دانه این باران دلت را میطلبد!
دلش هم هست حتما که تو می طلبی اش در باران
ReplyDeleteشکر امروز واجب است. هم برای کشف خودت٬ هم اين باران٬ هم هزاران چيز ديگر ... دلم انقدر خوشحاله از خوشحاليت که حد نداره...
ReplyDeleteامير سه ساعت از پادگان تا خونه تو ترافيک گير کرده بودم....مثل اسب کيفور شدم...
ReplyDeleteخيلی هيجان انگيز بود.کلی خيس شدم.
ReplyDeleteاولين بارون........
اولين باری که تو ترافيک موندم و عصبانی نشدم!
ReplyDeleteباران که می بارد آدم حالی به حالی می شود...کاش آسمان مدام تر ببارد بر سرمان...
ReplyDeleteپس تو هم مثه من ديوانه اين باران شدی ديروز.
ReplyDeleteدوستش دارم.
پست هايی که نخوانده بودم را خواندم. پست زهرا بنی يعقوب عالي بود. با خودم گفتم چه خوب که امير هست ، که امير می نويسد...
ReplyDeleteاز پله های ابر
ReplyDeleteپایین
می آید
بی ذوقی نکن
چتر سیاه!
اصولن باران چیز مطلوبی می باشد!
ReplyDeleteباران چيزی نيست که لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود ومی دونی؟دلم برای بارون تنگه.اينجا که همش برف می ياد.زير باران بودن نعمتی است که تنها بندگان مخلص اش داده شده است !!!
ReplyDeleteو چقدرخوب که در برنامه حرکات موزونت آن استریپ تيز نبود چون واقعا از حرکات بي ناموسی می باشد!!!
ReplyDelete