Saturday, January 12, 2008

چگونه عاشق ميشويم۴

در چند پست قبل از فرافکنی مثبت گفتم و نقشش در عاشق شدن و از فرافکنی منفی و حضور پررنگش در فارغ شدن و از اینکه یه خودآگاه هوشیار و دانا میتواند تا چه حد از مخاطرات این فرافکنی ها ما را در امان دارد.امروز به چند سوال دوستان جواب میدهم و اگر عمری بود بحث را با پیشنهاداتی برای پایان کم دردسر تر یک رابطه و نیز ازدواج ادامه میدهم.(الان که اینجوری نوشتم حس مراجع محترم تقلید بهم دست داد که به شبهات پاسخ میدن ایول خودم)

۱-فرافکنی مثبت یا منفی احتیاج به محرک دارند یا خود به خود اتفاق میافتند؟ناخودآگاه ما حتمن برای فرافکنی احتیاج به یک ویژگی مشترک بین آنیما یا آنیموس درونی و شریک عاطفی بیرونی داره تا در واقع مثل قلاب این گیر فرافکنانه اتفاق بیفته.در واقع اون آدم بیرونی حتمن یک ویژگی مشترک با ایزد یا ایزد بانوی درون ما داره.مشکل اینجا پیدا میشه که ناخودآگاه وقتی اون یه نقطه اشتراک رو میبینه ناگهان همه خصوصیات درونیش رو فرافکن میکنه روی طرف مقابل حالا مثبت یا منفی.به این هم دقت کنید که اون ویژگی در طرف مقابل که باعث ایجاد فرافکنی میشه دقیقن چیزیه که روان ما در اون لحظه خاص بهش محتاجه.مثلن مردی که جذب خصوصیات مادرانه یک زن میشه احتمالن کودک درون رنجوری داره که براش به دنبال یک مادر میگرده به جای اینکه یاد بگیره خودش برای اون کودک درون مادری کنه

۲-امکانش هست که قبل از فرافکنی آنیما یا آنیموسمون رو بشناسیم طوری که فرافکنی اتفاق نیفته؟نخیر امکانش نیست.حتی رشد یافته ترین آدمها هم فرافکنی دارند البته برخورد یک فرد رشد یافته در مورد فرافکنی با یه فرد تسخیر شده قطعن متفاوته.فرد رشد یافته سعی میکنه فرافکنی رو برگردونه به خودش و ببینه روانش با این کار چه نیازی رو داره بهش گوشزد میکنه...آنیما یا آنیموس رو جز از راه همین فرافکنی ها و بازگرداندن فرافکنی به خود نمیشه شناخت و عدم شناختشون همیشه ما رو در معرض خطر تسخیر شدگی قرار میده.یادمون باشه آنیما و آنیموس تصاویر ایزد و ایزد بانوی درون ما هستند هیچوقت فانی هایی مثل ما نمیتونن کاملن خدایان درون را بشناسند.الان کسی میتونه ادعا کنه خداوند رو کاملن میشناسه؟

۳-بحث ازدواج با عشق متفاوته آیا نمیشه ازدواج رو با فرافکنی تفکیک کرد؟تمام حرف همینه که تحت تاثیر فرافکنی مثبت به فوریت و بدون شناخت ازدواج نفرمایید.کیوان خان وبلاگ ۳۵ درجه یکبار به سیکل دلخواهش تو روابط عاطفی اشاره کرد که به نظرم کاملن منطقی بود:دوستی-علاقه-عاشقی- ازدواج(دارم از روی حافظه نقل میکنم شاید ترتیب عین نوشته کیوان نباشه)اما ما عمومن معکوس عمل میکنیم:عاشق میشیم،بعد ازدواج میکنیم بعد تازه میخواهیم آشنا بشیم ببینیم میتونیم دوست باشیم یا نه...جدن بر این باورم که ازدواج یه امر عقلانی-احساسیه برخلاف عاشقی که یک پدیده کاملن عاطفیه پس بهتره حوزه عشق رو از حوزه ازدواج جدا کنیدوخیلی حرفها که تو یه رابطه عاشقانه زشته گفتنشون به نظرم تو یه بررسی ازدواج قطعن قطعن باید مطرح شن

23 comments:

  1. سياوش جان حرفت روی کاغذ خيلی خوشگله اما برای تحققش اون بيرون تو زندگی واقعی يه تلاش اسطوره ای لازمه

    ReplyDelete
  2. D,image/pjpeg,application/x-shockwave-flash,application/vnd.ms-excel,application/vnd.ms-powerpoint,application/msword,*/*87 قراره مشکل گاز حل بشه!اخبار تلويزيون که هيچ وقت درست نيست...حل شد اگه تونستيد خبر بديد!!

