روایت شده وقتی سربازان مسلمان به فرماندهی طارق بن زیاد از مدیترانه گذشتند و به خاک اسپانیا گام نهادند طارق فرمان داد کشتیها را بسوزانند و در توجیه دستورش گفت: فقط باید به پیشروی فکر کنید در نقشهی ما عقب نشینی جایی ندارد
حالا به گمانم در رابطههای عاشقانه ،جایی از قصه به بعد، آدم ها باید مثل طارق باشند. وقتی دل میدهی، حکایتت مثل سپاه طارق است که به سرزمینی تازه وارد شده پر از مخاطره. به دنبال امنیت و آسودگی در عشق گشتن نتیجه اش فقط از دست دادن رابطه است. امنیت عشق حاصل در آغوش گرفتن ناامنی است، حاصل دل به دریا زدن و پیشرفتن بی نگاه مداوم به عقب، به گذشته...همهی بازی عقل باید قبل از رسیدن کشتیها به ساحل دلدار باشد آن جاست که باید نقشهها طرح شود، ساحل امن شناسایی گردد و تدابیر اندیشیده شود... بعد ساحل اما، آدمی کاش دل بدهد به جوشش عواطف، به غمزههای عشق، به حکم تن و قلب. جای عقل امنیتاندیش، هر جا که باشد در آن میانه نیست و نتیجهی دخالتش، بیماری رابطه است. در محضر دل، شجاع باید بود و کشتیها را سوزاند
اگر ببینی که ساحل دارد جلوی چشمت می سوزد چه؟.................................................................................................................................................................................................
ReplyDeleteاگر ببینی که ساحل دارد جلوی چشمت می سوزد چه؟.................................................................................................................................................................................................
ReplyDeleteاگر ببینی که ساحل دارد جلوی چشمت می سوزد چه؟.................................................................................................................................................................................................
ReplyDeleteفکر می کنم همین که کشتی رو بسوزونی و پل رو خراب کنی و کمکی هست که پیش بری البته انتخاب درست و درک موقعیت بسیار مهمه ...
ReplyDeleteبه هر حال به این موضوع معتقدم و لذت بردم که به زیبایی مطرحش کردی ...
ما بیشتر دلتنگتان بودیم ... کم سعادتی از ماست قربان ...
فکر می کنم همین که کشتی رو بسوزونی و پل رو خراب کنی و کمکی هست که پیش بری البته انتخاب درست و درک موقعیت بسیار مهمه ...
ReplyDeleteبه هر حال به این موضوع معتقدم و لذت بردم که به زیبایی مطرحش کردی ...
ما بیشتر دلتنگتان بودیم ... کم سعادتی از ماست قربان ...
فکر می کنم همین که کشتی رو بسوزونی و پل رو خراب کنی و کمکی هست که پیش بری البته انتخاب درست و درک موقعیت بسیار مهمه ...
ReplyDeleteبه هر حال به این موضوع معتقدم و لذت بردم که به زیبایی مطرحش کردی ...
ما بیشتر دلتنگتان بودیم ... کم سعادتی از ماست قربان ...
بوی کشتی سوخته میآد استاد!!؟
ReplyDeleteبوی کشتی سوخته میآد استاد!!؟
ReplyDeleteبوی کشتی سوخته میآد استاد!!؟
ReplyDeleteموافق نیستم. رابطه اگر قرار است در دراز مدت ادامه پیدا کند حتما به عقل دور اندیش نیاز دارد. درست است که باید ساحل امن را از قبل شناسایی کرد و غیره اما رابطه دو انسان به ناچار دستخوش تحول میشود چون خودشان مدام تغییر می کنند. عشق را باید پرستاری کرد و نگه داشت تا رشد کند. باید سازش کرد- کوتاه آمد- استدلال کرد- توافق کرد تا عشق ببالد و رشد کند. دیدگاه تو در این نوشته هرچند زیباست به عشق سینمایی بیشتر می خورد تا عشق بین دو آدم واقعی در یک دنیای واقعی.
