وقتی از سوزاندن کشتیها در یک رابطه حرف میزنم دارم از چه حرف میزنم؟
پیشفرضم این است که دلم برای کسی رفته و عقلم نشسته نگاه کرده مشکل لاینحلی ندیده و راه درست نزدیک شدن را یافته و حالا من به دلدار نزدیک شدهام. کشتیسوزی گمانم اینجا معنا پیدا میکند. یعنی وقتی در رابطهای در پی این نیستی که راه فرار برای خودت بازنگهداری یا شانس رابطهداشتن با آدم های دیگر را از خودت نگیری. تمام تمرکزت و توجه ات معطوف به ثمر رساندن همین رابطه است. دلت و تنت به تمامی درگیر است. تمام قد عاشقی می کنی، از مرزهایی میگذری که گذشتن از آنها در دوستی یا دوست داشتن صرف توجیه ندارد. بعد از این قصه جایی از رابطه است که میایستی و فضایت را میبینی، با همهی دلت عاشقی کردهای و حالا وقت بررسی آنچه که گذشت است. میبینی به رغم تمام تلاش تو آیا رابطه در جای درستی است؟ آیا معشوق هم تام و تمام دلش را جانش را تنش را درگیر کرده؟ آیا به رغم این همه دل وسط گذاشتن رابطه درست بالیده؟ اگر جواب مثبت بود ما مزد کشتیسوزی را گرفته ایم. اگر نه باز وقت احضار عقل است که ببیند آیا امید به بهبود رابطه هست؟ آیا تلاش برای درمان بیماریهای رابطه دوسویه است؟ اگر امیدی نیست راه حل کم هزینه خروج از این وضعیت چیست؟
تمام عرض من این بود که جایی از رابطه به گمانم باید آگاهانه و جسورانه به تمامی در رابطه بود، انگار که این اولین و آخرین فرصت ما برای عاشقی است. قبل و بعدش حتمن عقل باید به مدد دل بیاید و البته نباید نگران کشتی سوخته بود که حالا بی کشتی چگونه باز گردیم؟ دل جسوری که جرات کشتی سوزی دارد غیرت کشتی سازی و خروج را هم حتمن خواهد داشت، تردید نکنید. همهی حرف من این است که نکند ما از ترس زخم خوردن، راه فرار نداشتن، ناامن شدن؛ آن فرصت یگانهی تجربهی جان و تن کسی با تمام تن و جانمان را از دست بدهیم و کدام ماست که نداند بعضی فرصتها هرگز تکرار نمیشوند؟
اوهوم درست شد... :)
ReplyDeleteْGreat
ReplyDeleteممنون بابت این شرح. دربست موافقم
ReplyDeleteممنون بابت این شرح. دربست موافقم
ReplyDeleteممنون بابت این شرح. دربست موافقم
ReplyDeleteهمهی حرف من این است که نکند ما از ترس زخم خوردن، راه فرار نداشتن، ناامن شدن؛ آن فرصت یگانهی تجربهی جان و تن کسی با تمام تن و جانمان را از دست بدهیم ...
ReplyDeleteنه امیر حسین عزیز..من موافق نظرت نیستم...فرصت یگانه ی تجربه ی جان وت تن کسی با تمام جانمون درست..اما به چه بها و قیمتی؟...اگر طرف تو دریا طور نبود و غرقش که شدی مثل باتلاقی تو رت به نابودی و پوچی رساند چه؟به نظرم جایی باید در طرفت غرق شوی و به عشق مجال جولان دهی...اما جایی که خودت را رها میکنی باید بدانی و بشناسیش که دریا طور است یا باتلاق گنداب است یا سرابی فریبنده؟
همهی حرف من این است که نکند ما از ترس زخم خوردن، راه فرار نداشتن، ناامن شدن؛ آن فرصت یگانهی تجربهی جان و تن کسی با تمام تن و جانمان را از دست بدهیم ...
