آدم پناه میبرد به کار، به خیال، به لاک بیتفاوتی، به می ... جایی از قصه به بعد، هیچکدام اینها دوای درد نیست. همانجا، همانجاست که آدم باید پناه بیاورد به زخم، به رنج. باید هماغوش شود با درد، با خاطراتی که نفسش را بریده، با زمینی که زیر پایت لمس کردهای بههنگام بوسه، به زمانی که چشمانتظار آمدنش بودی...جایی از قصه باید پناه برد به زخم، شاید که خون زخم خود شفا باشد
آی گفتی...
ReplyDeleteمرسی که این همه خوب می نویسی
گاه در همان جاست که گویی فراخوان میدهیم به هستی و رنج را از طریق ناخودآگاهمان طلب میکنیم.
ReplyDeleteشفا می یابی
ReplyDeleteشفا می یابیم
روزی...
باید پناه برد به زخم شاید که خون زخم.خود شفا باشد!
ReplyDeleteباید پناه برد به زخم شاید که خون زخم.خود شفا باشد!
ReplyDeleteباید پناه برد به زخم شاید که خون زخم.خود شفا باشد!
ReplyDeleteهیچ شفایی وجود نداره خون زخم هم شفا بخش نیست ...
ReplyDeleteهیچ شفایی وجود نداره خون زخم هم شفا بخش نیست ...
ReplyDeleteهیچ شفایی وجود نداره خون زخم هم شفا بخش نیست ...
ReplyDeleteخون آشام زخمهایم شدم و دیگر سیراب خونم. بس ام است دیگر...اما چند خطی نوشتم از سر درد که خلاصه اش اینه که
ReplyDelete...
عادت نکرده ام به جای خالی همه نداشته هایم ولی عادت کرده ام به جا به جا کردن داشته هایم...
خون آشام زخمهایم شدم و دیگر سیراب خونم. بس ام است دیگر...اما چند خطی نوشتم از سر درد که خلاصه اش اینه که
ReplyDelete...
عادت نکرده ام به جای خالی همه نداشته هایم ولی عادت کرده ام به جا به جا کردن داشته هایم...
خون آشام زخمهایم شدم و دیگر سیراب خونم. بس ام است دیگر...اما چند خطی نوشتم از سر درد که خلاصه اش اینه که
ReplyDelete...
عادت نکرده ام به جای خالی همه نداشته هایم ولی عادت کرده ام به جا به جا کردن داشته هایم...
هیچ چیز نمی تونست شفابخش باشه.نه زمان و نه صبر .بی تفاوتی و بی خیالی و کار و درس هم تا یه زمانی می تونه پناه باشه .بعد از اون می بینی هیچ چیز مثل خون زخم شفا نمی ده.باید روبرو شی با همه خاطراتو ببینی که تا کی زخمت عمیق تر میشه .بالاخره تیغش کند میشه و اونوقته که دیگه چیزی نمی مونه که ازش فرار کنی.آروم میشی در پناه زخم.
ReplyDeleteهیچ چیز نمی تونست شفابخش باشه.نه زمان و نه صبر .بی تفاوتی و بی خیالی و کار و درس هم تا یه زمانی می تونه پناه باشه .بعد از اون می بینی هیچ چیز مثل خون زخم شفا نمی ده.باید روبرو شی با همه خاطراتو ببینی که تا کی زخمت عمیق تر میشه .بالاخره تیغش کند میشه و اونوقته که دیگه چیزی نمی مونه که ازش فرار کنی.آروم میشی در پناه زخم.
ReplyDeleteهیچ چیز نمی تونست شفابخش باشه.نه زمان و نه صبر .بی تفاوتی و بی خیالی و کار و درس هم تا یه زمانی می تونه پناه باشه .بعد از اون می بینی هیچ چیز مثل خون زخم شفا نمی ده.باید روبرو شی با همه خاطراتو ببینی که تا کی زخمت عمیق تر میشه .بالاخره تیغش کند میشه و اونوقته که دیگه چیزی نمی مونه که ازش فرار کنی.آروم میشی در پناه زخم.