ReplyDeleteموافق نیستم. رابطه اگر قرار است در دراز مدت ادامه پیدا کند حتما به عقل دور اندیش نیاز دارد. درست است که باید ساحل امن را از قبل شناسایی کرد و غیره اما رابطه دو انسان به ناچار دستخوش تحول میشود چون خودشان مدام تغییر می کنند. عشق را باید پرستاری کرد و نگه داشت تا رشد کند. باید سازش کرد- کوتاه آمد- استدلال کرد- توافق کرد تا عشق ببالد و رشد کند. دیدگاه تو در این نوشته هرچند زیباست به عشق سینمایی بیشتر می خورد تا عشق بین دو آدم واقعی در یک دنیای واقعی.
ReplyDeleteموافق نیستم. رابطه اگر قرار است در دراز مدت ادامه پیدا کند حتما به عقل دور اندیش نیاز دارد. درست است که باید ساحل امن را از قبل شناسایی کرد و غیره اما رابطه دو انسان به ناچار دستخوش تحول میشود چون خودشان مدام تغییر می کنند. عشق را باید پرستاری کرد و نگه داشت تا رشد کند. باید سازش کرد- کوتاه آمد- استدلال کرد- توافق کرد تا عشق ببالد و رشد کند. دیدگاه تو در این نوشته هرچند زیباست به عشق سینمایی بیشتر می خورد تا عشق بین دو آدم واقعی در یک دنیای واقعی.
ReplyDeleteنمی تونم موافق باشم.
ReplyDeleteبا "ورود به سرزمین پر مخاطره" و "دل به دریا زدن" و مواردی از این قبیل تا حدودی موافقم و لذت بخش بودنش رو درک می کنم ولی "در آغوش گرفتن نا امنی" و "نگاه نکردن به عقب" رو نتیجه ی عرفان زدگی توی عشق و رابطه می دونم. "بازی عقل" اگر بعد از رسیدن به ساحل متوقف شه نتیجه اش می شه حفظ کردن کورکورانه ی رابطه و کشوندن اون به هر قیمتی فقط به خاطر ترس از رو در رو شدن با واقعیت تاریخ گذشته شدن روابط که دیر یا زود برای هر رابطه ای پیش می آید. (من همیشه از این روابط با عنوان expired relationship نام می برم)
نمی تونم موافق باشم.
ReplyDeleteبا "ورود به سرزمین پر مخاطره" و "دل به دریا زدن" و مواردی از این قبیل تا حدودی موافقم و لذت بخش بودنش رو درک می کنم ولی "در آغوش گرفتن نا امنی" و "نگاه نکردن به عقب" رو نتیجه ی عرفان زدگی توی عشق و رابطه می دونم. "بازی عقل" اگر بعد از رسیدن به ساحل متوقف شه نتیجه اش می شه حفظ کردن کورکورانه ی رابطه و کشوندن اون به هر قیمتی فقط به خاطر ترس از رو در رو شدن با واقعیت تاریخ گذشته شدن روابط که دیر یا زود برای هر رابطه ای پیش می آید. (من همیشه از این روابط با عنوان expired relationship نام می برم)
نمی تونم موافق باشم.
ReplyDeleteبا "ورود به سرزمین پر مخاطره" و "دل به دریا زدن" و مواردی از این قبیل تا حدودی موافقم و لذت بخش بودنش رو درک می کنم ولی "در آغوش گرفتن نا امنی" و "نگاه نکردن به عقب" رو نتیجه ی عرفان زدگی توی عشق و رابطه می دونم. "بازی عقل" اگر بعد از رسیدن به ساحل متوقف شه نتیجه اش می شه حفظ کردن کورکورانه ی رابطه و کشوندن اون به هر قیمتی فقط به خاطر ترس از رو در رو شدن با واقعیت تاریخ گذشته شدن روابط که دیر یا زود برای هر رابطه ای پیش می آید. (من همیشه از این روابط با عنوان expired relationship نام می برم)
از اولشم اگر دلِ دل به دریا زدن رو نداشته باشیم به ساحلی نمیرسیم که بعدش کشتیهامونو بسوزونیم
ReplyDeleteبحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
اگر گرفتار شدیم چاره ای جز سوزاندن کشتی و ماندن و همانجا مردن نداریم اما این هم یه کم راه برگشت رو برای انتخاب های غلط سد میکنه نمیکنه؟
از اولشم اگر دلِ دل به دریا زدن رو نداشته باشیم به ساحلی نمیرسیم که بعدش کشتیهامونو بسوزونیم
ReplyDeleteبحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
اگر گرفتار شدیم چاره ای جز سوزاندن کشتی و ماندن و همانجا مردن نداریم اما این هم یه کم راه برگشت رو برای انتخاب های غلط سد میکنه نمیکنه؟
از اولشم اگر دلِ دل به دریا زدن رو نداشته باشیم به ساحلی نمیرسیم که بعدش کشتیهامونو بسوزونیم
ReplyDeleteبحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
اگر گرفتار شدیم چاره ای جز سوزاندن کشتی و ماندن و همانجا مردن نداریم اما این هم یه کم راه برگشت رو برای انتخاب های غلط سد میکنه نمیکنه؟
عالی
ReplyDeleteبا اجازه لینک این پست را قرار میدهم
عالی
ReplyDeleteبا اجازه لینک این پست را قرار میدهم
عالی
ReplyDeleteبا اجازه لینک این پست را قرار میدهم
چیزایی رو که از عشق مینویسی کاملا حس میکنم.
