چه دستهایی داری شبیه بوسه
و خاک از تو که لبریز میشود ببین چه جلگه ای آنجا که شانه میخورد از بوسهها و نسیم
شبیه بوسه چه انگشتهای سبزی داری
نرو
به من بگو کجا میروی پس از آن وقتها که رویاها تعطیل میشوند و ما به گریه رو میآوریم و گریه به رو، کجا؟
بمان
منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟
رضا براهنی- خطاب به پروانهها
رويايي بود
ReplyDeleteبعد از یک روز (...)تخیلی و یک شب بیداری تکراری خسته کننده چه کار خوبی بود وبگردی و اول از همه سراغ تلخ مثل عسل رفتن و خواندن پست "بیداری" کلی کیفور شدم .... دیدن یک روزن نور در این همه شب ! زنده باد تو!
ReplyDeleteAmirhosein-e aziz
ReplyDeletelotfan darbareye "surakhhayi ke dar jahan biniye adami" az enkare esteghlale vujude shar ijad mishe bishtar benevis..in baraye man ham kheili jaye soale
وقتي که او بشکه را با شمشيرش دو نيم کرد من خواب بودم
ReplyDeleteـ و يک درشکه با اسب هاي سبزش در سطر دوم اين شعر بر کناره ي ما ايستاده بود ـ
بيدار هم نشدم
در نيمي از بشکه يک عده مست تماشايم مي کردند
و نيمه ي ديگر ارکستر بود که ديوانه وار مثل موج به صخره در ابديت ، مکرر مي کوفت
من خواب بودم آن ها تماشايم مي کردند
بيدار هم نشدم
من بشکه ي دو نيم بودم
با خوشه های یاس آمده بودی
ReplyDeleteتایید حضورت کس را
باری به شانه نمی نهاد
بلور سرانگشتانت، که ده هلالک ماه بود
در معرض خورشید
از حکایت مردی می گفت.....
کی چنین بربالیده بودی
ای هلالک ناخنهایت ده بار بلور حیات
به کدام ساعت سعد
بربالیده بودی؟ / ا.بامداد
gashang bo0od amir jan
ReplyDelete