Thursday, April 15, 2010

منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟

چه دست‌هایی داری      شبیه بوسه


و خاک از تو که لبریز می‌شود ببین چه جلگه ای آنجا که شانه می‌خورد از بوسه‌ها و نسیم


شبیه بوسه چه انگشت‌های سبزی داری


نرو


به من بگو کجا می‌روی پس از آن وقت‌ها که رویاها تعطیل ‌می‌شوند و ما به گریه رو‌ می‌آوریم و گریه به رو، کجا؟


بمان


منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟


 


رضا براهنی- خطاب به پروانه‌ها

6 comments:

  1. رويايي بود

    ReplyDelete
  2. بعد از یک روز (...)تخیلی و یک شب بیداری تکراری خسته کننده چه کار خوبی بود وبگردی و اول از همه سراغ تلخ مثل عسل رفتن و خواندن پست "بیداری" کلی کیفور شدم .... دیدن یک روزن نور در این همه شب ! زنده باد تو!

    ReplyDelete
  3. Amirhosein-e aziz
    lotfan darbareye "surakhhayi ke dar jahan biniye adami" az enkare esteghlale vujude shar ijad mishe bishtar benevis..in baraye man ham kheili jaye soale

    ReplyDelete
  4. وقتي که او بشکه را با شمشيرش دو نيم کرد    من خواب بودم

    ـ و يک درشکه با اسب هاي سبزش در سطر دوم اين شعر بر کناره ي ما ايستاده بود ـ

    بيدار  هم  نشدم

    در نيمي از بشکه يک عده مست تماشايم مي کردند

    و نيمه ي ديگر ارکستر بود که ديوانه وار مثل موج به صخره در ابديت ، مکرر  مي کوفت

    من خواب بودم     آن ها تماشايم مي کردند

    بيدار هم نشدم

    من بشکه ي دو نيم بودم

    ReplyDelete
  5. سارا سراییApril 16, 2010 at 9:17 AM

    با خوشه های یاس آمده بودی                                                
    تایید حضورت کس را                                                                
    باری به شانه نمی نهاد
    بلور سرانگشتانت، که ده هلالک ماه بود
    در معرض خورشید
    از حکایت مردی می گفت.....
    کی چنین بربالیده بودی
    ای هلالک ناخنهایت ده بار بلور حیات
    به کدام ساعت سعد
    بربالیده بودی؟ / ا.بامداد

    ReplyDelete
  6. gashang bo0od amir jan

    ReplyDelete