ReplyDeleteگاهی اوقات رابطه به جایی میرسد که حس میکنی در او حل شده ای
چیزایی رو که از عشق مینویسی کاملا حس میکنم.
ReplyDeleteگاهی اوقات رابطه به جایی میرسد که حس میکنی در او حل شده ای
چیزایی رو که از عشق مینویسی کاملا حس میکنم.
ReplyDeleteگاهی اوقات رابطه به جایی میرسد که حس میکنی در او حل شده ای
در محضر دل شجاع باید بودو کشتی ها را سوزاند اما..بعد از ان باید تن بدهی به سوختن دلت..که تا دل نسوزد و اهی از نهاد بر نکشی به عشق نمیرسی..دلت که سوخت حتما به عشق میرسی حتی اگر به دلداده ات هم نرسی...
ReplyDeleteامیر جان کشتی ها را که سوزاندی قدم اولت را برداشته ای برای سوزندان خود..چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...
در محضر دل شجاع باید بودو کشتی ها را سوزاند اما..بعد از ان باید تن بدهی به سوختن دلت..که تا دل نسوزد و اهی از نهاد بر نکشی به عشق نمیرسی..دلت که سوخت حتما به عشق میرسی حتی اگر به دلداده ات هم نرسی...
ReplyDeleteامیر جان کشتی ها را که سوزاندی قدم اولت را برداشته ای برای سوزندان خود..چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...
در محضر دل شجاع باید بودو کشتی ها را سوزاند اما..بعد از ان باید تن بدهی به سوختن دلت..که تا دل نسوزد و اهی از نهاد بر نکشی به عشق نمیرسی..دلت که سوخت حتما به عشق میرسی حتی اگر به دلداده ات هم نرسی...
ReplyDeleteامیر جان کشتی ها را که سوزاندی قدم اولت را برداشته ای برای سوزندان خود..چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...
و چرا همواره ما و اغلب ما فکر می کنیم در عشق امنیتی دست یافتنی موجودست؟ سرابی که تشنگی می آفریند و دریغ از امنیت. اما مگر در تنهایی و بی عشقی هم امنیت یافت می شود که جسته ایم ما و یافت می نشود. نتیجه آنکه عشق می باید با همه ی چالش ها و نا امنی هایش!
ReplyDeleteو چرا همواره ما و اغلب ما فکر می کنیم در عشق امنیتی دست یافتنی موجودست؟ سرابی که تشنگی می آفریند و دریغ از امنیت. اما مگر در تنهایی و بی عشقی هم امنیت یافت می شود که جسته ایم ما و یافت می نشود. نتیجه آنکه عشق می باید با همه ی چالش ها و نا امنی هایش!
ReplyDeleteو چرا همواره ما و اغلب ما فکر می کنیم در عشق امنیتی دست یافتنی موجودست؟ سرابی که تشنگی می آفریند و دریغ از امنیت. اما مگر در تنهایی و بی عشقی هم امنیت یافت می شود که جسته ایم ما و یافت می نشود. نتیجه آنکه عشق می باید با همه ی چالش ها و نا امنی هایش!
