Tuesday, June 10, 2008

می لرزد دلم دستم

میان این بحبوحه بگیر وببند زندگی،با خودم فکر میکنم چقدر خوب چقدر خوب که تو هستی با من دلبرکم!


و فکر میکنم چقدر روزها احتمالن طعم خاکستر میدادند بی تو و تا چه حد حالا میشود در دل هر توفانی رفت به پشت گرمی رنگین کمان نگاه تو


دوستت دارم

9 comments:

  1. خداروشکر :)

    ReplyDelete
  2. دوستش داشته باش بیش از این.

    ReplyDelete
  3. :) آخیش..چه بوی خوش عشقی میاد اینجا

    ReplyDelete
  4. همه همه وجود آدم میشه انرژی وقتی اینطوری می نویسی

    ReplyDelete
  5. چه خوب که با هم اید

    ReplyDelete
  6. برای این پست : ایول ! تاباد چنین بادا
    من باب پست قبل عارضم خدمتتون عجب همزاد تیزهوشی ! بسیار حرفه ای وغیرقابل تمییز از نوشته هات الهام گرفته بود . خدائیش آدم یه بشکه آب رو باچنگال بخوره ولی همچین سوتی ضایعی نده!!

    ReplyDelete
  7. امیر؟هیچ حواست هست خیلی وقت بود که عاشقانه ننوشته بودی؟؟

    ReplyDelete
  8. روزگارت رنگین
    آفتابش تابان
    عاشقی دنیایی است...

    ReplyDelete
  9. ایول از این همه احساس...

    ReplyDelete