پسرک لاغراندام است و سیهچرده، خجالتی و چالاک. هر بار میآید، چیزی میآورد و میبرد. بارها دیدهبودم جعبه چهل کیلویی سیستمها را یکتنه بار موتورش میکند و هر بار به همکارانم یاداوری میکردم شرکت فلان، عجب پیک درجه یکی دارد.
امروز صبح هم آمد. نشست روی صندلی مقابل میز منشی در انتظار آماده شدن سیستمی که به شرکتش فروخته بودیم. بعد از اندک زمانی، به انباردار شرکت گفت«میشه عجله کنین؟ کلاس دارم». توجهم جلب شد. ازش پرسیدم «چه کلاسی میری؟» و شنیدم «دانشگاه. تهران شرق سخت افزار می خونم»...
چند دقیقه پیش، تماس گرفتم با مدیر شرکتش، بحث را کشاندم به او و دیدم واقعن راست گفته، دانشجوی ترم چهار مهندسی سخت افزار است. پرسید «چیزی شده؟»؛ گفتم «نه پسر خوبیه». گفت« آره» و هر دو سکوت کردیم.
ما هم سکوت کردیم.
ReplyDeleteتلخ مثل چی...
ReplyDeleteاگر بگردیم خیلی از این نیمه های پنهان پیدا میکنیم..
ReplyDeleteخیلیهامون اشتباهی هستیم امیر.
ReplyDeleteخدا را چه دیدی، شاید مثل خوزه یا به قول خودت ژوزه اونم یه روزی به جایی که حقشه برسه!
ReplyDeleteنقششو بدیم کی بازی کنه ... فروتن خوبه ؟ ترانه شم بدیم رضا یزدانی ... بیست روزه م جمعش می کنیم ...
ReplyDeleteاشکان
ReplyDeleteخیلیهامون اشتباهی هستیم امیر.
چقدر این نظر رو دوست داشتم!
شايد زياد شدن آدمايي كه روزاي سخت و به اميد روزاي آتي به اميد نفر اول بودن تحمل ميكنن!
ReplyDeleteشايد ميشه هنوزم اميدوار بود
خیلی سخته. آدم واقعا میشکنه . کلا مشاغل سطح پایین آدمو بشدت میشکنه بخصوص همچین شغلی که تو باید با خیلی ها رابطه داشته باشتی و هی اینور اونور بری . شاید اولش بگیم که طرف چند سال کار میکنه و کنارش درس هم میخونه بعد یواش یواش به فراخور درسی که خونده یه شغل خوبم نصیبش میشه و اون سالهای سخت از یاد میره ولی اون سالهای سخت هرگز از یاد نمیره و اثر خودشو میذاره.
ReplyDeleteمن براش خوشحالم که میتونه به خودش بگه من هنوز دانشجوئم.امیدوارم درسش که تموم شد این روال ادامه پیدا نکنه
ReplyDeleteامیدوارم که خوب باشی
ReplyDeleteحرف خاصی نیست. غرض احوالپرسی بود.
با مهر
همچین کسی را میشناسم که فوق لیسانس...دارد اما تخمه میفروشد...
ReplyDeleteما هم یه پیکی داریم معمولا فقط باهاش سلام و احوال پرسی داریم
ReplyDeleteدیدم یه روز اومده سراغم و بی مقدمه چند تا سوال راجع به یه پروژه ی C#.Net ازم پرسید! هر چند مقداری از فضای برنامه نویسی دور شده بودم کمکش کردم. بعد جویای احوالات شدیم دیدیم بله آقا نرم افزار می خونه...
دمش گرم...
ReplyDeleteامیر جان. هیچ به ارتباط فیلم رئیس و محاکمه دقت کردی؟
ReplyDeleteدرسته حس و حال نوشتن نداری ولی ما دلمان بحث کیمیایی از نگاه امیرانه می خواهد.
با تشکر
ادمها را به ضاهر نتوان شناخت...و باطن نیز پنهان از دیدمان است
ReplyDeleteمیگم من اومدم سر زدم فیلتر نشی یهو!
ReplyDelete