ReplyDeleteخیلی سخت میتوان اینکار رو کرد وقتی کشتی را سوزاندی یعنی تمام شد .انگار میکنی که برای تو این پایان راه است یعنی به باور عمیقی از رابطه رسیدی که توانستی کشتی را بسوزانی و خواستی گذشته ای نباشد و همه چیز رو به جلو باشد اگر در راه جلو طوفان گرفت و آدمت را با خودش برد دست تو از همه جا کوتاه است بلد بودنِ با همان قاطعیت خراب کردن ، ساختن ، خیلی سخت است خیلی اصلا راحت نیست برای همین کسی که به ساحل می رسد بی آنککه همه کشتی اش را بسوزاند راحتتر یمتواند برگردد.
ReplyDeleteتصور من از سوزاندن کشتی غرق شدن در دریای آدم روبروست درست که باید از آدمش مطمئن باشیم اما هیچکس توانایی پیش بینی اینکه رابطه تا کجا پیش خواهد رفت را ندارد
خیلی سخت میتوان اینکار رو کرد وقتی کشتی را سوزاندی یعنی تمام شد .انگار میکنی که برای تو این پایان راه است یعنی به باور عمیقی از رابطه رسیدی که توانستی کشتی را بسوزانی و خواستی گذشته ای نباشد و همه چیز رو به جلو باشد اگر در راه جلو طوفان گرفت و آدمت را با خودش برد دست تو از همه جا کوتاه است بلد بودنِ با همان قاطعیت خراب کردن ، ساختن ، خیلی سخت است خیلی اصلا راحت نیست برای همین کسی که به ساحل می رسد بی آنککه همه کشتی اش را بسوزاند راحتتر یمتواند برگردد.
ReplyDeleteتصور من از سوزاندن کشتی غرق شدن در دریای آدم روبروست درست که باید از آدمش مطمئن باشیم اما هیچکس توانایی پیش بینی اینکه رابطه تا کجا پیش خواهد رفت را ندارد
خیلی سخت میتوان اینکار رو کرد وقتی کشتی را سوزاندی یعنی تمام شد .انگار میکنی که برای تو این پایان راه است یعنی به باور عمیقی از رابطه رسیدی که توانستی کشتی را بسوزانی و خواستی گذشته ای نباشد و همه چیز رو به جلو باشد اگر در راه جلو طوفان گرفت و آدمت را با خودش برد دست تو از همه جا کوتاه است بلد بودنِ با همان قاطعیت خراب کردن ، ساختن ، خیلی سخت است خیلی اصلا راحت نیست برای همین کسی که به ساحل می رسد بی آنککه همه کشتی اش را بسوزاند راحتتر یمتواند برگردد.
ReplyDeleteتصور من از سوزاندن کشتی غرق شدن در دریای آدم روبروست درست که باید از آدمش مطمئن باشیم اما هیچکس توانایی پیش بینی اینکه رابطه تا کجا پیش خواهد رفت را ندارد
تصویرسازی خیلی قشنگی از فکرت داری. لذت بردم. موافقم با فکرت به نظر من اگر ایمان به شکل گیری یه رابطه داشته باشیم و عقل مون هم مانع نباشه باید کشتی رو سوزوند.
ReplyDeleteتصویرسازی خیلی قشنگی از فکرت داری. لذت بردم. موافقم با فکرت به نظر من اگر ایمان به شکل گیری یه رابطه داشته باشیم و عقل مون هم مانع نباشه باید کشتی رو سوزوند.
ReplyDeleteتصویرسازی خیلی قشنگی از فکرت داری. لذت بردم. موافقم با فکرت به نظر من اگر ایمان به شکل گیری یه رابطه داشته باشیم و عقل مون هم مانع نباشه باید کشتی رو سوزوند.
ReplyDeleteایشالله کشتی سوزی هات خوب پیش بره ..... مواظب باش ساحل طرف مقابل رو نسوزونی فقط!
ReplyDeleteایشالله کشتی سوزی هات خوب پیش بره ..... مواظب باش ساحل طرف مقابل رو نسوزونی فقط!
ReplyDeleteایشالله کشتی سوزی هات خوب پیش بره ..... مواظب باش ساحل طرف مقابل رو نسوزونی فقط!
ReplyDeleteیه سوال: شما تاریخ نخوندی احیانا، به عنوان رشته دانشگاهی منظورمه!
ReplyDeleteیه سوال: شما تاریخ نخوندی احیانا، به عنوان رشته دانشگاهی منظورمه!
ReplyDeleteیه سوال: شما تاریخ نخوندی احیانا، به عنوان رشته دانشگاهی منظورمه!
ReplyDelete