Monday, December 5, 2005

پی نوشتهايی فراتر از متن

پدر آرش مرد.به همين سادگی.آرش داشت از آخرين لحظه هاش ميگفت،نفسم بند اومد...اين پسر چی کشيده اين مدت و چقدر مسائل مختلف ديگه رو بايد تحمل کنه!منم که کاری براش ازدستم برنمياد جز دعا.تف به گور اين کار کارمندی بياد که ادم از بس نوکره نميتونه برای خودش تصميم بگيره.لعنت به قوزک پای من اگه کارمند باقی بمونم.بايد الان اونجا کنارش بودم...


پی نوشت ۱: آدم معمولا از شريک عاطفيش توقع داره ازلحاظ روحی تو شرايطی عادی هم حمايتش کنه،چه برسه به وقتی که تو وسط همه فشار های متصور دنيا باشی و محتاج شونه ای که سرت رو بذاری روش و گريه کنی،يا بشنوی که «هی !اينم ميگذره،تو از پسش بر ميای،ما از پسش بر ميايم».من واقعا نميفهمم چطور کسی که تو اين شرايط نه تنها حمايتت نميکنه که حتی شروع به تسويه حساب های ابلهانه ميکنه،رو ميشه شريک عاطفی فرض کرد.يه کارايی ننگ آوره...آدم اگه يک جو آدم باشه حتی با دشمنش هم نبايد اين کارو بکنه چه برسه به کسی که...



 

69 comments:

  1. پس شما خارج از قانون بلاگستان عمل کرده ايد !...........
    خيلی وقتهاست که خودمون خودمون رو فحش می ديم واسه چيزی که تو به هيچ وجه قادر به تغيير اون نيستی ........... واسه دوستت هم متاسفم ....... پی نوشت ۱ : نمي شه گفت توقع داره .... شريک عاطفی بايستی اين گونه باشه و گرنه شريک نيست ! مشرک است !!!جمله آخری تریپ ملّايی بود .

    ReplyDelete
  2. خدايش بيامرزد. اميدوارم خدا به باز مانده هاش صبر بده. امير جان هر چيزی حکمتی داره ولو من و تو نفهميم اون شريک بی عاطفه هم اگر محق نباشه چوبش رو به موقع ميخوره. کاش تا دير نشده جلوش رو بگيره

    ReplyDelete
  3. آه که پدر ها چه ساده می ميرند. و دوستان چه ساده درگير زندگی می شوند/ بعدش تصفيه حساب های ابلهانه آدمو می بره تو فکر و آخرشم اينکه شعری که لينک دادی شاهکاره. پيش پای شما اونجا بودم./به قول امير :دلت خوش! يا چيز تو مايه های دست حق و از اين حرفا.......دلم گرفته.

    ReplyDelete
  4. خدا سايه ی پدر را از سر کسی کم نکنه. چيزی که در مورد شريک عاطفی نوشتی هميشه به صورت علامت سوال تو ذهن من يکی که می مونه/ و پی نوشت ۲ محشر بود.می خوام بنويسم اما نمی دونم از کجا شروع کنم.ولی به زودی آپ ميکنم

    ReplyDelete
  5. مرگ پدرا کابوس زندگيمه...هنوزم وقتی ياد روزای آخر بابابزرگ ميفتم قلبم ميخواد فرياد بزنه...تلخه...خيلی تلخه...خدا بهش واقعا صبر بده...

    ReplyDelete
  6. خدا بيامرزدش ...شريک عاطفی هم وجود داره؟من که نميبينمش

    ReplyDelete
  7. مرسی سر زدی... فکر نمی کردم کامنتای پست های قبليت رو بخونی! خدا بيامرزدش! :( شريک عاطفی؟ من دارم به پايه و اساس هر جور وابستگی شک می کنم!

    ReplyDelete
  8. بهترين نقش پر بدک نيست.هست؟....... متوجه نشدم ؟

    ReplyDelete
  9. برای دوستت متاسفم. و اون پ.ن ... آره بدترين چيز ممکن ميتونه باشه. يه حالت غير قابل پيش بينی

    ReplyDelete
  10. من که نه از خودم و نه حتی از خدا پيغمبر هم توقع ندارم چه برسه به شريک عاطفی.. راستی نگو پدر آرش مرد بگو پدر آرش هم نامرئی شد.. هر موقع روحش هم مثل جسمش مرد بعد با اين قاطعيت بگو مرد..

