Monday, April 10, 2006

هذيان گويی های يک ذهن خط خطی

من:سانچو احساس ميکنم مثل يه فنر جمع شده آماده جهيدنم.


سانچو:شرمنده ارباب ولی من احساس ميکنم بيشتر شبيه يه بادکنک پر باد آماده ترکيدنی!


من :سانچو متوجه شدی چه وسوسه موجز نوشتن گريبانگيرم شده؟همش دلم ميخواد همه چيز رو کوتاه کنم!


سانچو:خدارحم کنه ارباب که اين خواستت در محدوده نوشتن بمونه وگرنه اگه بخوای در عالم واقع هم شروع به کوتاه کردن اشيا و اعضا کنی خدا به من غير مسلمون رحم کنه


من:سانچواين روزا نای تحمل تنهايی نيست.فکر کنم آخرش درين عالم تنهايی جبرييل بهم نازل بشه و منو به عنوان پيغمبر انتخاب کنه.


سانچو:ارباب من ميترسم با اين شانس ۴ ستاره ای که تو داری خود روح القدس بهت نازل شه بعد بخواد تو رو به مقام مريم باکره ترفيع بده.شما هم حساس و ناموس پرست!حالا تو بدو روح القدس بدو!


....


پی نوشت:آزاديخواهی به روز شد!

27 comments:

  1. سلام. از مرهم دلتنگی تا پايان هذيان گويی ها را خواندم. زيبا مينويسيد. اين را فقط به عنوان کسی که اولين بار است تصادفن به اينجا رسيده و مطالبتان را ميخواند گفتم. عمری باشد و فرصتی باقی مطالب شما را هم خواهم خواند. هميشه سلامت و موفق باشيد و هميشه زيبا و پر محتوا بنويسيد.

    ReplyDelete
  2. و من در تنهايی و سکوت باخود حرف زدنم فکر می کنی چه کاره خواهم شد؟ دست و دلم می لرزد. خواستن و خواستن و خواستن و چرا این همه کمتر رسيدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه به روزگارمان دارد می آورد اين روزگار بدترکيب!!!!

    ReplyDelete
  3. سلام . اومدم برات پيام بذارم پيام يک زنو ديدم ميخوام بهش بگم خيلی زرنگ باشی خونه دار و مامانه خوبی ميشی وگرنه برای در رفتن از زيرش ميری کارمند ميشی که يه عالمه بهونه بياری . :)) خوبی امير . تو بد تو مسائل ناموسی افتاديها . نه؟!

    ReplyDelete
  4. سلام  باز . تو پست قبليت بدجور زی زی شدی امير وای به اون روزيکه باز تو جمع ببينمت . خيلی حرفا هست که نگفتم و مشتتو باز نکردم . يادته اون قدم زدنهای دونفره تو . . . . .   ای داد از تب رفاقت که مهر سکوت بر لب می نهد . بزن شکوفه ی سبزو

    ReplyDelete
  5. صورتك خياليApril 10, 2006 at 2:01 PM

    سانچو يعنی دقيقا چيز؟!

    ReplyDelete
  6. صورتك خياليApril 10, 2006 at 2:03 PM

    وای به حالت اگه امروزکتابه رو نخری گفته باشم!

    ReplyDelete
  7. سلام. ببين امير جان در مورد پست های قبليت ميگم هر قانونی هم بگذارن هر کاری کنن همه دنيا رو هم به خانم ها بدن مشکل اصلی از يه جای ديگه آب می خوره که نظر من تنها نيست. ببين به همين غليظی که ميگم بخون اما درکش خيلی ساده است: هيييييييييييييييييچچچچچچچچچچچچ مرديييييييييی وجوووووووووووووود نداره که بتونه احساسات واقعی يک زن رو درک کنه. بهترين مرد دنيا هم باشه آخرش اينه که باور می کنه همسرش، نامزدش، دوستش، مادرش يا هر زنی که دوسش داره فقط دوسش داره اين ساده ترين معادله زندگی آقايونه که طرفشون دوسشون داره و خوب اونا هم اونو دوست دارن و خیلی کارها براشون می کنن. دو طرف معادله برای اونا مساویه! اما درک واقعی عمق حس يک زن برای هييييييييييچ مردی قابل هضم نيست نمی تونن معنای واقعی عاشق بودن رو یه گوشه قلبشون مثل ما هضم کنن و این حداقل از دید من و خیلی ها که می شناسم یک نامعادله است. حالا ۱۰۰ تا قانون هم به نفعشون رديف کنن. تقصير هم از هيچ کس نيست جز خدا چرا مساوات رو تو خلقت خلق و خوی بشريت رعايت نکرد؟!!!!

    ReplyDelete
  8. آقا من و امير حسين يک پارچه مخلصتيييييييييييييييم.