ReplyDeleteنه امیر حسین عزیز..من موافق نظرت نیستم...فرصت یگانه ی تجربه ی جان وت تن کسی با تمام جانمون درست..اما به چه بها و قیمتی؟...اگر طرف تو دریا طور نبود و غرقش که شدی مثل باتلاقی تو رت به نابودی و پوچی رساند چه؟به نظرم جایی باید در طرفت غرق شوی و به عشق مجال جولان دهی...اما جایی که خودت را رها میکنی باید بدانی و بشناسیش که دریا طور است یا باتلاق گنداب است یا سرابی فریبنده؟
همهی حرف من این است که نکند ما از ترس زخم خوردن، راه فرار نداشتن، ناامن شدن؛ آن فرصت یگانهی تجربهی جان و تن کسی با تمام تن و جانمان را از دست بدهیم ...
ReplyDeleteنه امیر حسین عزیز..من موافق نظرت نیستم...فرصت یگانه ی تجربه ی جان وت تن کسی با تمام جانمون درست..اما به چه بها و قیمتی؟...اگر طرف تو دریا طور نبود و غرقش که شدی مثل باتلاقی تو رت به نابودی و پوچی رساند چه؟به نظرم جایی باید در طرفت غرق شوی و به عشق مجال جولان دهی...اما جایی که خودت را رها میکنی باید بدانی و بشناسیش که دریا طور است یا باتلاق گنداب است یا سرابی فریبنده؟
کشتی را درست کردن و برگشتن از یک رابطه درست...اما به شرطی که برایت رمقی مانده باشد و طرفت تو رو داغون و فکرتو بیمار نکرده باشد!پس معتقدم به اینکه اول طرفت را بشناس هرچند شناخت میسر نمیشود...با این انسان هزار پهلو..اما میشود مزاجش را فهمید که چگونه است؟
ReplyDeleteکشتی را درست کردن و برگشتن از یک رابطه درست...اما به شرطی که برایت رمقی مانده باشد و طرفت تو رو داغون و فکرتو بیمار نکرده باشد!پس معتقدم به اینکه اول طرفت را بشناس هرچند شناخت میسر نمیشود...با این انسان هزار پهلو..اما میشود مزاجش را فهمید که چگونه است؟
ReplyDeleteکشتی را درست کردن و برگشتن از یک رابطه درست...اما به شرطی که برایت رمقی مانده باشد و طرفت تو رو داغون و فکرتو بیمار نکرده باشد!پس معتقدم به اینکه اول طرفت را بشناس هرچند شناخت میسر نمیشود...با این انسان هزار پهلو..اما میشود مزاجش را فهمید که چگونه است؟
ReplyDeleteهمیشه از همون اول باید همینجوری باشه خب. پیش فرض این نیست که سوار کشتی شیم و برگردیم که. کشتی سوزوندن یه جور اجبار به وجود میاره. اجباری در کار نیست.
ReplyDeleteنظرت درسته اما مثالت به نظرم خوب نبود. اونجا جنگ بود. اینجا حرف ِ عاشقیه. فرق داره خب یه کم.