    ReplyDelete
  11. غمگين نبينمت.....نه تو نه دوستاتو.......من ميفهمم چی می گی من هم از کارمندی متنفرم...من هم لعنت به قوزک پام اگه کارمند باقی بمونم

    ReplyDelete
  12. درود....اين لحظات هميشه توقع رنج کشيده بالا می ره تا حدی که آدم توقع نداره که طرف اين قدر متوقع باشه. بهش سر بزنين . زنگ بزنين. اينجا براش چيزی بنويسين. باور کن آدم واسه عروسيش انتظار نداره که عزيزانش بيان......اما واسه مرگ عزيزان هميشه و همه به سر سلامتی احتياج دارن......به عنوان خواهر بزرگتر که کارمند هم هست  اين تجربه منه.

    ReplyDelete
  13. سلام
    وب خوبيه.بايد گفت خيلي سخته ادم ادعاي شراكت مهر وعطوفت كسي رو داشته  باشه و بهش عمل كنه .هيچ كسي نميتونه خوب جواب بده اين امتحانو.موفق باشي .سرزدي خوشحال ميشم.موفق باشي.

    ReplyDelete
  14. مرگ خوب نيس مخصوصا اگه غير منتظره واسه کسی که انتظارشو نداری باشه ... خدا پدر دوستتو بيامرزه و سايه همه پدر مادرا رو واسه پچاهاشون نگه داره ... // و اينکه نميدونم راجب پی نوشت منظورت کس خاصی بوده يا نه ولی من به همون اندازه که واسه کسی هستم از اونم توقع دارم .. کلا بايد به مورد برسی نميشه قاعده کلی داد ...

    ReplyDelete
  15. در مورد کارمندی هم کاملا باهات موافقم ... منم خيلی با اين مساله مواجه شدم تاحالا به نظرم راه حل اينه که يه پاتو بذاری اينور کارمندی اونيکی پاتو اونور بعدشم ...!!

    ReplyDelete
  16. سلام . تسليت . بالاخره عمره . اين شتريه که روی همه ميخوابه .

    ReplyDelete
  17. برای دوستت متاسفم... در مورد کارمندی حق با ماست! ... قضاوت کردن سخته اونم در مورد مسائل عاطفی. گاهی طرف مقابل آدم اونی نيست که ما فکر می کنيم ولی به زور می خوايم تو چارچوب ايده آل هامون بگنجونيمش. گاهی هم، شايد بهتر باشه يه جور ديگه به قضيه نگاه کنيم.

    ReplyDelete
  18. تسليت برای رفتن يک پدر- دعا میکنم دوستت بتونه با صبرو مقاومت اين بار سنگين رو نحمل کنه.

    ReplyDelete
  19. به تو و آرش تسلیت میگم... فکر رفتن عزیزان دردناکه چه برسه به تحمل روزهایی که دیگه نیستن... اسم اون آدمی که توی پ.ن2  توصیفش کردی شریک عاطفی نیست سوهان روحه...همچین آدمی نمیتونه شریک عاطفی کسی باشه...

    ReplyDelete
  20. منظورم پ.ن ۱ بود.........;)

    ReplyDelete
  21. خدايش بيامرزد. نميدونم امير نميشه قضاوت کرد فقط شايد برای تسفيه حساب زمان خوبی را انتخاب نکرده.

    ReplyDelete
  22. پ ن دو را هم خيلی دوست داشتم.

    ReplyDelete
  23. تو فوق العاده ای امير واقعا نمی دونم چی بايد بگم هر چی جديد نوشته بودی خوندم...من دارم فکرتو..ذهنتو... از بر می کنم.قلمت از طلاست نه اون طلايی که می سازنش و به گل و گردن آويزون می کنن ازون طلاها که...می فهمی چی می گم ...مطمئنم که می فهمي منو

    ReplyDelete
  24. همين ديروز بود تو يه وبلاگ درباره ی يه آرش خوندم.اون ميخواست همه چيزش رو توی ايران ول کنه بره خارج از کشور...خيلی مشکل داشت...اون هم نوشته ی دوستش بود...بيچاره آرش ها

    ReplyDelete
  25. به من سر بزنی خوشحال ميشم...

