اين روزها لغت ها فرار ميکنند از ذهنم وقتی ميخواهم از تو بنويسم!حس هايی هستند که به حرف نمی آيند.ميتوان سعی کرد که اسير کلماتشان کنی اما در بهترين حالت هم ناکامی، چون داری چيزی را با کلمات اين جهانی توصيف ميکنی که متعلق دنيای ديگريست:دنيای دل،مهر،عشق...دنيای تو بانوی من!
به خودم ميبالم که درين دنيا راهی دارم و جايی!اينکه اين شانس را داشته ام که در حريم سبز حضورت ببالم و کوله بار زخم هايم را در پناه شوخ چشمی های نگاهت با خيالی اسوده زمين بگذارم و فراموشش کنم...از ته دل بگويمت بانو:جهان من قطعا بی حضور تو ناقص می ماند و ابتر.پس حق دارم تولدت را جشن بگيرم. حالا چه باک که تنهايم و چه جای ترس که حتی خودت نيستی.خيالت که مهمان اشنای هميشگی شبها و روزهای من است و هميشه حاضر،پس زادروزت مبارک بانوی مهرو ماه!
... اين روزها / خيال خام خسته / از تو می گويد و با تو ... / اين روزها پنجره ها / برای عطر تو باز است! / ... / بانو / بانوی عاشقانه های مردادی ِ من! / ... تو بوی بهار می دادی / يا بهار بوی تو؟/...ع.ش
ReplyDelete... اين روزها / خيال خام خسته / از تو می گويد و با تو ... / اين روزها پنجره ها / برای عطر تو باز است! / ... / بانو / بانوی عاشقانه های مردادی ِ من! / ... تو بوی بهار می دادی / يا بهار بوی تو؟/...ع.ش
ReplyDeleteزنده باد علی جان!به چه شعری مهمونمون کردی مرد!نفست حق!
ReplyDeleteزنده باد علی جان!به چه شعری مهمونمون کردی مرد!نفست حق!
ReplyDelete....د...ی...گ...ر...گ...و...ن!
ReplyDelete....د...ی...گ...ر...گ...و...ن!
ReplyDeleteواقعا موفق باشی.....
ReplyDeleteواقعا موفق باشی.....
ReplyDeleteبرای روز ميلاد تن خود من اشفته راـ امير دل داده را ـ تنها نذاری.دلت هميشه به مهر بانوی روياهايت گرم باشه.
ReplyDeleteبرای روز ميلاد تن خود من اشفته راـ امير دل داده را ـ تنها نذاری.دلت هميشه به مهر بانوی روياهايت گرم باشه.
ReplyDeleteمتولدين ماه اسد مثل کوه آتشفشانند . گرم و با احساس و وفادار ولی وای به روزی که سرريز شوند. . اگر دستم به بانو برسد... هيچی يه گل تقديم ميکنم و تشکر از تحمل تو. به فکر مجيد هم باش.....
ReplyDeleteمتولدين ماه اسد مثل کوه آتشفشانند . گرم و با احساس و وفادار ولی وای به روزی که سرريز شوند. . اگر دستم به بانو برسد... هيچی يه گل تقديم ميکنم و تشکر از تحمل تو. به فکر مجيد هم باش.....
ReplyDeleteعالی بود
ReplyDeleteمن رو یاد این جملهی پرمحتوا انداخت:
to define to limited