    ReplyDelete
  9. امير جان تمام نكاتی رو كه در مورد كامنتی كه برام گذاشتی ميخواستم مطرح كنم نگاه به تفصيل گفته پس نيازی به تكرار نيست. تنها يه چيز ديگه میخوام بگم و اون اينكه آیا در جامعه ای به غایت مسلمون و مرد سالار كه یك زن، تنها به خاطر جنسیتش از ابتدایی ترین حقوقش محرومه، انسان رو ورای جنسیت مرجع قرار دادن ممكنه!؟

    ReplyDelete
  10. در ضمن امیدوارم شرايط جور بشه و قری بدی از اون قرها! :)

    ReplyDelete
  11. اين موجز نوشتن گريبان من رو هم ول نمی کنه.چه کنيم؟

    ReplyDelete
  12. چطوری داش امير؟ گرم ياد آوری يا نه من از يادت نمي کاهم!

    ReplyDelete
  13. امير خان ارادت داريم ها! ببين اگر روح القدس دوييد دنبالت و تو هم به خاطر ناموس بازی و اينا خواستی در بری روی من حساب کن. من از اون فلان فلان شده هام که حاضرم شهادت دروغ بدم. ميگيری چی ميگم يا نه؟ ببين امير جان به جايی اينکه در بری تا لباست از پشت پاره بشه و همه بگن تو آدم خوبی هستی برگرد و خلاصه .... و لباست که از جلو پاره شد من ميگم داشتی عقب عقب از دستش در ميرفتی!!!!!!!!

    ReplyDelete
  14. آقا من که به‌ت ايمان ميارم ولی خوب اگه بتونی مثل مريم مقدس٬ باز هم باکره بمونی اون وقته که ميشه به‌ت (يا شايد هم بچه‌ی مربوطه) ايمان آورد.... يا حق!

    ReplyDelete
  15. وقتی آدم کسی مثل سانچو رو داشته باشه هیچوقت تنها نسیت.

    ReplyDelete
  16. خيلی وقت بود از سانچو خبری نبود....

    ReplyDelete
  17. اينطور که" بوش " مياد .. قراره که اعلام بشه ايران به آخرين فن آوری غنی سازی رسيده . از جوش هسته ای بگير بيا تا آخر اوپنهايمر و هايزنبرگ و الخ ........;)

    ReplyDelete
  18. ميدونی ...وقتی يه نفر با استعدادی طنازی بالا به ادم ميگه ميتونه طناز باشی...ديگه ادم با اعتماد به نفس فراوان ميتونه بزنه تو کار طنز پردازی... واقعا لذت بردم

    ReplyDelete
  19. دلم واسه سانچو يه ريزه شده بود:)

    ReplyDelete
  20. شما از تنهايی بگيد من چی بگم؟

    ReplyDelete
  21. باز تو که سانچورو داری....!!!

    ReplyDelete
  22. طنز خوبی بود .در ضمن ديگه نمی‌خواستم بيام سر بزنم ..اينجوری از مهموناتون پذيرايی می‌کنيد .تبريکم بي جواب موند !!

    ReplyDelete
  23. حرف اخر رو زدی امير جان اما چون من کرم دارم تا حرفی که تو دلم وول می خوره به کرسی نشونم راحت نميشم . باز بايد بهت بگيم دوست من که به اون قوانين به چشم راه حل های عملی ــ عملی ــ نگاه کن . خب ؟ تو اين شرايط واسه يه دختر تو سن ازدواج که نمی تونه صبر کنه تا هزار سال ديگه که ايران گل و بلبل شه اين بهترين راهه تا يه جور سپر امنيتی دربرابر قوانين ظالمانه ايران داشته باشه . وانگهی باز هم اينکه اينا قانون نيست . اين شروط توافق زن و مرده و به زن و مردی مربوطه که قبولشون می کنند . تويی که قبول نمی کنی نمی تونی فرضا به اون مرد بگی احمق يا مظلوم واقع شده . و به اون زن بگی ظالم . چون اين شروط به خودشون مربوطه و در واقع نوعی اختلاف عقيده با اوت حساب ميشه که مشمول قانون نظر هرکسی واسه خودش محترم ه است !!!

    ReplyDelete
  24. آخی سانچو برگشت هی بينوا سانچو...هی!!

    ReplyDelete
  25. من هر از گاهي دلم را روي كاغذ مي تكانم...
    مي نويسم..مي نويسم درددل را با مداد بي زبانم...

    داشتم فکر می کردم که چقدر زیبا گفتی که...
    اين روزا نای تحمل تنهايی نيست...
    واقعا اگه بهش عادت کرده باشیم نای تحملش نیست...
    قشنگ مینویسی...خوشحالم از آشناییت...

    تا هميشه مهربان بمان

    ReplyDelete
  26. حقیقت پنهان ( بابک )April 12, 2006 at 2:22 PM

    اين سانچو فکر کنم تو دهنی می خواد .. آدم که با اربابش اينجوری صحبت نميکنه ... بايد ادبش کنی /اينا همه ار اثرات تنهايی ها .....ولی چه حالی می ده تنهايی ...(آره ...خصوصا وقتی زورکی باشه ... اينو نگيم چی بگيم)

    ReplyDelete
  27. ببينم اين سانچو فقط موقع هايی که اوضاع کشمشی می شه خودش رو پديدار می کنه و باقی وقت ها در غيبت صغری به سر می بره ؟

    ReplyDelete