Wednesday, May 21, 2008

تنش های عاطفی:چیستی و چگونگی

١-تصویر را اینگونه ببینید:زوج جوانی از ته دل عاشق همند،همه چیز انگار دارد خوب پیش میرود.ناگهان مثل رگبار باران میان یک روز آفتابی بهار جر و بحثی بالا میگیرد.بعید میدانم کسی باشد میان ما که با تصویر فوق غریبه بوده و چنین تجربه هایی را از سر نگذرانده باشد.سوال این است که چرا؟چه اتفاقی درون ما میافتد که در اوج عاشقی تنش را تجربه میکنیم؟


٢-عاشقی حاصل فرافکنی تصویر آرمانی از زن درونی یا مرد درونی به روی جنس مخالف است.قبلن هم نوشتم که ما معشوقمان را با ایزد بانو یا ایزد درونی-همان آنیما و آنیموس-این همان کرده و توقعاتی خدا گونه از یک موجود بشری با دایره نامتناهی ضعف ها و کاستی ها داریم.قطعن قطعن هیچ انسانی نمیتواند حامل تصویر بی نقص زنانگی یا مردانگی برای مدتی طولانی باشد در نتیجه دیر یا زود تناقض تصویر درونی که ما عاشق آن شده ایم و واقعیت بیرونی خودش را به ما نشان میدهد و در همین مرحله کسی که فرافکنی اش متزلزل شده احساس خیانت میکند یعنی تصور میکند شریک عاطفی اش به او خیانت کرده و دروغ گفته در حالی که از ابتدا فرافکنی او بوده که چنین باری را بر دوش سوی دیگر رابطه گذاشته است.این احساس خیانت دیدگی مانع از قضاوت صحیح موقعیت عاطفی فی مابین شده و یک تنش سخت درونی را برای دوطرف ماجرا میسازد


٣-اکثر ما ناخوداگاه تصور میکنیم فقط زمانی شایسته عشق و احترام دیگرانیم که موفق و پیروز باشیم.حتی بعضی از ما ممکن است فقط وقتی خودمان را دوست بداریم که چون خورشید درخشان ظاهر شده قله ها را یکایک از پی هم فتح کنیم.تصویر آرمانگرایانه ای که بدینسان از خود داریم با نخستین کمی و کاستی در رابطه عاطفی ترک بر میدارد.ما پر از ضعف و قوتیم اما از آنجایی که خودمان را فقط با قدرت هایمان تعریف میکنیم به محض بروز ضعف در هر ماجرایی که بعدی عاطفی داشته باشد احساس میکیم دیگر لایق دوست داشته شدن نیستیم.دیگر شریک عاطفی مان دوستمان ندارد و...اینجا عمومن به جای اینکه خودمان را در تمامیت ضعف ها و قدرت ها بپذیریم انگشت اتهام را میگیرم به سمت دیگر سوی رابطه و متهمش میکنیم که او باعث حال بد ما است.دقیقن در همان لحظه ای که ما باید مسوولیت خودمان را بپذیریم و به درون نگاه کنیم دیالوگ مخفی در روان ما آغاز میشود که معشوقمان را با حداکثر توان مسوول حال بدمان میداند


۴-ممکن است بعد دیگر مساله این باشد که ما به صورت کاملن ناخوداگاه خودمان را با فرافکنی که در موردمان انجام شده این همان کرده و بخواهیم در نقشی که ناخوداگاه معشوق برایمان تعیین کرده فرو برویم.در چنین حالتی هم به دلیل تناقض شخصیت فرافکن شده با خود حقیقی فرد دیر یا زود بحران گسست درونی پیش خواهد آمد و این احتمال وجود دارد که شخص خشم ناشی از این گسست را به طور کامل متوجه سوی دیگر رابطه کند و تلفیقی از حس بی ارزشی و انتقام هوای رابطه را ابری کند