    ReplyDelete
  26. سلام.....
    اووووم:(
    متاسفم
    زندگی کارمندی؟؟؟؟؟؟؟؟!
    از من بپرس!
    متنفرم

    ReplyDelete
  27. خدا بيامرزتشون.....

    ReplyDelete
  28. اگه دوسته ، حست رو می فهمه ، بی آنکه حتی حرفی بزنی ، ..... اما بگو ، تو اين موارد تکرار مکررات هم يه جور تسکين ميده ، دل آزرده به آهی سازد ،.......

    ReplyDelete
  29. |||||||||\\\\\\\\\\_ _ _ _ _  .......................

    ReplyDelete
  30. نمی دونم چرا منم دچارCtrl+f5 شدم هی جند روزه دارم۲ پست  قبلی ات رو می خوندم:(

    ReplyDelete
  31. هميشه لازم نيست آدم حضور فيزيکی داشته باشه امير جان.بعضی وقتها همين که آدم حس کنه دردش برای يکی ديگه هم مهم هستش کافيه و مثل يه مرهم روی زخم عمل ميکنه ....نبينم غمگين باشی

    ReplyDelete
  32. پ.ن خيلی حس خوبی داره...بدون حجابه...خودشه مگه نه؟ حالی هرچی هم که عريان باشه!

    ReplyDelete
  33. از آدم هايی که آگاهانه به زندگی ادم استرس وارد می کنند بدم مياد. از کوچولو هايی که يه دفه ياد تصفيه حساب يا حتی مهربونی و دوستی ميفتند هم.... کارمند که شدم مطمئنم ـ مطمئن ـ که اين جمله رو يادم نميره <لعنت به قوزک پای من اگه کارمند باقی بمونم> با همين از کارمندی ميگذرم. ... اون موقع ميام بهت ميگم.

    ReplyDelete
  34. این نیز بگذرد

    ReplyDelete
  35. اينم يه راه دلداری اون قدر با اين حرفاش اعصابتو بهم ميريزه که کلا اون مشکلی که داشتی فراموشت ميشه ...منم از کارمندی بيزارم

    ReplyDelete
  36. يکی نيس بياد جوابه خانواده حدود ۱۰۰ نفری که امروز تو سقوط هواپيما مردن رو بده ... واقعا وحشتناکه اينجوری مردن ...

    ReplyDelete
  37. آنقدر با پی نوشت ۱ موافقم که حرفی برای گفتن ندارم

    ReplyDelete
  38. داش امیر، اون مطالب قسمتی از یه کارِ بزرگ تره که بعد از تکمیل هم تو وبلاگم میذارم و هم به صورت فایل پی دی اف رو شِیرمِیشِن که نقص منابع فارسی تو این زمینه کمی جبران بشه.شاد باشی امیر جان.

    ReplyDelete
  39. در مورد شریک عاطفی هم غم نخور که مردی چون تو باید که تاب بیاورد و مستقل از هر چیز، بتابد و بدرخشد و روشن کند.فارغ از همه چیز،زاینده و گرما بخش و قائم به خود...چه باک اگر دیگران کم می آورند...

    ReplyDelete
  40. صورتک خیالیDecember 6, 2005 at 1:48 PM

    بلاگاتون رو ميخونم و بعدش يه سيگار روشن ميکنم!

    ReplyDelete
  41. خيلی راحت تر از اين حرفها... امروز هواپيما رو ديدی؟ چند تا جوون... آدمهايی که هنوز کلی آينده در انتظارش بود... کلی وقت واسه زندگی داشتن ولی... همين امروز... گذاشتن و گذشتن.

    ReplyDelete
  42. حرفی ندارم که بگم.. از همه عالم پرتم اين روزها... فقط اومدم اينجا که غيبت نخورم..

    ReplyDelete
  43. سلام... قبلآ در مورد بردگی نوين حرف زياد زديم... يا حق!

    ReplyDelete
  44. ما حق قضاوت نداريم  داريم؟!

    ReplyDelete
  45. عجب روزگاری شده ....!!!!

