Wednesday, January 21, 2009

فقدان صبحانه

گرسنه ام.دیشب شام نخوردم،دیروز نهار،صبح قبل هم صبحانه.دیشب به این کودک گرسنه درون قول دادم بابایی صبح برات صبونه جور می کنم،خواب ماندم نشد و الان گرسنه ام،کار هم دارد از سر و رویم بالا می رود ولی حال کار نیست...امروز باید از آن صبح ها می شد که نرم نرم بیدار می شدی،صبحانه روبراه می کردی:نان داغ و چای شیرین و پنیر و نیمرو-از همان نیمرو ها که آقای دریابندری بهش می گوید نیمروی سبز-بعد آن آهنگ عبری جدیده را هم می گذاشتی،صبحانه ات را می خوردی،بعد یواش یواش می آمدی سرکار


جایش شش و نیم بیدار شدم و دوان دوان از ترس فقدان جای پارک زدم بیرون.بعد هفت و نیم که جلوی شرکت بودم به فکرم رسید مرد حسابی به پروژه ات عمل می کردی بعد ماشین نمی آوردی امروز،وحی نیست که حتمن روز های زوج ماشین ببری...از معایب شرطی شدن باید باشد...خلاصه گرسنه ام،به همین سادگی!

7 comments:

  1. باشکمت مهربان باش.به نظر من مغز ازشکم دستور میگیره.

    ReplyDelete
  2. آهنگ عبری از کجا گیر آوردی ؟ من حاضرم آهنگ عبری را تبادل کنم با یک صبحانه به سبک هر کس که خواستی یا ناهار ... دستپختم هم به گفته راویان شکرکشن شیرین گفتار بد نیست ...
    مبادله کنیم؟

    ReplyDelete
  3. رکسانا از این فروشگاه کوچیک تو موزه سینما خریدم.همش 3 تا آهنگ عبری داره...پیشنهاد مبادله مورد تایید است

    ReplyDelete
  4. ارباب ارباب اینکه گرسنه ای دلیل نمیشه آهنگ عبری گوش بدی و به آرمانهای مقاومت پشت کنی و اینها...

    ReplyDelete
  5. پس تو این فروشگاه کوچک موزه ی سینما چیزهای به درد بخور هم پیدا می شد و ما غافل از کنارش گذشتیم...

    ReplyDelete
  6. به به
    اگه اخوی بود این موضوع رو با افتخار بیشتری تعریف میکرد

    ReplyDelete
  7. دستور تهیه این نیمروی سبز رو می شه به ما بگی؟ قصد دارم این آخر هفته داستانتو تحقق ببخشم!

    ReplyDelete