۵-بر پایه این سه جریان درونی که ممکن است توامان یا تک تک در درون ما فعال باشند بی نهایت تنش بیرونی شکل میگیرد که در واقع صورتک های مختلفیست که این جریانات درونی به چهره میزنند.امیدوارم بشود در مورد راه حلهایش گفتگو کرد روزی

13 comments:

  1. سختي زمستان زندگي . بهار خود را در پيش دارد

    قيام وحدت

    تحت راهبري يگانه نجات دهنده ملت ايران آقا پروفسور ابراهيم ميرزايي

    ReplyDelete
  2. می دونی خیلی خوب میشه اگه ادم واقعن بتونه یاد بگیره که چیکار کنه . منظورم اینه که اغلب ما یه اگاهیهایی در این زمینه داریم اما فقط در حد حرفه . پای عمل که وسط میاد همه چیز یادمون میره و روز از نو و روزی از نو .

    ReplyDelete
  3. امیرجان سلام وب جالبی داری

    ReplyDelete
  4. حتی اگر درست هم باشد دوست دارم داد بکشم و بگم نه ...! عشق محصول نیست ...

    ReplyDelete
  5. برای گلناز و سیدو:وقتی میشه کسی رو در بیرون همانطور که هست پذیرفت که ما یاد بگیریم خودمون رو ابتدا همون طور که هستیم بپذیریم.این ماجرا یه جور رونده یعنی در طول زمان قدم به قدم انجام میشه و هیچ وقت تمومی نداره...هر وقت خودمون رو در تمامیت با همه ضعف ها و قوت ها پذیرفتیم اون وقت میتونیم دیگران رو هم بدون قضاوت همانطور که هستند بپذیریم

    ReplyDelete
  6. لال شم عادله جان اگه بشناسمش.احتمالن یه سبیل کلفتیه به اسم غضنفر شنیده به اسم بانوان کامنت اروتیک بذاره میاد تو بورس، اونم ابله تر از من برای آزمون و خطا پیدا نکرده و اینا

    ReplyDelete
  7. موضوع بحث و عوض نکن بگو این ماریا خانم کی بود؟؟؟؟

    ReplyDelete
  8. اون روزی یعنی کی؟  وقتی می گی خومونو بپذیریم یعنی بپذیریم که خوب یه وقتایی خیلی کج و کوله‌ایم یا یعنی باید دوست داشته باشیم این کج و کولگی رو؟  همون طور که پیروزی و موفقیتمون رو دوست داریم یعنی باید شکست و نقصهامون رو هم دوست بداریم؟

    ReplyDelete
  9. آخ جون می لینکونمت الان امیر جان

    ReplyDelete
  10. نه اوخ این ماریا با شما بود؟

    مگه این ماریا خودش برادر و پدر نداره ؟

    دوره ی  اخر الزمان شده !

    ReplyDelete
  11. می دونی امیر جان ،
    شاید اگه ما یاد بگیریم که هر کسی را همانطور بژذیریم که هست و همانطور ببینیم که هست نه اونطور که دلمون می خواد .
    شاید کمی مشکلات حل شه، شاید .

    ReplyDelete
  12. من با نظر سیدو موافقم.می خوام بدونم که میشه همه چیز رو کاملا پذیرفت؟

    ReplyDelete
  13. عشق تجربه نیست  که بشود آن را توضیح داد.زیرا هرکس یک بار هم که شده عاشق می شود. عاشق واقعی نه تحقیر را می بیند ونه نصیحت پذیر است  عاشق آینده نگری نمی کند . عاشق با معشوق معامله نمی کند یک کلام همه تن چشم فقط او را می بیند. شک نداشته باش زوجهای موفق عاشق نبوده اند معامله ای بوده که هر دو طرف خوب از معامله راضی بوده اند. هر دو در خفا معشوقی دارند که از او حظ می برند حتی اگر این معشوق در رویا باشد.

    ReplyDelete