Thursday, June 12, 2008

به افتخار شاداب ترین و پرکار ترین دولت جهان صلوات

دیشب ولو بودم جلوی تلویزیون،میخواستم بازی پرتقال و چک را ببینم،بین دو نیمه اش ترتیب شام را بدهم،بعد بروم سراغ گردون و کار های گردون.راس ساعت هشت برق رفت.و نیامد تا ساعت یازده.آدمیزاد سی سال که زندگی کرده باشد در خراب شده ای که این حضرات به اسم مملکت ساخته اند باید تقریبن عادت کرده باشد به همچین کثافت کاری هایی.یا دارند میجنگند با دنیا،یا دارند انقلاب کوفتی شان را صادر میکنند یا مشغول محو اسرائیلند و یا هزار کوفت و زهر مار مشابه.خودم هم فکر میکردم عادت کرده ام ولی دیشب چنان خشمی تنوره کشید توی همه وجودم که از بس شدت داشت هنوز پابرجاست،هنوز ملتهبم.به خدا میتوانستم با دستهای خودم این جرثومه بی کفایتی را که اسم خودش را گذاشته رییس جمهور خفه کنم...داشتم با خودم غر میزدم که لااقل برنامه زمانی قطع برق را اعلام کند این به فرموده رهبر شاداب ترین و پر کار ترین دولت تحت فرماندهی ایشان،بعد دیدم چه خنده دار شده ام.حکایت ان بنده خدایی یادم آمد که سر پل یقه شان را میگرفتند و آن کار دیگر باهاشان میکردند.صدای هیچکس در نمیامد تا بالاخره کسی اعتراض کرد.همه هیجان زده شدند بعد دیدند طرف اعتراضش این است که لااقل تعداد حضرات عامل بیشتر شود تا مردم توی صف نمانند لااقل...حالا شده حکایت ما که در آستانه تمدن بزرگ اسلامی تابستان ها برق نداریم و زمستان ها گاز!حضرات لااقل عواملش را زیاد کنید توی صف نمانیم!


پی نوشت:گردون ۶٧ روی گیشه

14 comments:

  1. 139..
    چی بگم؟
    یعنی چی دارم بگم...
    جدن دولت باکفایتی داریم به خدا...
    چرا نمی گیری آخه
    کجای دنیا اینقدر میشه دهن مردم سرویس کرد و مردم تازه نه که صداشون در نیاد بلکه کلی هم حمایتت کنند؟؟
    نه واقعن کجا میشه سیاستمدار تر از ایروونی جماعت پیدا کرد...
    .
    البت خوبم پیش میره ها..
    فقط نکته اینه که همه دنیا مبنای کارشون
    دولت ها وظیفه و هدفشون خدمت به مردمه و اگه بخوان بمونند باید این کار رو بکنن
    تو ایران اگه میخوای بمونی نباید کار کنی باید فقط به فکر پدر سوختگی باشی..
    .
    خیلی چیپ و عامیانه بود
    ولی خوب چه کنم آخههههههه...

    ارادت..

    ReplyDelete
  2. 139..
    و دقیقا یاد حرف اون حکیم بزرگ آتن افتادم که وقتی اسکندر میخواست به ایران حمله کنه بهش گفت چهار تا کار تو ایران بکن خودشون باب میل تو رفتار می کنند و شورشی نمی بینی
    1. چاپلوسی رو رواج بده
    2.آدمای بزرگ رو بذار سر کارهای کوچیک
    3.آدمای کوچیک رو بذار راس کارهای بزرگ
    4.و دروغ ... که از همه کلیدی تره
    دروغ گفتن رو بینشون رواج بده
    .
    این شد که الان هست
    .
    (.):
    گفته شده اون حکیم ارسطو بوده که این حرف رو زده
    اما بعید میدونم اسکندر هم عصر ارسطو بوده باشه و اینا... چون نمیخوره به هم...
    .
    این نوشته هم از کتاب هرودت بود که خونده بودمش...

    همین!!

    ارادت..

