Tuesday, July 4, 2006

گفتگو آيين درويشی نبود...

ما بعضی وقتها آدمهايی رو که دوست داريم در موقعيت های دشواری قرار ميديم.من بارها گفتم که نميشه کسی رو به مفهوم واقعی کلمه دوست داشت و افراديکه اون دوست داره يا سرگرمی هاشو دوست نداشت.اگر اين محقق نشد شک نکنيد که احساستون شايد يه حس مالکيت خيلی قوي غنی شده با علاقه باشه اما دوست داشتن واقعی نيست...وقتی به اسم دوست داشتن کسی رو مجبور ميکنيم بين ما و علايق انسانيش چيزی رو انتخاب کنه حالا حتی به طور نامحسوس، داريم فشار عصبی رو بهش وارد ميکنيم که درين زمانه مضمحل پر استرس خيلی کم لطفيه.ما اينطوری ادمها رو ميذاريم بين دو لبه يه قيچی.اما اگر کمی و فقط کمی انعطاف داشته باشيم آدمای مورد علاقمون حداکثر با يک لبه قيچی طرف ميشن.يه لبه قيچی ممکنه درد بياره اما نمی بره و اينه که مهمه!


پی نوشت:اينو نوشتم برای خودم که اين روزها عصبی و بی قرار و نازک دل با اطرافم برخورد ميکنم.نوشتم که يادم بمونه رفتارهايی و حرفهايی رسم مروت نيست.

23 comments:

  1. فرمايش درست. من دربست حرفتو قبول دارم اما يه مورد رو نگفتی که آدم به احترام شايد خوشايند يک نفر ديگه کاری يا عادتی رو می زاره کنار.منظورم اجبار قضيه نيست. بارها شده حتی يک اشاره هم نکردی ولی اوشون می دونه که مثلا از بنفش راه راه بدت می ياد و نمی پوشه .می دونی که عرضم چيه؟

    ReplyDelete
  2. مطمئن باش اونا انقد خوب هستن که بيه دل نميگيرن.

    ReplyDelete
  3. باشد که يادآوری که برای خودت نوشتی کمی هم در من اثر کند ...

    ReplyDelete
  4. Fred پيرمردJuly 4, 2006 at 4:17 PM

    اين روشن بيني و روشن نويسيت ديوانه کننده هست! ولي اگه شرط دوست داشتن تام و تمام دوست داشتن همه علايق و سليقه هاي يک نفر باشه، در واقع دوست دار بايد خودش رو به طور کامل به دلبرش تبديل کنه. بشه ذوب در دلبر. يعني بشه عين اون! شايد لازم نباشه همه ويژگيهاشو دوست داشت، کمي تفاهم و درک، و به قول خودت لاي قيچي نگذاشتن کافيه. واي بذار بازم اسمشو بذاريم دوست داشتن :)

    ReplyDelete
  5. همه مضخرفاتی که به دکتر شريعتی گفتی رو به حساب نفهميت ميذارم و بس!

    ReplyDelete
  6. اميدوارم که هر چه زودتر اين روزها بگذرد

    ReplyDelete
  7. مزخرفات دوست بی نام و نشان من نه مضخرفات.

    ReplyDelete
  8. فرد جان!بيا منظورم رو با يه مثال برات بگم:مثلا فرض کن من صدای ابی رو دوست دارم قرار نيست الزاما محبوب من هم بشينه ابی گوش کنه .مساله به رسميت شناختن علايق متفاوت طرفمونه حتی اگه اين علايق يه جاهايی برای ما ملموس نباشه .

    ReplyDelete
  9. ایول امیرآقا / زدی تو خال، به علی / باورم نمیشه اون مهربون کسی را لای منگنه بگذاره

    ReplyDelete
  10. از بد بهترم امير جان !

    ReplyDelete
  11. يه حرفی امروز از صبح توی گلوم مونده بود... يه چيزی که بايد ميگفتم اما انقدر گلومو فشار ميداد که نميتونستم حتا چطور بگم... باورتون ميشه که حرفم همين بود؟ همين که شما نوشته بودين؟ با اجازه شما حرفی رو که بايد خودم و از زبون خودم ميگفتم از مطلب شما استفاده کردم برای گفتنش.

