Sunday, October 24, 2010

کشتی‌سوزان

روایت شده وقتی سربازان مسلمان به فرماندهی طارق بن زیاد از مدیترانه گذشتند و به خاک اسپانیا گام نهادند  طارق فرمان داد کشتی‌ها را بسوزانند و در توجیه دستورش گفت: فقط باید به پیشروی فکر کنید در نقشه‌ی ما عقب نشینی جایی ندارد


حالا به گمانم در رابطه‌های عاشقانه ،جایی از قصه به بعد، آدم ها باید مثل طارق باشند. وقتی دل می‌دهی، حکایتت مثل سپاه طارق است که به سرزمینی تازه وارد شده پر از مخاطره. به دنبال امنیت و آسودگی در عشق گشتن نتیجه اش فقط از دست دادن رابطه است. امنیت عشق حاصل در آغوش گرفتن ناامنی است، حاصل دل به دریا زدن و پیش‌رفتن بی نگاه مداوم به عقب، به گذشته...همه‌ی بازی عقل باید قبل از رسیدن کشتی‌ها به ساحل دلدار باشد آن جاست که باید نقشه‌ها طرح شود، ساحل امن شناسایی گردد و تدابیر اندیشیده شود... بعد ساحل اما،  آدمی کاش دل بدهد به جوشش عواطف، به غمزه‌های عشق، به حکم تن و قلب. جای عقل امنیت‌اندیش، هر جا که باشد در آن میانه نیست و نتیجه‌ی دخالتش، بیماری رابطه است. در محضر دل، شجاع باید بود و کشتی‌ها را سوزاند

42 comments:

  1. اگر ببینی که ساحل دارد جلوی چشمت می سوزد چه؟.................................................................................................................................................................................................

    ReplyDelete
  2. اگر ببینی که ساحل دارد جلوی چشمت می سوزد چه؟.................................................................................................................................................................................................

    ReplyDelete
  3. اگر ببینی که ساحل دارد جلوی چشمت می سوزد چه؟.................................................................................................................................................................................................

    ReplyDelete
  4. فکر می کنم همین که کشتی رو بسوزونی و پل رو خراب کنی و کمکی هست که پیش بری البته انتخاب درست و درک موقعیت بسیار مهمه ...
    به هر حال به این موضوع معتقدم و لذت بردم که به زیبایی مطرحش کردی ...
    ما بیشتر دلتنگتان بودیم ... کم سعادتی از ماست قربان ...

    ReplyDelete
  5. فکر می کنم همین که کشتی رو بسوزونی و پل رو خراب کنی و کمکی هست که پیش بری البته انتخاب درست و درک موقعیت بسیار مهمه ...
    به هر حال به این موضوع معتقدم و لذت بردم که به زیبایی مطرحش کردی ...
    ما بیشتر دلتنگتان بودیم ... کم سعادتی از ماست قربان ...

    ReplyDelete
  6. فکر می کنم همین که کشتی رو بسوزونی و پل رو خراب کنی و کمکی هست که پیش بری البته انتخاب درست و درک موقعیت بسیار مهمه ...
    به هر حال به این موضوع معتقدم و لذت بردم که به زیبایی مطرحش کردی ...
    ما بیشتر دلتنگتان بودیم ... کم سعادتی از ماست قربان ...

    ReplyDelete
  7. بوی کشتی سوخته می‌آد استاد!!؟

    ReplyDelete
  8. بوی کشتی سوخته می‌آد استاد!!؟

    ReplyDelete
  9. بوی کشتی سوخته می‌آد استاد!!؟

    ReplyDelete
  10. موافق نیستم. رابطه اگر قرار است در دراز مدت ادامه پیدا کند حتما به عقل دور اندیش نیاز دارد. درست است که باید ساحل امن را از قبل شناسایی کرد و غیره اما رابطه دو انسان به ناچار دستخوش تحول میشود چون خودشان مدام تغییر می کنند. عشق را باید پرستاری کرد و نگه داشت تا رشد کند. باید سازش کرد- کوتاه آمد- استدلال کرد- توافق کرد تا عشق ببالد و رشد کند. دیدگاه تو در این نوشته هرچند زیباست به عشق سینمایی بیشتر می خورد تا عشق بین دو آدم واقعی در یک دنیای واقعی.