من اول کامنت پایین و گذاشتم بعد پست جدید و خوندم. شماجان مطلب و ادا کردی اما گاهی عشق سیاست لازم داره همش دل نیست من میگم گاهی لازمه قبل از اینکه دل و به دریا بزنیم و همه خودمونو غرق در رابطه کنیم به این فکر کنیم که اینکار درسته یا نه .لزومن هرکسی بتونه خوب غرق بشه خوب هم نمیتونه نجات پیدا کنه
ReplyDeleteمن اول کامنت پایین و گذاشتم بعد پست جدید و خوندم. شماجان مطلب و ادا کردی اما گاهی عشق سیاست لازم داره همش دل نیست من میگم گاهی لازمه قبل از اینکه دل و به دریا بزنیم و همه خودمونو غرق در رابطه کنیم به این فکر کنیم که اینکار درسته یا نه .لزومن هرکسی بتونه خوب غرق بشه خوب هم نمیتونه نجات پیدا کنه
ReplyDeleteمن اول کامنت پایین و گذاشتم بعد پست جدید و خوندم. شماجان مطلب و ادا کردی اما گاهی عشق سیاست لازم داره همش دل نیست من میگم گاهی لازمه قبل از اینکه دل و به دریا بزنیم و همه خودمونو غرق در رابطه کنیم به این فکر کنیم که اینکار درسته یا نه .لزومن هرکسی بتونه خوب غرق بشه خوب هم نمیتونه نجات پیدا کنه
ReplyDeleteبعدش آقا چرا این لینک شما برای من یه روز کار میکنه یه روز نه؟ الان خیلی وقته وقتی آپ میکنین تو لیست گودر من بالا نمیایین مشکل از فرستنده اس یا گیرنده؟
ReplyDeleteبعدش آقا چرا این لینک شما برای من یه روز کار میکنه یه روز نه؟ الان خیلی وقته وقتی آپ میکنین تو لیست گودر من بالا نمیایین مشکل از فرستنده اس یا گیرنده؟
ReplyDeleteبعدش آقا چرا این لینک شما برای من یه روز کار میکنه یه روز نه؟ الان خیلی وقته وقتی آپ میکنین تو لیست گودر من بالا نمیایین مشکل از فرستنده اس یا گیرنده؟
ReplyDeleteهی..........
ReplyDeleteهی..........
ReplyDeleteهی..........
ReplyDeleteمن از دو پست کشتی سوزان اینو گرفتم که سوزوندن کشتی رو معادل به تمامیت و بدون تردیدها تو رابطه بودن میدونی و نه معادل به اجبار و از سر ناچاری تو رابطه موندن ( که دیگه کشتی در کار نیست و چاره ای نیست و... )، اکه درست برداشت کرده باشم موافقم امیر جان ولی اینم میدونم که در مرحله عمل سخته....
ReplyDeleteمن از دو پست کشتی سوزان اینو گرفتم که سوزوندن کشتی رو معادل به تمامیت و بدون تردیدها تو رابطه بودن میدونی و نه معادل به اجبار و از سر ناچاری تو رابطه موندن ( که دیگه کشتی در کار نیست و چاره ای نیست و... )، اکه درست برداشت کرده باشم موافقم امیر جان ولی اینم میدونم که در مرحله عمل سخته....
ReplyDeleteمن از دو پست کشتی سوزان اینو گرفتم که سوزوندن کشتی رو معادل به تمامیت و بدون تردیدها تو رابطه بودن میدونی و نه معادل به اجبار و از سر ناچاری تو رابطه موندن ( که دیگه کشتی در کار نیست و چاره ای نیست و... )، اکه درست برداشت کرده باشم موافقم امیر جان ولی اینم میدونم که در مرحله عمل سخته....
ReplyDeleteمن از دو پست کشتی سوزان اینو گرفتم که سوزوندن کشتی رو معادل به تمامیت و بدون تردیدها تو رابطه بودن میدونی و نه معادل به اجبار و از سر ناچاری تو رابطه موندن ( که دیگه کشتی در کار نیست و چاره ای نیست و... )، اکه درست برداشت کرده باشم موافقم امیر جان ولی اینم میدونم که در مرحله عمل سخته....
ReplyDeleteمن از دو پست کشتی سوزان اینو گرفتم که سوزوندن کشتی رو معادل به تمامیت و بدون تردیدها تو رابطه بودن میدونی و نه معادل به اجبار و از سر ناچاری تو رابطه موندن ( که دیگه کشتی در کار نیست و چاره ای نیست و... )، اکه درست برداشت کرده باشم موافقم امیر جان ولی اینم میدونم که در مرحله عمل سخته....