ReplyDeleteعزیزی رو تو زندگیم دارم که با درد هماغوشه ولی شفا هم نمی خواد , انگار که می خواد تا ابد با همین خاطرات زندگی کنه ...
ReplyDeleteاین خیلی بدٍ که او زخم و درد و رنج رو می خواد نه شفا
هیچ کاری از هیچ کس بر نمیاد...
عزیزی رو تو زندگیم دارم که با درد هماغوشه ولی شفا هم نمی خواد , انگار که می خواد تا ابد با همین خاطرات زندگی کنه ...
ReplyDeleteاین خیلی بدٍ که او زخم و درد و رنج رو می خواد نه شفا
هیچ کاری از هیچ کس بر نمیاد...
عزیزی رو تو زندگیم دارم که با درد هماغوشه ولی شفا هم نمی خواد , انگار که می خواد تا ابد با همین خاطرات زندگی کنه ...
ReplyDeleteاین خیلی بدٍ که او زخم و درد و رنج رو می خواد نه شفا
هیچ کاری از هیچ کس بر نمیاد...
بايد بذاري رنج و زخم روحت صيقل بده . اينجور موقع ها ياد فيلم شب يلدا مي افتم
ReplyDeleteبايد بذاري رنج و زخم روحت صيقل بده . اينجور موقع ها ياد فيلم شب يلدا مي افتم
ReplyDeleteبايد بذاري رنج و زخم روحت صيقل بده . اينجور موقع ها ياد فيلم شب يلدا مي افتم
ReplyDeleteبه نظرم این موضوع به همون موضوع درخشش ابدی ربط داره البت در دردهایی که بعد از روابط عاشقانه دچارش میشیم .
ReplyDeleteبه نظرم این موضوع به همون موضوع درخشش ابدی ربط داره البت در دردهایی که بعد از روابط عاشقانه دچارش میشیم .
ReplyDeleteبه نظرم این موضوع به همون موضوع درخشش ابدی ربط داره البت در دردهایی که بعد از روابط عاشقانه دچارش میشیم .
ReplyDeleteنمی دونم چیزی به ذهنم نرسید که بگم .به من سر بزن بعد از مدنها نوشتم از دردی شاید مشابه ..
ReplyDeleteنمی دونم چیزی به ذهنم نرسید که بگم .به من سر بزن بعد از مدنها نوشتم از دردی شاید مشابه ..
ReplyDeleteنمی دونم چیزی به ذهنم نرسید که بگم .به من سر بزن بعد از مدنها نوشتم از دردی شاید مشابه ..
ReplyDeleteمرسی از توجه و پاسختون
ReplyDeleteمنهم قبول دارم كه نميشه رنج رو انكار كرد
فكر ميكنم دريافت من از نوشته شما صحيح نبوده
گویا منظور شما زمان مواجهه با درد بوده
منظور من زمان بي دردي و بي معنايي بود
از استادم شنيده بودم در چنين زمانهایي
ناخودآگاه ما، در آفرينش رنج در زندگيمون نقشي داره
مرسی از توجه و پاسختون
ReplyDeleteمنهم قبول دارم كه نميشه رنج رو انكار كرد
فكر ميكنم دريافت من از نوشته شما صحيح نبوده
گویا منظور شما زمان مواجهه با درد بوده
منظور من زمان بي دردي و بي معنايي بود
از استادم شنيده بودم در چنين زمانهایي
ناخودآگاه ما، در آفرينش رنج در زندگيمون نقشي داره
مرسی از توجه و پاسختون
ReplyDeleteمنهم قبول دارم كه نميشه رنج رو انكار كرد
فكر ميكنم دريافت من از نوشته شما صحيح نبوده
گویا منظور شما زمان مواجهه با درد بوده
منظور من زمان بي دردي و بي معنايي بود
از استادم شنيده بودم در چنين زمانهایي
ناخودآگاه ما، در آفرينش رنج در زندگيمون نقشي داره
یه جایی از قصه آدم یادش میره که اصلن جایی برای پناه بردن هم میتونه باشه
ReplyDeleteیه جایی از قصه آدم یادش میره که اصلن جایی برای پناه بردن هم میتونه باشه
ReplyDeleteیه جایی از قصه آدم یادش میره که اصلن جایی برای پناه بردن هم میتونه باشه
ReplyDeleteبا اجازه در فیسبوک share شد
ReplyDeleteبا اجازه در فیسبوک share شد
ReplyDeleteبا اجازه در فیسبوک share شد
ReplyDeleteگاهی وقتها زخم و درد یه جوری با آدم عجین میشه که اگه نباشه آدم حس میکنه یه چیزی کم داره. ماها با درد عجینیم.