    ReplyDelete
  11. موافق نیستم. رابطه اگر قرار است در دراز مدت ادامه پیدا کند حتما به عقل دور اندیش نیاز دارد. درست است که باید ساحل امن را از قبل شناسایی کرد و غیره اما رابطه دو انسان به ناچار دستخوش تحول میشود چون خودشان مدام تغییر می کنند. عشق را باید پرستاری کرد و نگه داشت تا رشد کند. باید سازش کرد- کوتاه آمد- استدلال کرد- توافق کرد تا عشق ببالد و رشد کند. دیدگاه تو در این نوشته هرچند زیباست به عشق سینمایی بیشتر می خورد تا عشق بین دو آدم واقعی در یک دنیای واقعی.

    ReplyDelete
  12. موافق نیستم. رابطه اگر قرار است در دراز مدت ادامه پیدا کند حتما به عقل دور اندیش نیاز دارد. درست است که باید ساحل امن را از قبل شناسایی کرد و غیره اما رابطه دو انسان به ناچار دستخوش تحول میشود چون خودشان مدام تغییر می کنند. عشق را باید پرستاری کرد و نگه داشت تا رشد کند. باید سازش کرد- کوتاه آمد- استدلال کرد- توافق کرد تا عشق ببالد و رشد کند. دیدگاه تو در این نوشته هرچند زیباست به عشق سینمایی بیشتر می خورد تا عشق بین دو آدم واقعی در یک دنیای واقعی.

    ReplyDelete
  13. نمی تونم موافق باشم.
    با "ورود به سرزمین پر مخاطره" و "دل به دریا زدن" و مواردی از این قبیل تا حدودی موافقم و لذت بخش بودنش رو درک می کنم ولی "در آغوش گرفتن نا امنی" و "نگاه نکردن به عقب" رو نتیجه ی عرفان زدگی توی عشق و رابطه می دونم. "بازی عقل" اگر بعد از رسیدن به ساحل متوقف شه نتیجه اش می شه حفظ کردن کورکورانه ی رابطه و کشوندن اون به هر قیمتی فقط به خاطر ترس از رو در رو شدن با واقعیت تاریخ گذشته شدن روابط که دیر یا زود برای هر رابطه ای پیش می آید. (من همیشه از این روابط با عنوان expired relationship نام می برم)

    ReplyDelete
  14. نمی تونم موافق باشم.
    با "ورود به سرزمین پر مخاطره" و "دل به دریا زدن" و مواردی از این قبیل تا حدودی موافقم و لذت بخش بودنش رو درک می کنم ولی "در آغوش گرفتن نا امنی" و "نگاه نکردن به عقب" رو نتیجه ی عرفان زدگی توی عشق و رابطه می دونم. "بازی عقل" اگر بعد از رسیدن به ساحل متوقف شه نتیجه اش می شه حفظ کردن کورکورانه ی رابطه و کشوندن اون به هر قیمتی فقط به خاطر ترس از رو در رو شدن با واقعیت تاریخ گذشته شدن روابط که دیر یا زود برای هر رابطه ای پیش می آید. (من همیشه از این روابط با عنوان expired relationship نام می برم)

    ReplyDelete
  15. نمی تونم موافق باشم.
    با "ورود به سرزمین پر مخاطره" و "دل به دریا زدن" و مواردی از این قبیل تا حدودی موافقم و لذت بخش بودنش رو درک می کنم ولی "در آغوش گرفتن نا امنی" و "نگاه نکردن به عقب" رو نتیجه ی عرفان زدگی توی عشق و رابطه می دونم. "بازی عقل" اگر بعد از رسیدن به ساحل متوقف شه نتیجه اش می شه حفظ کردن کورکورانه ی رابطه و کشوندن اون به هر قیمتی فقط به خاطر ترس از رو در رو شدن با واقعیت تاریخ گذشته شدن روابط که دیر یا زود برای هر رابطه ای پیش می آید. (من همیشه از این روابط با عنوان expired relationship نام می برم)

    ReplyDelete
  16. از اولشم اگر دلِ دل به دریا زدن رو نداشته باشیم به ساحلی نمیرسیم که بعدش کشتیهامونو بسوزونیم

    بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
    آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

    اگر گرفتار شدیم چاره ای جز سوزاندن کشتی و ماندن و همانجا مردن نداریم اما این هم یه کم راه برگشت رو برای انتخاب های غلط سد میکنه نمیکنه؟

    ReplyDelete
  17. از اولشم اگر دلِ دل به دریا زدن رو نداشته باشیم به ساحلی نمیرسیم که بعدش کشتیهامونو بسوزونیم

    بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
    آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

    اگر گرفتار شدیم چاره ای جز سوزاندن کشتی و ماندن و همانجا مردن نداریم اما این هم یه کم راه برگشت رو برای انتخاب های غلط سد میکنه نمیکنه؟