    ReplyDelete
  3. هر روز هر روز هر روز به همین چیز ها فکر می کنیم.

    ReplyDelete
  4. ای آقا شما چقدر کم تحملی برادر .

    ReplyDelete
  5. آقای دیوانهJune 12, 2008 at 1:32 PM

    می بینی ارباب؟!:  
    مهدی  ٥:۳٥ ‎ب.ظ  - پنجشنبه، ٢۳ خرداد ۱۳۸٧  
    ای آقا شما چقدر کم تحملی برادر .  


    کدام کم تحملی؟! فکر کنم شما از آنهایی باشی که می خواهی تعداد عوامل حضرت احمقی نژاد بیشتر شوند...
    تا کی؟!
    حکایت ما و مملکت و نسل ما حکایت مردی است... جوانش اش... آرزوهایش...همه و همه را پایمال کرده... جوانش را داده... عزیزانش جلوی گلوله ها تکه تکه شده اند.... گرانی دیده... سهمیه بندی دیده... کمبود دیده... حالا آن مرد به سنی رسیده که باید کمی آسایش ببیند! آسمان خدا قرار نیست همیشه رنگ باران و باروت داشته باشد!
    این مرد که پدران من و تو و ارباب باشد نباید روز خوش ببینند؟! ارباب نباید بعد از سی و خورده ای سال روی آسایش ببیند؟ باید بعد از اینهمه سختی باز هم سختی باشد؟ گناه ما چیست؟ ایرانی بودن؟ توی ایران زندگی کردن؟ زیر سایه اقا و آقا زاده ها خفه شدن؟ نه! ما حق داریم... ولی صدای  کسی در نمی آید و یکی مثل تو! می گوید کم تحملی!!!!

    ReplyDelete
  6. شما برق ندارین ما کلن هیچی نداریم نه آب نه برق
    خوبه هنوز جنگ نشده وضعیت جنگیه

    ReplyDelete
  7. تمام کتابهایی را که خواندی  یادداشت کرده ام بخوانم ..و تمام فیلمها را. دنباله رو بودن همیشه بد نیست که!! کیییییییییییییف میدهد...تازه اگه به کسی نگی بهت میگم که همه آرشیوت رو کشیدم بیرون خوندم
    از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان؛ چشمهایم به در سفید شد  بس که منتظر کامنتی از طرفت شدم و تو نیامدی..به خودم گفتم یا چرت مینویسی یا تکراری یا مزخرف یا هر چه که امیرانه بگوید...بعد من هم بی نام و نشان آمدم یا آمدم و بی حرفی رفتم!
    این حرفها و تعدادی دیگرش که یادم رفت همینک؛ در گلوگاه مان مانده بود که دلمان خواست بگوییم.
    خدا کنه حرفامو همونطوری که تو دلم بود..ساده ی ساده بپذیری و ذهنت اونجا ها که دلم میلرزه نره.

    ReplyDelete
  8. سلام امیر خان چرا اینقدر عصبانی هستی حالا باشه میگم عواملش رو زیاد کنن این دیگه عصبانیت نداره.

    ReplyDelete
  9. برقای ما هم هی میره هی میره.,

    ReplyDelete
  10. نداسمایداJune 13, 2008 at 9:57 PM

    دوست دارم بیای تولد ...بیا..

    ReplyDelete
  11. این کامنت از دورها یک کم مشکوک؟؟نظرت چیه گلناز خانوم.هوم؟؟

    ReplyDelete
  12. وای ترسیدم از تظاهرات آرسیت امیرجان. خوب می نشستی کارهای عقب مونده تمیزکاری خونه و اینها را انجام میدادی

    ReplyDelete
  13. دلتان را بگذارید جای دل ما که 1 ماه است گاز نداریم ....آخر بهار مردم آب گرم نمی خوان واقعاً؟!
    حالا خوبه همه مثل شما اعتراض نمی کنند!!خبر شلوغی های هر چند کوچک را که دارید؟!

    ReplyDelete
  14. به نازلی: میگم بی خیال عزیز دلم.هوم؟

    ReplyDelete