ReplyDeleteگاهی وقتها زخم و درد یه جوری با آدم عجین میشه که اگه نباشه آدم حس میکنه یه چیزی کم داره. ماها با درد عجینیم.
ReplyDeleteگاهی وقتها زخم و درد یه جوری با آدم عجین میشه که اگه نباشه آدم حس میکنه یه چیزی کم داره. ماها با درد عجینیم.
ReplyDeleteم.مممممممممممممممم آره انگار
ReplyDeleteم.مممممممممممممممم آره انگار
ReplyDeleteم.مممممممممممممممم آره انگار
ReplyDeleteنوشته هاتون مثل شعر می مونه........ آهنگ دارن
ReplyDeleteفوق العاده می نویسید
ژر از ارامش می شم وقتی مو خونمشون :)
موفق باشید
نوشته هاتون مثل شعر می مونه........ آهنگ دارن
ReplyDeleteفوق العاده می نویسید
ژر از ارامش می شم وقتی مو خونمشون :)
موفق باشید
نوشته هاتون مثل شعر می مونه........ آهنگ دارن
ReplyDeleteفوق العاده می نویسید
ژر از ارامش می شم وقتی مو خونمشون :)
موفق باشید
پر از آرامش.....
ReplyDeleteمی خونمشون ! D:
پر از آرامش.....
ReplyDeleteمی خونمشون ! D:
پر از آرامش.....
ReplyDeleteمی خونمشون ! D:
چقدر ناز می نویسی!
ReplyDeleteمرسی
چقدر ناز می نویسی!
ReplyDeleteمرسی
چقدر ناز می نویسی!
ReplyDeleteمرسی
سلام
ReplyDeleteبدون شک بوی رشد می اید زیرا یوسف از چاه به پادشاهی رسید همیشه وقتی در رنجی بدان که بر سریر آرامش خواهی راند
سلام
ReplyDeleteبدون شک بوی رشد می اید زیرا یوسف از چاه به پادشاهی رسید همیشه وقتی در رنجی بدان که بر سریر آرامش خواهی راند
سلام
ReplyDeleteبدون شک بوی رشد می اید زیرا یوسف از چاه به پادشاهی رسید همیشه وقتی در رنجی بدان که بر سریر آرامش خواهی راند
هر روز توی تمام کوچه های خاطراتم راه میرم نکنه یادم بره یه روزی یه ساعتی اون خاطره و من و اون چه عزیز بودیم و امروز من و اون و اون خاطره تنها زخمیم
ReplyDeleteهر روز توی تمام کوچه های خاطراتم راه میرم نکنه یادم بره یه روزی یه ساعتی اون خاطره و من و اون چه عزیز بودیم و امروز من و اون و اون خاطره تنها زخمیم
ReplyDeleteهر روز توی تمام کوچه های خاطراتم راه میرم نکنه یادم بره یه روزی یه ساعتی اون خاطره و من و اون چه عزیز بودیم و امروز من و اون و اون خاطره تنها زخمیم
ReplyDeleteحالت خوب نیست مثل این که... عاشقیت؟
ReplyDeleteحالت خوب نیست مثل این که... عاشقیت؟
ReplyDeleteحالت خوب نیست مثل این که... عاشقیت؟
ReplyDeleteقانون بقای درد را نمی توان شکست...
ReplyDeleteقانون بقای درد را نمی توان شکست...
ReplyDeleteقانون بقای درد را نمی توان شکست...
ReplyDelete