Sunday, December 2, 2007

سلام وبلاگ

۱-بالغ شدن شاید در همین خلاصه گردد که دنبال روزگار بی مشکل نگردیم.هر برهه ای از زندگی و هر زمانی از ایاممان دردسر های خاص خودش را دارد.اینجوری هیچ وقت فکر نمیکنید که اگر روزگار سخت گرفت بهتان دارد ظلم میشود در حقتان.در هر سطحی از زندگی که هستید،مشکلات خودتان را خواهید داشت و شاید لذت زندگی در همین توانایی حل مشکلات نهفته باشد یا در شنیدن جمله عزیز:«من همه جوره کنارتم»

۲-سالگرد قتل های زنجیره ای و روز نیروی دریایی را یادم نرفته.برای اولی دیگر خجالت میکشم بنویسم از بس جز نوشتن کاری نکردم و برای این دومی هم گلاب به رویتان تا اطلاع ثانوی از هر حرکتی که آب به اسیاب میهن پرستی افراطی و نظامی گری کور بریزد یا حتی شبهه اش را ایجاد کند معذورم،اینجوری یادم میماند که ما جنگ نمیخواهیم،جنگ هم نداریم،هر کس شوق نوشیدن شربت شهادت دارد بسم الله،برود بنوشد

۳-تمایل خفنی هست در من برای یکجا نشینی و حفظ وضع موجود و تنبلی و این حرفها...اصولن من بیشتر اهل حرفم تا اهل عمل.دارم سعی میکنم یک ذره یک ذره کمی تعادل ایجاد کنم که خیر الامور اوسطها-دقیقن همون وسط مد نظر نگارنده حقیر میباشد.

پی نوشت:یک دفعه قبلن نوشتم که از جنگ بیزارم و این جنگ مال من نیست. یک دلاور شجاع آمد کامنت گذاشت بی نام و نشان و گفت که من ترسوام...عارض شم خدمت خدمت خواهران و برادران اینجوری که بعله،بنده ترسویم،از بمب و موشک و داغ و درفش و اینها میترسم مثل سگ

15 comments:

  1. بالغ شدن شاید در همین خلاصه گردد که دنبال روزگار بی مشکل نگردیم...دقيقاْ چند روز پيش داشتم به چنين موضوعی فکر می کردم.ديگه اون روزای بی مشکل کودکی تکرار نمی شه...چه خوب تو يه جمله مفهوم رو می رسنی...

    ReplyDelete
  2. در مورد ۲ چيزی ندارم بگم...اما ۳-کل سيستم مملکت همينه اصن فقط اوسطها و مرکز مهمه!...از داستان نه شرقی نه غربی بگير و...بقيه ی زوايای زندگی!

    ReplyDelete
  3. دارم به شجاعت آدم مذکور در پی نوشتت فکر می کنم!آدمی که شهامت نوشتن نامش را در کامنت ندارد در مقابل دشمن چه خواهد کرد!!!ما هم مثل همان موجودی که فرمودين می ترسيم...

    ReplyDelete
  4. عاطفه(احلام)December 2, 2007 at 6:19 AM

    فکر می کنم ديگه بريدم امیر جان!

    ReplyDelete
  5. ما در هر صورت حمايتت می کنيم

    ReplyDelete
  6. می نويسی ترسويی که من بگم: خير! کسی که می نويسه نمی تونه ترسو باشه . از وقتی که يه بابايی اومد گفت :تاريخ جنگ گرم ديگه گذشته و يه بابای ديگه هم گفت : شمشير معشوقه قلم و اينا ...

    می نويسی ترسويی که من بگم : عمراً .که اگه ترسو بودی هیچوقت به این صراحت به احساساتت اعتراف نمی کردی و  نمی گفتی از ته ته های دلت ،رویات ،خوابهات !

    می نویسی ترسویی که من بگم: بابا شجاع... اینقدر زرنگ بازی در نیار

    ً

    ReplyDelete
  7. آرمان آريايیDecember 2, 2007 at 7:58 AM

    سلام..۱-باهات موافقم٬ به نظرم راننده ای که با ماشين تو جاده خلوت با ۱۵۰ تا حرکت ميکنه شايد اوايلش جذاب باشه اما دلش رو ميزنه. ۲-قتل های زنجيره ای هم کم کم به بايگانی حافظه ها سپرده ميشه..اگر اشتباه نکنم ۲ سال قبل از سيامک سنجری نوشتم٬ امسال ميخواستم از فرزينه و شبنم مقصودلو بنويسم اما ديدم چه فايده!..مورد ۳ رو پايتم اسيدی!..پی نوشت: ترس تو بهتر از شجاعت اون..کتاب ها رو هم خريدم باز هم ممنون از راهنماييت...به اميد فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنيا

    ReplyDelete
  8. ۱۳ ام

    يکی نيس بگه آخه ۱۳ ام هم شدن افتخاره؟

    ReplyDelete
  9. ای بابا دلمون تنگيد برای دوستان

    ReplyDelete
  10. منم از جنگ می ترسم مثل سگ!قبلن ها وقتی استرسی می شدم خواب کنکور و می ديدم!حالا وقتی استرسی می شم خواب جنگ و بمباران و می بينم!

    ReplyDelete
  11. سلام و صبح به خير داداش.

    اينو باربد برايت نوشته بود تو وبلاگ.

    امانتداری کردم و عين نوشته اش را برايت کپی پيست کردم.

    باربد :

    امیر را هماره می خوانم ... نمی دانم جدیداَ چرا کامنت برایش نگذاشته ام ... اگر اینجا را می خواند ، بداند که "امیر خوانی" را نمی توانم ترک کنم

    ReplyDelete
  12. ۱ـ

    در اين عالم دل بی غم نباشد و از همين حرفا ديگه.

    ۲ـ

    کار خوبی ميکنی در هر دو مورد .

    فرياد که به جايی نرسد !

    ۳ـ

    از شوخی گذشته تعادل برقرار کردن سخت است.

    در مورد پی نوشت هم :

    اگه داری اسم ترسوها را می نويسی اسم منم اضافه کن و سه تا ضربدر هم بذار جلوش.

    ReplyDelete
  13. عاطفه(احلام)December 3, 2007 at 2:10 AM

    مصاحبه ات را تازه پيدا کردم و خوندم کلی لذت بخش بود.

    ديشب که حالم خيلی گرفته بود يه مطلب نوشتم. نظرت برام مهمه

    ReplyDelete
  14. جنگ را  مردم راه نمی اندازند که مردم فقط یک تکه نان وپنیر شکمشان را سیر می کند و سقفی امن و کوچک تمام آرزوهای آنهاست ولی  این  شکم پرستان دنیا  سقف اشان که آسمان و ستاره نیست! سیمان و بتون است از جنس دلشان  و تو نگو که می ترسی که ترس تو از مرگ در سر زمینی است که مزد گور کن آن بیش از آزادی انسان هاست..

    ReplyDelete
  15. آزادی - برابریDecember 10, 2007 at 10:33 AM

    دوستان،

    علی رغم فشارهای امنیتی و بازداشتهای گسترده، دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تجمع خود را به مناسبت روز دانشجو (16 آذر) در دانشگاه تهران هرچه با شکوه تر برگزار کردند.

    دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اعلام میدارند که تا آزادی کامل تمامی دانشچویان دستگیر شده از پای نخواهند نشست.

    برای کسب آخرین اخبار و گزارشها از تجمع روز 3 شنبه و وضعیت دستگیر شدگان، از وبلاگ ما دیدن فرمایید.

    ReplyDelete