    ReplyDelete
  18. از اولشم اگر دلِ دل به دریا زدن رو نداشته باشیم به ساحلی نمیرسیم که بعدش کشتیهامونو بسوزونیم

    بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
    آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

    اگر گرفتار شدیم چاره ای جز سوزاندن کشتی و ماندن و همانجا مردن نداریم اما این هم یه کم راه برگشت رو برای انتخاب های غلط سد میکنه نمیکنه؟

    ReplyDelete
  19. عالی
    با اجازه لینک این پست را قرار میدهم  

    ReplyDelete
  20. عالی
    با اجازه لینک این پست را قرار میدهم  

    ReplyDelete
  21. عالی
    با اجازه لینک این پست را قرار میدهم  

    ReplyDelete
  22. چیزایی رو که از عشق مینویسی کاملا حس میکنم.

    گاهی اوقات رابطه به جایی میرسد که حس میکنی در او حل شده ای

    ReplyDelete
  23. چیزایی رو که از عشق مینویسی کاملا حس میکنم.

    گاهی اوقات رابطه به جایی میرسد که حس میکنی در او حل شده ای

    ReplyDelete
  24. چیزایی رو که از عشق مینویسی کاملا حس میکنم.

    گاهی اوقات رابطه به جایی میرسد که حس میکنی در او حل شده ای

    ReplyDelete
  25. در محضر دل شجاع باید بودو کشتی ها را سوزاند اما..بعد از ان باید تن بدهی به سوختن دلت..که تا دل نسوزد و اهی از نهاد بر نکشی به عشق نمیرسی..دلت که سوخت حتما به عشق میرسی حتی اگر به دلداده ات هم نرسی...
    امیر جان کشتی ها را که سوزاندی قدم اولت را برداشته ای برای سوزندان خود..چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...

    ReplyDelete
  26. در محضر دل شجاع باید بودو کشتی ها را سوزاند اما..بعد از ان باید تن بدهی به سوختن دلت..که تا دل نسوزد و اهی از نهاد بر نکشی به عشق نمیرسی..دلت که سوخت حتما به عشق میرسی حتی اگر به دلداده ات هم نرسی...
    امیر جان کشتی ها را که سوزاندی قدم اولت را برداشته ای برای سوزندان خود..چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...

    ReplyDelete
  27. در محضر دل شجاع باید بودو کشتی ها را سوزاند اما..بعد از ان باید تن بدهی به سوختن دلت..که تا دل نسوزد و اهی از نهاد بر نکشی به عشق نمیرسی..دلت که سوخت حتما به عشق میرسی حتی اگر به دلداده ات هم نرسی...
    امیر جان کشتی ها را که سوزاندی قدم اولت را برداشته ای برای سوزندان خود..چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...

    ReplyDelete
  28. و چرا همواره ما و اغلب ما فکر می کنیم در عشق امنیتی دست یافتنی موجودست؟ سرابی که تشنگی می آفریند و دریغ از امنیت. اما مگر در تنهایی و بی عشقی هم امنیت یافت می شود که جسته ایم ما و یافت می نشود. نتیجه آنکه عشق می باید با همه ی چالش ها و نا امنی هایش!

    ReplyDelete
  29. و چرا همواره ما و اغلب ما فکر می کنیم در عشق امنیتی دست یافتنی موجودست؟ سرابی که تشنگی می آفریند و دریغ از امنیت. اما مگر در تنهایی و بی عشقی هم امنیت یافت می شود که جسته ایم ما و یافت می نشود. نتیجه آنکه عشق می باید با همه ی چالش ها و نا امنی هایش!

    ReplyDelete
  30. و چرا همواره ما و اغلب ما فکر می کنیم در عشق امنیتی دست یافتنی موجودست؟ سرابی که تشنگی می آفریند و دریغ از امنیت. اما مگر در تنهایی و بی عشقی هم امنیت یافت می شود که جسته ایم ما و یافت می نشود. نتیجه آنکه عشق می باید با همه ی چالش ها و نا امنی هایش!