    يه تشکر عميق بهتون بدهکارم... خيلی خيلی ممنونم.

    ReplyDelete
  12. شديدا موافقم! تشبيه جالبی کردی . همان يک لبه و دو لبه ی قيچی را می گويم

    ReplyDelete
  13. حس مالکيت قوی غنی شده با علاقه

    خودشه!

    ReplyDelete
  14. من قبول دارم كه وقتي كسي رو دوست داشته باشي بايد علائقش رو به رسميت بشناسي اما امير جان گاهي تو يه آدمي رو دوست داري اما يه سري از رفتارهاش رو اصلا دوست نداري، پذيرشش برات سخته، هر بار كه تكرار مي شن آزار ميبيني. به نظرت اينجا نبايد اون طرف يه جورايي مراعات حال آدم رو بكنه؟ هميشه كه اينجوري نيست كه. شايد يك يا دو مورد اينطوري تو يه رابطه باشه. نمي دونم درسته يا نه. اما تصور من از عشق اينه كه آدم بايد تمام سعيش رو بكنه كه همه چيز رو همون جور كه هست بپذيره. اما اگه نشد مي تونه اين توقع رو داشته باشه كه طرف مقابلش به خاطر علاقه مشتركشون يه كاري انجام بده. هنوز نمي دونم اين توقع داشتنه رسم عاشقي هست يا نه.

    ReplyDelete
  15. دقيقا نميدونم جان.قرار نيست شما فيلم وسترن ببينی ولی ميتونی اين رو به عنوان سرگرمی به رسميت بشناسی...در هر حالمن بيشتر منظورم انسان ها هستند تا سرگرمی ها.مثلا رابطه هر کردام از طرفين با خانوادشون

    ReplyDelete
  16. نيلوفر جان!از نظر من قطعا هست.اينکه مثلا بنده حشیش بکشم و اسمشو بذارم سرگرمی و بخوام محبوبم اينو دوست داشته باشه مضحکه.من دارم در مورد مسائلی حرف ميزنم که عرف اونها رو قبول کنه.بازم تاکيد ميکنم بيشتر منظورم مسائل انسانيه

    ReplyDelete
  17. بذارين من مثال مشخصی بزنم:من فیلم وسترن دوست دارم اما محبوبم نه.دوست داشتنی که من تعريف ميکنم اين نيست که اون بنده خدا بياد به زور فیلم وسترن ببينه،اينه که منو صدا کنه که بدو بيا فيلم وسترن.به جای اينکه تو دلش بگه اه باز اين فيلمای مزخرف داره که امير ميخواد ۲ ساعت بشينه پاش.

    ReplyDelete
  18. اين مثال رو بسطش بدين به کل زندگی.به اينکه ما مدام مخاطب رابطه عاطفيمون رو مجبور نکنيم بين ما و سر گرمياش،يا ما و خانوادش ،يا ما ودوستانش انتخاب کنه.

    ReplyDelete
  19. امير عشقانه نوشته ها تو دو ست دارم

    ReplyDelete
  20. اگر می خواهی نگهم داری دوست من / از دستم می دهی/ اگر می خواهی همراهيم کنی دوست من / تا انسان آزادی باشم / ميان ما همبستگئی از آن گونه می رويد/ که زندگی ما دو تن را غرقه در شکوفه می کند ...... مارگوت بيگل . موفق باشی

    ReplyDelete
  21. گاهی اوقات در مورد کسانی که دوستشون دارم فکر ميکنم و نميتونم بفهمم که اونا رو دوست دارم برای وجود خودشون يا اينکه به خاطر خودخواهی خودم چون وجودشون به زندگی من معنا ميده.

    ReplyDelete
  22. قيچی های اين دوره خيلی تيز شدند اميرجان...يک طرفه هم ميبره

    ReplyDelete
  23. شب اول قبرJuly 5, 2006 at 6:46 PM

    سلام کار جالبيه که آدم برای ياد آوری خودش به خودش گوشزد کنه

    پيروز باشی.

    من به روزم

    ReplyDelete