Wednesday, August 25, 2010

نور سماوات و الارض

گاهی هست که شرارت شعله‌ور می‌شود درونم، چنان تیره و تاریک که هراس همه‌گیر جانم می‌شود و به حیرت می‌افتم از توانایی خودم برای صدمه زدن و آزار دادن؛ در همان لحظه‌ها، دقیقن در همان لحظه‌هاست که من از همیشه به بودن خداوند مومن‌ترم: اگر این همه سیاهی در دل من است باید جایی معادلش نور نهفته باشد. زمزمه می‌کنی خدایا مرا به خودم وامگذار و چنان «یا رب یا رب» می‌گویی که گویی رب، رمزی برای فراخوانی همان نور نهفته است، نور نرم نجات‌دهنده...

9 comments:

  1. اگر این همه سیاهی در دل من است باید جایی معادلش نور نهفته باشد.
    چقدر قشنگ :)

    ReplyDelete
  2. سلااااااام پدر جان
    ...

    ReplyDelete
  3. تعبیر خوبی بود .. حقیقتا اگر این همه تاریکی در ما هست پس از نوری فاصله گرفته ایم.

    ReplyDelete
  4. یاد این تصنیف علیرضا افتخاری افتادم:

    خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
    ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
    تو خود گفتی که درقلب شکسته خانه داری
    شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
    خدایا بیقرارم ز تو جز تو نخواهم
    اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم

    ReplyDelete
  5. سینما سینماستAugust 25, 2010 at 4:56 AM

    این جا یک پرده بزرگ نقره ایست و به تعداد جمعیت ایران صندلی. روی پرده این هفته چیست؟

    ReplyDelete
  6. اگر این همه سیاهی در دل من است باید جایی معادلش نور نهفته باشد.
    بسیار زیباست...
    درست مثل آن چیزی که خیلی وقتها می گویم (البته برگرفته از کتابی):
    اگر رنج جزئی از زندگیست حتمن باید معنایی در آن نهفته باشد.

    خدایا ما را به خودمان وامگذار...
    ممنون.

    ReplyDelete
  7. آخیش............

    ReplyDelete
  8. بهت نمی آدا؟ اغراق می کنیا؟!
    به هر حال که یا رب یا رب

    ReplyDelete
  9. باید جایی معادلش نور نهفته باشد

    مرد مختصر.

    ReplyDelete