Monday, September 28, 2015

ششم مهرماه

گمانم خودم، خودم را چشم زدم. شب جلوی شرکت، آمدم کیفم را از صندوق عقب ماشین بردارم، سوئیچ در قفل شکست، کلید یدک هم نداشتم. مجبور شدم ماشین را همان جا بگذارم تا صبح ببینم چه می‌شود کرد. بعد از رسیدن به خانه کمی با یک آهنگ ایرلندی مغازله کردم، چند صفحه‌ای هم از ترجمۀ عرفان خواندم تا خواب مرا با خودش برد. 
بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم چه فایده‌ای هست در این‌طور نوشتن؟ اصلا همین بود که دنبالش بودم؟ می‌شود شکل دیگری نوشت؟ اما چطور؟ راهش را پیدا می‌کنم، هنوز برای تسلیم شدن زود است

No comments:

Post a Comment