ReplyDeleteمن از دو پست کشتی سوزان اینو گرفتم که سوزوندن کشتی رو معادل به تمامیت و بدون تردیدها تو رابطه بودن میدونی و نه معادل به اجبار و از سر ناچاری تو رابطه موندن ( که دیگه کشتی در کار نیست و چاره ای نیست و... )، اکه درست برداشت کرده باشم موافقم امیر جان ولی اینم میدونم که در مرحله عمل سخته....
ReplyDeletehttp://archetype-cards.persianblog.ir/
ReplyDelete"دل جسوری که جرات کشتی سوزی دارد غیرت کشتی سازی و خروج را هم حتمن خواهد داشت، تردید نکنید
ReplyDeleteبعضی فرصتها هرگز تکرار نمیشوند..."
جان کلام رو گفتی برادر...
"دل جسوری که جرات کشتی سوزی دارد غیرت کشتی سازی و خروج را هم حتمن خواهد داشت، تردید نکنید
ReplyDeleteبعضی فرصتها هرگز تکرار نمیشوند..."
جان کلام رو گفتی برادر...
"دل جسوری که جرات کشتی سوزی دارد غیرت کشتی سازی و خروج را هم حتمن خواهد داشت، تردید نکنید
ReplyDeleteبعضی فرصتها هرگز تکرار نمیشوند..."
جان کلام رو گفتی برادر...
یه چیزی رو دقت کردی ؟ تو دو سوم عمرت رو درگیر رابطه بودی . چه در مدت رابطه هات و چه در فاصله بین اونها . بهتر نیست یکم فکرت رو از اون متوجه چیز دیگه ای بکنی . منظورم اینه که اینجوری همش فکرت درگیره و آرامش لازم رو نداری که وقتی سر و کله عشق واقعی پیدا شد بتونی درست تشخیصش بدی برادر .
ReplyDeleteیه بار دیگه کتاب باربارا رو بخون .
یه چیزی رو دقت کردی ؟ تو دو سوم عمرت رو درگیر رابطه بودی . چه در مدت رابطه هات و چه در فاصله بین اونها . بهتر نیست یکم فکرت رو از اون متوجه چیز دیگه ای بکنی . منظورم اینه که اینجوری همش فکرت درگیره و آرامش لازم رو نداری که وقتی سر و کله عشق واقعی پیدا شد بتونی درست تشخیصش بدی برادر .
ReplyDeleteیه بار دیگه کتاب باربارا رو بخون .
یه چیزی رو دقت کردی ؟ تو دو سوم عمرت رو درگیر رابطه بودی . چه در مدت رابطه هات و چه در فاصله بین اونها . بهتر نیست یکم فکرت رو از اون متوجه چیز دیگه ای بکنی . منظورم اینه که اینجوری همش فکرت درگیره و آرامش لازم رو نداری که وقتی سر و کله عشق واقعی پیدا شد بتونی درست تشخیصش بدی برادر .
ReplyDeleteیه بار دیگه کتاب باربارا رو بخون .
مخم عین کشتی سوخته شده و آب دریا هم خاموشش نمی کنه. چاره چیه نمی دونم
ReplyDeleteمخم عین کشتی سوخته شده و آب دریا هم خاموشش نمی کنه. چاره چیه نمی دونم
ReplyDeleteمخم عین کشتی سوخته شده و آب دریا هم خاموشش نمی کنه. چاره چیه نمی دونم
ReplyDeleteلذت ناشناخته های پیش رو بیشتر از آن است که بزدلانه به عقب برگردیم
ReplyDelete"باید دل رو به دریا داد"
لذت ناشناخته های پیش رو بیشتر از آن است که بزدلانه به عقب برگردیم
ReplyDelete"باید دل رو به دریا داد"
لذت ناشناخته های پیش رو بیشتر از آن است که بزدلانه به عقب برگردیم
ReplyDelete"باید دل رو به دریا داد"
راستش هر بار که این نوشته هاتو می خونم گرچه زجر پشت نوشته را می فهمم البته به قد خودم و شرایط ام، اما به آگاهی عینی ای می رسم که شاکر بودن وجودی مثل تو می شم که اینقدر آشنایی با حست و با آنیمات و واقعیات قبل و بعد و اصلا خود رابطه. بی اغراق می گم که گرچه راضی نیستم به غم درونی ات اما وقتی برات اینقدر رشد داشته شاکرم به خوندنت به بودن و نوشتنت. خوشبخت باشی برار جان امیر جان ام.