    ReplyDelete
  3. باهات موافقم امير جان.

    و من زندگی رو همين تلاش می دونم.

    يه تلاش با استغنا نسبت به نتيجه.

    يعنی نتيجه مهم نيست همون تلاش قشنگه

    به نظر من یه جورایی عشق همين تلاشه

    مثلا فيلم پاپيون رو مثال می زنم. من اون انسان رو آزاد می دونم حتی تو زندان. همون طور می تونم يه انسان رو عاشق بدونم حتی وقتی که...

    ReplyDelete
  4. تولد خودت و عزيزانت با چند روز تاخير مبارک تاخيرش را هم بگذار به حساب بی گازی و آواره بودن !...ای بابا وقتی نان نداری و سردت است دنبال عاشقی هم نمی روی!تا اطلاع ثانوی در گلستان و مازندران از عشق و عاشقی خبری نيست!!!

    ReplyDelete
  5. سلام

    تولدت مبارک و شرمنده بابت تاخير...گير کرده بودم در سرما و کوه و کمر

    خوشحالم که زادروزت را در کنار حضوری بوده ای که می خواسته تو را و شادمانيت را و پی ميگيرد بودنت را،خوب بودنت را

    و باز خوشحالم که در این سرمای سخت آنسان گرمی که از عشق می نویسی و از ایزدان عشق. آرزویم برای تبرک و تبریک روز میلادت اینست : آتشی که آنان برافروخته اند برای ماندن و انسان ماندن انسان ؛ همواره پایدار باشد در تو و در قاب سینه ات ،در دلت .

    سرت سبز

    ReplyDelete
  6. مرسی که می نويسی. مرسی که هستی

    ReplyDelete
  7. آی عاشقی يادش بخير جون بوديم عاشق بوديم آه.

    ReplyDelete
  8. جل الخالق!

    اين هم از فرمول عاشقيت

    ReplyDelete
  9. چقد راس گفتيا

    عين سياحت غربه

    خيلی خندم گرفت کامنتتو خوندم

    ReplyDelete
  10. بعله!

    ReplyDelete
  11. انديا و مهرانJanuary 12, 2008 at 4:02 PM

    سلام. اول و دوم!

    ReplyDelete
  12. خوشحال شدم فکر کردم راجع به خلاص شدن نوشتی :-S

    ReplyDelete
  13. مثه اينکه اين وبلاگ می خواهد به بحث عاشقی ادامه دهد همچنان

    ReplyDelete
  14. عاطفه(احلام)January 12, 2008 at 4:46 PM

    سلام

    ReplyDelete
  15. کاری نکردم که امير جان.. يعنی کار هم جز نوشتن از دستم بر نمياد متاسفانه..

    ReplyDelete
  16. به نظر منم احساس باید به مثابه انگیزه ی شروع و انعطاف و ادامه و ساختن، توی چهارچوب عقل ایفای نقش کنه

    ReplyDelete
  17. خوبی؟چطوری با سرما؟

    ReplyDelete
  18. مرجع تقلید !؟

    ReplyDelete
  19. ببين امير ،

    سه خط اول رو که خوندم کاملن به من اين حس دست داد که جلوی يک مرجع تقليد نشستم . بعد ديدم به خودتم تو چن خط بعدی نوشتی که به خودتم انگار همین حس دست داده .

    ReplyDelete
  20. استفاده کردم

    ReplyDelete
  21. راستش دارم به اون سيکله فکر ميکنم و داشتم فکر ميکردم هميشه برای من اين سيکله به اين شکل بود :آشنايی - دوستی ـ عاشقی - ازدواج. يعنی معتقد بودم اين بهترين روشه حالا در بعضی موارد با تعويض جای عاشقی و ازدواج هم کنار ميومدم اما با ساير گزينه ها به هيچ وجه حاضر نبودم راه بيام. البته دوروبرمون رو که نگاه کنيم و اگه البته آدمای روراستی دوروبرمون باشن همه مدل اين سيکل رو ميشه پيدا کرد. حتا برای بعضيا بعضی حلقه ها هيچ وقت تکيمل نميشه يا اتفاق نميوفته. اما به هر حال همه ی ما داريم با شرايطمون زندگی ميکنيم و کنار ميايم. البته اينجا کنار اومدن يه کمی ايهام داره ها. منظور از هر کنار اومدنی ادامه دادن جریان موجود نیست.

    ReplyDelete