Wednesday, December 5, 2007

يکی از شبهای خاکستری خدا

خسته ام.روز کاری شلوغی بود،نشسته ام گوشه شرکت،(امیر آرام) دارد میخواند:«اگه بارون نباره،من میبارم...».چشمهایم را بسته ام و پاهایم را هم انداخته ام روی میز.چرا نمیروم خانه؟سوال خوبیست که جواب ساده ای دارد:دلم نمیخواهد بروم خانه.از آن شبهایی است که من هیچ رقم تحمل کلید انداختن و در را باز کردن و تنها بودن و این حرفها را ندارم...دلم آن ۴ دیواری لخت به قول یکی، مثل مسجدم را نمیخواهد.میدانم که چند دقیقه دیگر لخ و لخ کنان کیفم را بر میدارم و آهسته آهسته میروم توی صف تاکسی تا برسم خانه مثل همیشه اما الان،در همین لحظه اکنون، آمادگی روبرو شدن با این تصویر را ندارم.از آنجایی که مازوخیسمم نمی آید از خیر تصویر سازی تخیلی برای اینکه مثلن الان می آمدم خانه و تو خانه بودی و اینها هم میگذرم در کسری از ثانیه...باید بروم دیر یا زود خانه،ظرفها را نشسته ام از دیروز،فکر کنم خانه ام اگر جارو برقی بکشمش خوشحال شود،در منطقه استراتژیک حمام رخت نشسته داریم که انگار یکریز زمزمه میکنند «امیر بیا ما رو بشور».برای گردون فردا باید سوژه پیدا کنم و مطلب بنویسم...اوخ اوخ الان این چند خط را خواندم و دیدم ددم هی عجب وضع اسف باری.این جوری که من توصیف کردم شیر هم جرات نمیکرد برود خانه،اما شیر بدبخت چه کند؟برود خانه یکجور مصیبت است نرود خانه جور دیگری فلذا اقا شیره مثل موش دمش را میگذارد روی کولش و میرود منزل.جایی که انقدر بی رغبت بروی حداکثر منزل است نه خانه!

12 comments:

  1. dovom: rooygar beh shavad dash Amir e mesl e shir

    ReplyDelete
  2. من یکی خوب می فهممت / در مسجد من هم الان ؛ارام؛ میخونه: / نکنه یه روزی، مث ابرا، سفر کنی، تنهاااااا

    ReplyDelete
  3. آقای ديوانهDecember 5, 2007 at 12:13 PM

    فرق بين خانه و منزل چيه؟؟؟؟

    به قول شاهرخ شعر تنهايی خونه....

    ReplyDelete
  4. دايناسور خسته مهربون  ...خسته نباشی.

    و ...

    من آخه نمی دونم شما عذب اوقليااا چرا هی ظرف کثيف جمع ميکنيد ؟؟؟؟ بابا زود به زود بشور اون هپليارو

    ReplyDelete
  5. نوشته ی جالبی بود، نمی دونم چرا با اينکه چيزهای شادی تووش ننوشته بودی اما خوندنش خوش آيند!! بود.

    حداکثر منزل است نه خونه! به نظرم جمله ی خيلی جالبی اومد، معنای ظريفی ميشه تووش پيدا کرد.

    ReplyDelete
  6. می ترسم امیر از این چیزی که توصیف کردی

    و از این چیزی که همیشه تصور می کنم

    ReplyDelete
  7. آزادی - برابریDecember 5, 2007 at 2:06 PM

    دوستان،

    علی رغم فشارهای امنیتی و بازداشتهای گسترده، دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تجمع خود را به مناسبت روز دانشجو (16 آذر) در دانشگاه تهران هرچه با شکوه تر برگزار کردند.

    دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اعلام میدارند که تا آزادی کامل تمامی دانشچویان دستگیر شده از پای نخواهند نشست.

    برای کسب آخرین اخبار و گزارشها از تجمع روز 3 شنبه و وضعیت دستگیر شدگان، از وبلاگ ما دیدن فرمایید.

    ReplyDelete
  8. در همان ساعت که تو داشتی امير آرام گوش می کردی دقيقا ما هم در دفتر به اين فکر می کرديم که چقدر دلمان اگه بارون نباره امير آرام می خواهد و می گفتيم که کاش رييس بزرگ هم امير آرام دوست داشت و ما به جای پيانوی معروفی در آن لحظه امير آرام گوش می کرديم... من تجربه نکرده ام تا به حال رو به رويی با چنين تصويری را اما می توانم بفهمم چقدر سخت می تواند باشد ... کاش زودتر بگذرد امشب ... اين هم يک ای کاش ديگه. امروز اين چندمين بار است؟

    ReplyDelete
  9. آرمان آريايیDecember 5, 2007 at 3:11 PM

    منم احساس شهرزاد رو داشتم..با اينکه مطلبت چيزی برای خوشحالی نداشت اما نميدونم چرا احساس خوبی داشتم نسبت بهش...به اميد فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنيا

    ReplyDelete
  10. آزادی - برابریDecember 10, 2007 at 9:37 AM

    دوستان،

    علی رغم فشارهای امنیتی و بازداشتهای گسترده، دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تجمع خود را به مناسبت روز دانشجو (16 آذر) در دانشگاه تهران هرچه با شکوه تر برگزار کردند.

    دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اعلام میدارند که تا آزادی کامل تمامی دانشچویان دستگیر شده از پای نخواهند نشست.

    برای کسب آخرین اخبار و گزارشها از تجمع روز 3 شنبه و وضعیت دستگیر شدگان، از وبلاگ ما دیدن فرمایید.

    ReplyDelete
  11. اگه تنهائيت رو خودت انتخاب کردی که جای گله نداره . اما اگه اينطور نيست فکر نمی کنی می شه از تنهايي در اومد ؟ چرا با کسی ارتباط نمی گيری ؟ دنبال ايده آل نباش چون نيست . اما کسانی هستن که می تونن باعث بشن حس بهتری نسبت به خونه ات داشته باشی .

    شاد زی - مهر افزون !‌

    ReplyDelete