سن اوئن:ارباب تو آدم احمقیست و استحقاق آخر و عاقبت یک ادم احمق را دارد
ژاک:او شاید از بعضی جهات احمق باشد امادر حماقتهایش خرد خوشایندی وجود دارد،خردی که در زیرکی شما نمیابم
(ژاک و اربابش/میلان کوندرا/فروغ پوریاوری/انتشارات روشنگران)
میلان کوندرای خیلی عزیز!
خدا میداند خواندن این چند خط تا چه حد باعث تشفی دل زخم خورده ام شد.بعد با خودم فکر کردم چرا من تا بحال به این جنبه از ماجرا فکر نکرده بودم که لذتی که از بعضی حماقتهایم به دست آورده ام تا چه حد بزرگتر از همه هزینه هایی بوده که برای آنها پرداخته ام فلذا از همین تریبون مقدس مراتب سپاس خویش را به حضور ذات ذی وجود شما تقدیم میدارم
ارادتمند شما امیر
پی نوشت سانچویی:ارباب!میگم شاید یه روزی یه کسی حکایت من و تو رو هم نوشت.خدا رو چه دیدی؟
پی نوشت تولدانه:عرفان خان جان عزیز و الن خان جان عزیز و بیتا خانم جان عزیز و سایر دوستانی که ظرف همین چند روزه به دنیا افتخار تشریف فرمایی دادید خیر از جوانیتان ببینید،تولدتان به طرزی خفن شکوفا و عمرتان زین پس پر از نوآوری باد
دلم می خواد دل بدم به این حماقت ها...اریبهشت هم مثل دی پر از تولده انگار.مبارک باشه تولدشون
ReplyDeleteگاهی به وضوح می بینم که دارم حماقت می کنم . اما اونقدر دوست داشتنیه که ترجیح میدم زیرک نباشم ... به قول حاج آقامون : "هرجوری شد حالتو بکن هرجور شده"
ReplyDeleteنمی دونم عزیز، فکر میکنم منظور امیر از این خرده حماقتها با آنچه به قول شما ا ن و دوستاش انجام میدن زمین تا آسمون فرق داره..کارهای مهرورزخان اصلن ازروی نادانی نیست و خوب میدونه داره چیکار میکنه، حتی اگر سایرین احمق فرضش کنن!
ReplyDeleteامیرعزیزسلام!
ReplyDeleteبالاخره قسمت بودکه بالاخره ازاین گوشه ایران واست کامنت بذارم!(البته بعدازاون کامنت فاجعه توبلاگفا!!)
چنددقیقه ای تووبلاگت سیرمیکردم.نوشته هات هم مثل حرفات جالبه واغلب"فکر"پشتشه.(بقیه شوهم "من"نمیفهمم!!)
منم به این مسئله فکر نکرده بودم که شاید در حماقت خرد خوشایندی هم باشد....
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteمیتونم ازت خواهش کنم به وبم بیای و اپ اخرم روبخونی تا ببینی چه سوزشی دارم در درون
اگه خواستی دلم یه خرده اروم بگیره نظر یادت نره
من منتظرت میمونم تا بیای
سلام
ReplyDeleteمیتونم ازت خواهش کنم به وبم بیای و اپ اخرم روبخونی تا ببینی چه سوزشی دارم در درون
اگه خواستی دلم یه خرده اروم بگیره نظر یادت نره
من منتظرت میمونم تا بیای
شاید منظورت چشای غمگین و بغض کرده مهرورز خان و دیدی که به یاد زیرکی افتادی؟
ReplyDeleteکه راستی راستی همه امون و احمق کرده از بس زیرکه!
راستی در راستای کامنتی که گذاشتی بیا کاری در حق این جماعت بکن و یه تور صبحانه اردک آبی بگذار که هم خیر دنیا داره هم ثواب آخرت.
ReplyDeleteدمت گرم که خیلی با حالی .هیچ کی هم نیامد من میام با هم جای همه اشون توی این هوای به این توپی صبحانه می خوریم.
خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است.
ReplyDeleteحماقت احمق مدارانه
ReplyDeleteحماقت خردمندانه
جالبه ....عینهو دو روی سکه
ولی بیشتر گزینه اول اجرا می شه!
آدمی که احمقه!خودش که نمی فهمه احمقه!خراب کاری هم که میشه باز خودش رو قانع می کنه......تو ...سارا...یکی از بلاگ هایی هستین که همیشه سر می زنم و حرفی ندارم برای گفتن.....یه احمق داریم!چوبش رو هم ما خوردیم!بزرگتری هم باید یادش بدیم....نه!دوتا داریم!
ReplyDeleteولی!!!!!کاملا عقیده دارم کسی که احمق هست از نوع سادگی!دنیای مهربونی داره....
ReplyDeleteولی من از آخر و عاقبت یک ادم احمق می ترسم...
ReplyDeleteشما حماقت این الف نون را فرض کن که آخر و عاقبتش دامنگیر چه همه آدم دیگر می شود...
ReplyDeleteوای چه دو خط شفا بخش و معجزه آسایی!
ReplyDeleteدیشب یه پست خل و چل وار گذاشتم. چند دقیقه بعد یکی از این آدم عاقل های روزگار که دنیا فقط محض احترام به ایشون می چرخه اس ام اس زد که پست احمقانه ای بود آدم باش تو می تونی و اینا!
کاش همون موقع این دو جمله رو توی آستینم داشتم
حیف...
چه جمله قشنگی بود از این به بعد سعی میکنم از حماقتهام لذت ببرم.
ReplyDeleteاقا امير گردون هفته مثه هميشه عالي
ReplyDeleteاما نقد كوبنده و دشمن شكن شعر اين گردون تكراري بود يه نگاهي به گردون 53 بينداز بابا
ما خوانندگان احمق زيركي هستيم
مریم جان رسمن خدمتتان عارضم چاییدید.گردون 53 شعرش مال عباس صفاریست گردون شصت سه متعلق به شیون فومنی...شباهت چندانی یافت نشد ولی در هر حال از تذکرتان ممنون
ReplyDelete«...سبکسری ِ خاص ِ آدمهای متفکر ر ا داشت...»
ReplyDelete(چخوف در توصیف یکی از شخصیتهای داستانیش)
سلام برادر
ReplyDelete