Thursday, April 22, 2010

روی پنهان ماه

پسرک لاغراندام است و سیه‌چرده، خجالتی و چالاک. هر بار می‌آید، چیزی می‌آورد و می‌برد. بارها دیده‌بودم جعبه چهل کیلویی سیستم‌ها را یک‌تنه بار موتورش می‌کند و هر بار به همکارانم یاداوری می‌کردم شرکت فلان، عجب پیک درجه یکی دارد.


امروز صبح هم آمد. نشست روی صندلی مقابل میز منشی در انتظار آماده شدن سیستمی که به شرکتش فروخته بودیم. بعد از اندک زمانی، به انباردار شرکت گفت«می‌شه عجله کنین؟ کلاس دارم». توجهم جلب شد. ازش پرسیدم «چه کلاسی میری؟» و شنیدم «دانشگاه. تهران شرق سخت افزار می خونم»...


چند دقیقه پیش، تماس گرفتم با مدیر شرکتش، بحث را کشاندم به او و دیدم واقعن راست گفته، دانشجوی ترم چهار مهندسی سخت افزار است. پرسید «چیزی شده؟»؛ گفتم «نه پسر خوبیه». گفت« آره» و هر دو سکوت کردیم.

17 comments:

  1. سارا سراییApril 22, 2010 at 8:27 AM

    ما هم سکوت کردیم.

    ReplyDelete
  2. تلخ مثل چی...

    ReplyDelete
  3. اگر بگردیم خیلی از این نیمه های پنهان پیدا میکنیم..

    ReplyDelete
  4. خیلیهامون اشتباهی هستیم امیر.

    ReplyDelete
  5. خدا را چه دیدی، شاید مثل خوزه یا به قول خودت ژوزه اونم یه روزی به جایی که حقشه برسه!

    ReplyDelete
  6. نقششو بدیم کی بازی کنه ... فروتن خوبه ؟ ترانه شم بدیم رضا یزدانی ... بیست روزه م جمعش می کنیم ...

    ReplyDelete
  7. اشکان
    خیلیهامون اشتباهی هستیم امیر.

    چقدر این نظر رو دوست داشتم!

    ReplyDelete
  8. شايد زياد شدن آدمايي كه روزاي سخت و به اميد روزاي آتي به اميد نفر اول بودن تحمل ميكنن!
    شايد ميشه هنوزم اميدوار بود

    ReplyDelete
  9. خیلی سخته. آدم واقعا میشکنه . کلا مشاغل سطح پایین آدمو بشدت میشکنه بخصوص همچین شغلی که تو باید با خیلی ها رابطه داشته باشتی و هی اینور اونور بری . شاید اولش بگیم که طرف چند سال کار میکنه و کنارش درس هم میخونه بعد یواش یواش به فراخور درسی که خونده یه شغل خوبم نصیبش میشه و اون سالهای سخت از یاد میره ولی اون سالهای سخت هرگز از یاد نمیره و اثر خودشو میذاره.

    ReplyDelete
  10. من براش خوشحالم که میتونه به خودش بگه من هنوز دانشجوئم.امیدوارم درسش که تموم شد این روال ادامه پیدا نکنه

    ReplyDelete
  11. امیدوارم که خوب باشی
    حرف خاصی نیست. غرض احوالپرسی بود.
    با مهر

    ReplyDelete
  12. همچین کسی را میشناسم که فوق لیسانس...دارد اما تخمه میفروشد...

    ReplyDelete
  13. ما هم یه پیکی داریم معمولا فقط باهاش سلام و احوال پرسی داریم
    دیدم یه روز اومده سراغم و بی مقدمه چند تا سوال راجع به یه پروژه ی C#.Net ازم پرسید! هر چند مقداری از فضای برنامه نویسی دور شده بودم کمکش کردم. بعد جویای احوالات شدیم دیدیم بله آقا نرم افزار می خونه...

    ReplyDelete
  14. دمش گرم...

    ReplyDelete
  15. امیر جان. هیچ به ارتباط فیلم رئیس و محاکمه دقت کردی؟

    درسته حس و حال نوشتن نداری ولی ما دلمان بحث کیمیایی از نگاه امیرانه می خواهد.

    با تشکر

    ReplyDelete
  16. ادمها را به ضاهر نتوان شناخت...و باطن نیز پنهان از دیدمان است

    ReplyDelete
  17. میگم من اومدم سر زدم فیلتر نشی یهو!

    ReplyDelete