« آرزو می کنم محدودیتهاتون رو بشناسین ارباب وین» دیالوگ آلفرد در فیلم شوالیه تاریکی ساخته کریستو فر نولان
خرد خاصی دارد این جمله. هر چه بیشتر محدودیتهایت رابشناسی کمتر به خودت زخم میزنی به دیگران صدمه. مشکل اما میدانی کجاست؟ تصویری که از خودت داری واقع بینانه نیست. تصویر آدمی هست که دلت میخواهد باشی نه فردی که واقعن هستی. بعد بر مبنای امکانات کسی که میخواهی باشی برای آدمی که هستی تصمیم میگیری و طول می کشد بفهمی مقدورات آن تصویر فرضی اتفاقن محدودیتهای خود واقعی تو محسوب میشوند...بعد هی باید برگردی آرزو کنی کاش محدودیتهایم را میشناختم
این متن فوق العاده است.
ReplyDeleteمیدونی؟این جمله برام کم اهمیته.تجربه ام این بوده که هر وقت به خدا وصل شدم...نامحدود شدم.توی عمر 23 ساله ام موردی نبوده که نقض کنه حرفمو.
ReplyDeleteباور نکن که باوری داری.تو می ترسی.توکل به خدا کن
ReplyDeleteترس و شجاعت، محدود بودن و نبودن، اختیار و اجبار همه بحث هایی هستند که مثل دور باطل میمونن. انسانهایی در شرایط متفاوت تجربه هایی متفاوت داشتن که یکی از این موارد رو پر رنگتر در زندگی حس کردن و در موردش صحبت کردن. همه اینها در زندگی لازمه و وجود داره. خوش به حال کسی که بتونه تعادل زندگیش رو حفظ کنه و در هر جا به انداره از اینها استفاده کنه و وای به حال کسی که بخواهد یکی از اینها را نادیده بگیرد وکتمان کند و یا از آن فرار کند که از خود فرار کرده است.
ReplyDeleteآرزو می کنم آرامشی داشته باشم، تا بپذیریم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم. و شهامتی داشته باشم، که تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم. و خردی داشته باشم که تفاوت این دو را درک کنم.
ReplyDeleteاین جمله آخریه خیلی حرف توشه... و به نظر من هیچ وقت به طور قطعی نمیشه راجع بش نظر داد.
پرواز یه زمانی برای آدم محدودیت بود یه زمانی با شهامت می شد بهش رسید...
واسه همین
آزاد باشید عزیزانم
سلام
ReplyDeleteخوب خیلی واضح است !
این حقیقتی است که هر کس به آن رسید برنده است. میتواند خودش باشد و در قالب خود واقعی اش زندگی کند ... نه به جای ایده آل ها و یا کسی که نیست نمایشی از زندگی را بی جیر و مواجب بازی کند . بعد میرسد به اینکه !!!! با کلی پشیمانی- خوب که چی ؟ همه عمر رفت و من گم شده بودم . و همیشه به جای آن ایده آل هایی که نبودم و لی میخواستم باشم ایفای نقش کردم.
دروغ بودم.........................یک دروغ بزرگ
وای امیر این چند خط میتونه خیلی از گره وجود آدمهارو بهشون نشون بده...مرسی باید بیام چندبار بخونم.
ReplyDeleteدلتنگتونم ارباب....
سخته.من که میشناسمشون ولی باورش سخته
ReplyDeleteسلام. من تازه به خوانندگان وبلاگتون پيوستم. دارم سعي ميكنم پستهاي قبلي رو بخونم اما موفق نميشم.....نميشه؟ يا من نبايد؟ توي آرشيو سابجكت ها رو ميبينم اما كليك روي لينكشون بازم منو مياره به اين صفحه. لطفا كمكم كنيد.
ReplyDeleteچقدر خوبه که آدم خودش باشه و بتونه همیشه باشه
ReplyDeleteعالیه
ReplyDeleteخوب بو.د خیلی خوب
ReplyDeleteسلام مزاحم.چقدر حرف زدی .
ReplyDeleteبعله ... درد همینه که چطور آدم خودشو در آینه های کج و معوج ذهنش خوب بشناسه ...
ReplyDeleteکیف کردیم
ReplyDeleteبسیار عالی...
ReplyDeleteبعد از سی سال حالا تازه دارم کم کَمَک محدودیتهایم را می شناسم ، و تمرین می کنم شجاعت را برای پذیرفتنشان ، اما باور کنی یا نه تازه حالا اوج می شود بگیرم !!
بند که باز شود از پای همه ی فشارهایی که آدمی به خودش می آورد و به خاطر ندانستن محدودیتش مُصر به ادامه است ، آنوقت پرواز می کند ، با کوله باری هرچند سبک اما پر از تمام توانایی هایش ، وقتی دور تمامی اما و اگرها خط می کشی با قاطعیت پیش خواهی رفت...
برای هر روزتان نکته ای در خودشناسی آرزو می کنم.
این مطلبت خیلی به درد الانم خورد
ReplyDeleteمرسی
دائم داشتم خودمو با اونی که دوست داشتم بشم مقایسه می کردم و افسوس می خوردم