    ReplyDelete
  46. شبکه رادیویی جوانDecember 7, 2005 at 9:33 AM

    در غم از دست دادن دوست خوبمان عزا داريم به مجلس عزای ما بياييد و دلداريمان بدهيد ... شبکه راديويی جوان

    ReplyDelete
  47. می گفتیم وطن، یعنی نفس، نفسمونو بریدند.

    می گفتیم وطن، ورای نفس، نفسمونوبریدند.

    حالا شدی قفس
    یه قفس تنگ
    هر چه درد جان عمیق تر، پرواز فراخ تر

    اینجا وطن من است
    آلودگی اش از حد مجاز گذشت
    وطن،دیگرنفسی ست که بر نمی آید....


    تسليت باد!

    ReplyDelete
  48. لامصب بنويس ديگه .. بنويس از اونا که نصف امثال فروهر و زنش و امثالهم هم سن نداشتن ولی بدتر از همه اونا دسته جمعی خاکستر شدن ... بنويس ...

    ReplyDelete
  49. علیرضا تیفوسیDecember 7, 2005 at 11:07 PM

    سلام ..چرا دیگه بهم سرنمیزنی؟؟ها ؟
    آپ کردم ..... دانلود مصاحبه تلفنی شادمهر....

    ReplyDelete
  50. کجايی ؟ چرا سکوت کردی ؟!

    ReplyDelete
  51. برای بار دوم تکرار می کنم زنده هستيد آيا؟.. من گفتم بیام اينجا يه عالمه پست راجع به هواپيما راجع به منوچهر نوذری راجع به آسمون خاکستری (اون آسمون نه اين آسمون) و خيلی چيزای ديگه نوشتی...!!!!

    ReplyDelete
  52. چه برسه به کسی که   (!)  ...   کارمنديه ديگه!

    ReplyDelete
  53. همه اينها که نوشتيد  بودند ، هستند و خواهند بود . اما انگار امروز پر رنگ تر از ديروز ... چون  انسانيت - آدميت و احساس داره  از وجود آدمها پر ميکشه ... موفق باشيد

    ReplyDelete
  54. يک آغاز هفته پر کار هميشه چنين آخر هفته ای را در پی دارد..

    ReplyDelete
  55. سلام . خوبی ؟ برگشتم ! // تسليت من رو پذيرا باش به خاطر پدر آقا آرش و کارمندی !

    ReplyDelete
  56. اینم نظر شصتم انگار: ...کو رفیق شفیق ؟...

    ReplyDelete
  57. ۶۳-۶۴-۶۵-۶۶-۶۷-۶۸-۶۹-................بابا بی خيال ! ما فرض می کنيم ناز می کنی ، د   بيا ! (بعد از مراسم ديدن حاجی واشنگتن ، دارم مينويسم ، می فهمی که چی ميگم ، به دل نگير ! )حاجی حاجی حاجی ...... واشنگتن ! .......به ياد ........حالا کی ميخواد اون اعداد پائين رو درست بخونه و وارد کنه ....بسم الله الرحيم....

    ReplyDelete
  58. شما کجاييی؟!

    ReplyDelete
  59. دارم دوباره می خوانم و فکر می کنم که آدم نبايد توقع حمايت از هيچ شريکی ش داشته باشه. توقع حمايت روحی از شريک عاطفی مثل اينست که از شريک تجاری مان توقع حمايت مالی داشته باشيم. اين دوره زمونه توی هر جور شراکتی هر کسی به منافع خودش نگاه ميکنه./ زيادی تلخ شد. ببخشين اينجوری هام نيست!!!!ولی امروز دل من اينجوری فکر ميکنه....

    ReplyDelete
  60. چاره ای جز اين نيست!هست؟

    ReplyDelete
  61. سلام... اينجا قرار نيست بروز بشه؟

    ReplyDelete
  62. امير جان تو اين مرز و بوم مثبت انديشي فايده نداره. بايد واقع بين بود!

    ReplyDelete
  63. شريک!!!!!!معنيش کن امير

    ReplyDelete
  64. مرسی امير مرسی امير مرسی امير... کتابها رو توی اولين فرست ميخونم...

    ReplyDelete
  65. بازهم مرسی....

    ReplyDelete