از دیر باز تا کنون درخت زندگی را تداعی میکرده در ذهن نسل ها و نسل ها از مردمانی که می آمدند به هزار امید و میرفتند با هزار آرزو.درخت مانند پلی بوده بین آسمان که قلمرو خدایان بود و زمین که انسان درآن نه عبد ایزدان که مکمل آنها در آفرینش محسوب میشد.هزاران سال پیش نیاکان ما درخت را گذر گاهی سبز میدانستند برای ملاقات خدایانشان آنجا که زمین به دیدار آسمان میرود،گایا اورانوس را به آغوش میکشد و یین و یانگ ملاقات مقدسشان را به انجام میرسانند.اینگونه درخت به نماد مشترک بین زمین انسانها و آسمان خدایان بدل شد.نمادی از ازدواج مقدس بین نیمه الهی هر انسان در ناخوداگاه جمعی و منطق زمینی او در حوزه هوشیاری.
درخت در بسیاری آیین های کهن نشانه ای برای زایش کیهانیست است.شکل کشیده درخت نمادی فالیک بوده و فالوس مردانه را در ذهن تداعی میکند و از سویی بارآوری و ثمره دهی آن تاکیدی بر جنبه های زنانه این نماد است به همین منوال درختی که میبالد و سر به اسمان میکشد هر لحظه و هر لحظه نماد ازدواج مقدسیست بین دو نیمه زنانه و مردانه زندگی...بین مشی و مشیانه،بین آنیما و آنیموس که به یادمان میاندازد زنده برای زندگی محتاج هر دوبال پرواز سیمرغ بزرگ کیهانیست!
درخت از سویی معلم بشر است برای زندگی.آنجا که می آموزدمان برابر هر باد بد دهن، کمی خمیدگی باید، تا شکستگی بنیان مان را بر باد ندهد،آنجا که در هر پاییز برگ ریز جلوه میفروشد به چشمانمان که «هی این منم درخت سبز پر شکوفه بهار فقط کمی و کمی تحمل کنید تا شکوهم مانند ماه از زیر ابر هویدا شود» و جایی که تاکید میکند که هر چند میان جنگلم ولی تنهایم.هر چند با همیم ولی من خود یکتنه گوهر دردانه همه آفرینشم.درخت یادمان میدهد زندگی حتمن حتمن ۴ فصل دارد و هر فصلش آدابی.
درخت در بودنش به تمامی نمادی انسانیست.ریشه هایش اعماق ناخوداگاه جمعی انسان را یاداور میشوند ،تنه اش «من هوشیار» هر انسان را تداعی میکند و شاخ و برگش هر چه سبز هر چه بلند از روابط و عواطف انسان سخن میرانند...درخت یادمان میدهد که فردیتی اصیل در انتظار یکایک ماست،که صبور باشیم با چرخ گردون،که بدانیم وقت جلوه گری کی است و جایش کجا،که واسطه شویم برای ازدواج مقدس بخش های مختلف وجودمان و برای زایشی که لازمه تاراندن تباهیست: درخت خود زندگیست
به بهانه نمایشگاه اثار آقای احمد وثوق احمدی-گالری گلستان ۱۳ تا ۱۹ اردیبهشت ۸۷
No comments:
Post a Comment