Saturday, May 3, 2008
شرح حال با نان اضافه
از آن شنبه های شلوغ بود که ماندم توی شرکت تا همین حالا.خیلی وقت بود که سوسول مآب شده بودم و مثل آقا ها راس ساعت پنج کاسه کوزه را جمع میکردم و میرفتم خانه.امروز ولی شیر شکار کردم.با آن سر درد بد ناشی از دستپخت آقای واروژ که تا صبح مجبورم کرد ۲ تا بروفن بخورم و آن بدخوابی خفن دیشب کلن خوب دوام آوردم امروز را اگر خدا قبول کند...اینجا نشستن کمی هم حکمتش این است که حال و حوصله خانه رفتن نیست،نشسته ام منتظر اینکه ببینم خداوند خدا جبرییلش را میفرستد سراغم که نبوتی بهشتی رسالتی چیزی بهم پیشنهاد کند یا نه.این عقل محال اندیش بدبین هم هی از آن زیر میفرماید بشین تا زیر پات علف سبز شه...خلاصه آقای دکتر این شرح حال ملوکانه ما من باب اثبات حسن نیت و اینها
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
اولا اول! بعدش اینکه فقط برای دکترا نوشته بودین؟
ReplyDeleteشنبه ها از تقویم پاک بشه به گمانم زندگی قابل تحمل تر میشه. در مصرف سوپاپ هم صرفه جویی میشه احتمالاً !
ReplyDeleteخسته نباشید داداش جان . ببخش که منم توی این خستگی مزاحمت شدم
ReplyDeleteدارم فکر می کنم که چه خوبه که آدم برای خونه رفتن عجله نداشته باشه !
ReplyDeleteواقعن خوبه ها .
از محببتون خیلی ممنونم. امیدوارم شاد باشید و سلامت
ReplyDeleteامان از دست این روزهایی که حال خونه رفتن نیست.
ReplyDeleteبه نظرم می آد منزل نرفتن شما بیشتر به دلیل این است که می خواستید نبینید آتش بازی سربازان امپراطوری پرسپولیس را....برادر قیامتی بود در آزادی...امید دارم تا دو کهنه تیم تهرانی نماینده ی کهن دیارمان باشند در آسیا.
ReplyDeleteروزهاي بي حالي و بادوامي
ReplyDeleteخدا بد نده رفیق، بهتر شدی؟؟؟
ReplyDeleteخوب اگه این شکلی نبود نمی گفتند شنبه ...!!!
ReplyDeleteاصولا شنبه ها یه جورایی به قول سرکار لیلی فرهاد پور راه راه هستند و نیازی به نان اضافه و این صبتا نیست.
ReplyDeleteاز منم دیدن کن دوست قدیمی
ReplyDeleteاز منم دیدن کن دوست قدیمی
ReplyDeleteاز منم دیدن کن دوست قدیمی
ReplyDelete