«دريا رو فقط تندباد طوفانی ميکنه ولی يک کاسه اب رو حتی فوت ملايم حقير سراپاتقصير.»يون چوانگ فنگ،فيلسوف و ترانه سرای قرن پنجم پيش از ميلاد
دارم به در فشانی برادر يون فکر ميکنم.اگر وجود آدم دريا باشه کمتر اتفاقی بهمش ميريزه و اگر بشه اندازه يه ظرف کوچولو هر حادثه کوچيکی منقلبش ميکنه.باز اگر آدم خودشو به رسميت بشناسه که بله وجود من درياست يا نخير همون کاسه است و به اندازه همون که هست از خودش توقع داشته باشه مشکل خيلی حاد نيست مصيبت ازونجا شروع ميشه که من نوعی، وجودم ازين کاسه گل منگولی های ناناز باشه بعد توقع داشته باشم توفان کاترينا هم مشوش و مواجش نکنه که خوب اين نشدنيه تازه اگه نسيمی وزيد و سطح کاسه توفانی شد همون من نوعی بياد گله شکايت بکنه که ای بابا ...
خودمون رو بشناسيم و يا در به اندازه نان کنيم يا نان به اندازه در!
پی نوشت سانچويی:ارباب!تو که دريا نيستی چون با هر فوتی ماشاءالله منقلب ميشی،کاسه هم نيستی چون اگه بخوان سر تا پاتو کاسه بچينن يه وانت کاسه لازمه به نظر من نظر به تجربياتم در اسپانيا،شما بيشتر شبيه يه وان قرمز قديمی ای به عمق يه بند انگشت.اينجوری هم با فوت بهم ميريزی هم ابعادت رعايت شده...من هميشه ميدونستم که تو منحصر به فردی ارباب!
پست های اخيرت دوباره داره واسم خودنی و جالب ميشه. موفق باشی دوست من
ReplyDeleteآب چه تو دريا چه تو كاسه بالاخره سرريز ميشه بايد جنسمون رو فلزي كنيم من سرب رو ترجيح ميدم. زن سربي، ها بدك نيست...نه ارباب؟
ReplyDeleteسلام بر آقا امير گل. من فکر می کنم که اين خود انسان هست که می تونه ظرفيت خودشو تعيين کنه نه برای همه ولی اکثر مردم می تونن. ولی خوب بعضی مواقع يه باد نا بجا مياد و کاسه کوزه ی آدم رو ميريزه به هم... اين ديگه دست خود آدم نيست. يه چيز تو مايه های جبر و اختيار و از اين چرنديات!
ReplyDeleteاين قبليه واسه من بود!
ReplyDeleteخدا سايه سانچو رو از سر ما کم نکنه! و درد و بلاش بخوره به جون دشمنان اسلام و مسلمين! بي مروت همش در و گوهر می ريزه....
ReplyDeleteاما اين برادر يون معصوم که نبوده کرسي شعر هم گفته. بعله اون زمان می شد دريا شد اما با توجه به مسايل و شرايط حالا کاسه شدن هم سخته .
ReplyDeleteمابر وجود ما تحميل شده است
ReplyDeleteگاه وجود حامل ما خود معنی و مفهموم مجرد وجود اصلی ما را نيز در نيافته است.......
موافقم با حرفی که زدی
....................خيلی وقته به ما سر نمی زنيد
آپم خوشحال می شم از حضورگرمتون....
راستی لينکتون کردم البنه با اجازه
ReplyDeleteدريا را خورشيد چشمهايش بخاركرد بركه اي بجا مانده ام تنها سنجاقكي گه گاه به من سرميزند دستم كه به ان خورشيد نميرسد ذرات وجودم دربرق چشمهايش درماوراي خيال دربالاترازاسمان ابي مي رقصد / اي بابا ....
ReplyDeleteچه فيلسوفانه!
ReplyDeleteمشکل اينه که برای هر کسی به اندازه بودنش بلا ميرسه ، وظاهرا قرار بر اينه که همه رو يه جورائی به هم بريزن ببينن چی ميشه ، حالا کی اين کارو ميکنه ، ..... نميدونم ، شايد خود آدم ! .....
ReplyDeleteاين پست تقريبآ رو محور حرف های ديروز می چرخه ... نتيجه اين که : سخته
ReplyDeleteوای به حال اون روزی كه دریا طوفانی بشه .. در ضمن جای نوشته هات واسه بانو اين اواخر خيلی خالی بود...
ReplyDeleteراستش اون فيلسوفه راست ميگه اما بالاخره کاسه توش آبه دريا هم آب توشه
ReplyDeleteعشقولانه فيلسوفانه....
ReplyDeleteميگم چطور دريايی کنيم اين تنگ آبو ؟؟ من خيلی بهم ميريزم پس يه ظرف آبم کمک کن دريا شم
ReplyDeleteپی نوشتت بامزه بود.
ReplyDeleteپسر جان گاهي براي سرد كردن يك فنجان چاي چند تا فوت لازمه واگر نه! تا ....... آدم ميسوزد.
ReplyDeleteدر ضمن در ليوان يك بار مصرف هم چيزي نخور.
سام و عليک رفيق:
ReplyDeleteمی دونی خواص آب چيه؟
کاشکی همه ی ما شبيه آب بوتيم.
به ما يه سری بزن و وبلاگ و صفا بده.
عزت زياد.
راستي، اگر وجودت کاسه هم باشد، کافيست با عسل پرش کني. آنگاه طوفان هم عسلش را تکان نخواهد داد. مگر اينکه عسلش تلخ باشد :)
ReplyDeleteبا فرد موافقم. ويسکوزيتهی مايع هم مهمه. البته در مورد مزه چندان موافق نيستم. اما به هر حال٬ يه دريا از هر چيز٬ آرومتر از يه کاسه از همون چيزه.
ReplyDeleteضمنآ ما چخلصيم فراوون.
يا حق!
شکسته نفسی نفرماييد.
ReplyDeleteهمه ميدونند که شما دريايين..