    ReplyDelete
  31. خیلی سخت میتوان  اینکار رو کرد وقتی کشتی را سوزاندی یعنی تمام شد .انگار میکنی که برای تو این پایان راه است یعنی به باور عمیقی از رابطه رسیدی که توانستی کشتی را بسوزانی و خواستی گذشته ای نباشد و همه چیز رو به جلو باشد اگر در راه جلو طوفان گرفت و آدمت را با خودش برد دست تو از همه جا کوتاه است بلد بودنِ با همان قاطعیت خراب کردن ، ساختن ، خیلی سخت است خیلی اصلا راحت نیست برای همین کسی که به ساحل می رسد بی آنککه همه کشتی اش را بسوزاند راحتتر یمتواند برگردد.
    تصور من از سوزاندن کشتی غرق شدن در دریای آدم روبروست درست که باید از آدمش مطمئن باشیم اما هیچکس توانایی پیش بینی اینکه رابطه تا کجا پیش خواهد رفت را ندارد

    ReplyDelete
  32. خیلی سخت میتوان  اینکار رو کرد وقتی کشتی را سوزاندی یعنی تمام شد .انگار میکنی که برای تو این پایان راه است یعنی به باور عمیقی از رابطه رسیدی که توانستی کشتی را بسوزانی و خواستی گذشته ای نباشد و همه چیز رو به جلو باشد اگر در راه جلو طوفان گرفت و آدمت را با خودش برد دست تو از همه جا کوتاه است بلد بودنِ با همان قاطعیت خراب کردن ، ساختن ، خیلی سخت است خیلی اصلا راحت نیست برای همین کسی که به ساحل می رسد بی آنککه همه کشتی اش را بسوزاند راحتتر یمتواند برگردد.
    تصور من از سوزاندن کشتی غرق شدن در دریای آدم روبروست درست که باید از آدمش مطمئن باشیم اما هیچکس توانایی پیش بینی اینکه رابطه تا کجا پیش خواهد رفت را ندارد

    ReplyDelete
  33. خیلی سخت میتوان  اینکار رو کرد وقتی کشتی را سوزاندی یعنی تمام شد .انگار میکنی که برای تو این پایان راه است یعنی به باور عمیقی از رابطه رسیدی که توانستی کشتی را بسوزانی و خواستی گذشته ای نباشد و همه چیز رو به جلو باشد اگر در راه جلو طوفان گرفت و آدمت را با خودش برد دست تو از همه جا کوتاه است بلد بودنِ با همان قاطعیت خراب کردن ، ساختن ، خیلی سخت است خیلی اصلا راحت نیست برای همین کسی که به ساحل می رسد بی آنککه همه کشتی اش را بسوزاند راحتتر یمتواند برگردد.
    تصور من از سوزاندن کشتی غرق شدن در دریای آدم روبروست درست که باید از آدمش مطمئن باشیم اما هیچکس توانایی پیش بینی اینکه رابطه تا کجا پیش خواهد رفت را ندارد

    ReplyDelete
  34. تصویرسازی خیلی قشنگی از فکرت داری. لذت بردم. موافقم با فکرت به نظر من اگر ایمان به شکل گیری یه رابطه داشته باشیم و عقل مون هم مانع نباشه باید کشتی رو سوزوند.

    ReplyDelete
  35. تصویرسازی خیلی قشنگی از فکرت داری. لذت بردم. موافقم با فکرت به نظر من اگر ایمان به شکل گیری یه رابطه داشته باشیم و عقل مون هم مانع نباشه باید کشتی رو سوزوند.

    ReplyDelete
  36. تصویرسازی خیلی قشنگی از فکرت داری. لذت بردم. موافقم با فکرت به نظر من اگر ایمان به شکل گیری یه رابطه داشته باشیم و عقل مون هم مانع نباشه باید کشتی رو سوزوند.

    ReplyDelete
  37. کیمیاگری در پی کیمیاOctober 30, 2010 at 4:27 AM

    ایشالله کشتی سوزی هات خوب پیش بره ..... مواظب باش ساحل طرف مقابل رو نسوزونی فقط!

    ReplyDelete
  38. کیمیاگری در پی کیمیاOctober 30, 2010 at 4:27 AM

    ایشالله کشتی سوزی هات خوب پیش بره ..... مواظب باش ساحل طرف مقابل رو نسوزونی فقط!

    ReplyDelete
  39. کیمیاگری در پی کیمیاOctober 30, 2010 at 4:27 AM

    ایشالله کشتی سوزی هات خوب پیش بره ..... مواظب باش ساحل طرف مقابل رو نسوزونی فقط!

    ReplyDelete
  40. یه سوال: شما تاریخ نخوندی احیانا، به عنوان رشته دانشگاهی منظورمه!

    ReplyDelete
  41. یه سوال: شما تاریخ نخوندی احیانا، به عنوان رشته دانشگاهی منظورمه!

    ReplyDelete
  42. یه سوال: شما تاریخ نخوندی احیانا، به عنوان رشته دانشگاهی منظورمه!

    ReplyDelete