Wednesday, August 25, 2010

در لحظه

به تو دست می‌سایم و جهان را در می‌یابم


به تو می‌اندیشم    و زمان را لمس می‌کنم


معلق و بی‌انتها       عریان


 


می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم


آسمان‌ام           ستارگان و زمین


و گندم عطرآگینی که دانه می‌بندد


رقصان           در جان سبز خویش


 


از تو عبور می‌کنم


چنان که تندری از شب...


می‌درخشم


و فرو می‌ریزم.


 


احمد شاملو- ترانه‌های کوچک غربت

1 comment:

  1. از من عبور می کند
    چنان که هوسی از شب
    می افتم
    در مرز دوست داشتنش
    می
    اف
    تم....

    ReplyDelete