ReplyDeleteراستش هر بار که این نوشته هاتو می خونم گرچه زجر پشت نوشته را می فهمم البته به قد خودم و شرایط ام، اما به آگاهی عینی ای می رسم که شاکر بودن وجودی مثل تو می شم که اینقدر آشنایی با حست و با آنیمات و واقعیات قبل و بعد و اصلا خود رابطه. بی اغراق می گم که گرچه راضی نیستم به غم درونی ات اما وقتی برات اینقدر رشد داشته شاکرم به خوندنت به بودن و نوشتنت. خوشبخت باشی برار جان امیر جان ام.
ReplyDeleteراستش هر بار که این نوشته هاتو می خونم گرچه زجر پشت نوشته را می فهمم البته به قد خودم و شرایط ام، اما به آگاهی عینی ای می رسم که شاکر بودن وجودی مثل تو می شم که اینقدر آشنایی با حست و با آنیمات و واقعیات قبل و بعد و اصلا خود رابطه. بی اغراق می گم که گرچه راضی نیستم به غم درونی ات اما وقتی برات اینقدر رشد داشته شاکرم به خوندنت به بودن و نوشتنت. خوشبخت باشی برار جان امیر جان ام.
ReplyDeleteآیا به رغم این همه دل وسط گذاشتن رابطه درست بالیده؟ اگر جواب مثبت بود ما مزد کشتیسوزی را گرفته ایم. اگر نه باز وقت احضار عقل است که ببیند آیا امید به بهبود رابطه هست؟ آیا تلاش برای درمان بیماریهای رابطه دوسویه است؟ اگر امیدی نیست راه حل کم هزینه خروج از این وضعیت چیست؟
ReplyDeleteمعرکه است این بخشش. چقدر من ذوق بکنم؟
آیا به رغم این همه دل وسط گذاشتن رابطه درست بالیده؟ اگر جواب مثبت بود ما مزد کشتیسوزی را گرفته ایم. اگر نه باز وقت احضار عقل است که ببیند آیا امید به بهبود رابطه هست؟ آیا تلاش برای درمان بیماریهای رابطه دوسویه است؟ اگر امیدی نیست راه حل کم هزینه خروج از این وضعیت چیست؟
ReplyDeleteمعرکه است این بخشش. چقدر من ذوق بکنم؟
آیا به رغم این همه دل وسط گذاشتن رابطه درست بالیده؟ اگر جواب مثبت بود ما مزد کشتیسوزی را گرفته ایم. اگر نه باز وقت احضار عقل است که ببیند آیا امید به بهبود رابطه هست؟ آیا تلاش برای درمان بیماریهای رابطه دوسویه است؟ اگر امیدی نیست راه حل کم هزینه خروج از این وضعیت چیست؟
ReplyDeleteمعرکه است این بخشش. چقدر من ذوق بکنم؟
فقط یک حرف دارم : wow ایول
ReplyDeleteفقط یک حرف دارم : wow ایول
ReplyDeleteفقط یک حرف دارم : wow ایول
ReplyDeleteمساله همان صبوری سکوت است فقط. کشتی را به گدازه ای می توان سوزاند اما برای کشتی سازی فرصت زیادی لازم است و این در حالی است که آدم توی جزیره معشوق اسبق هنوز قراردارد و تنش ها و ...
ReplyDeleteمساله همان صبوری سکوت است فقط. کشتی را به گدازه ای می توان سوزاند اما برای کشتی سازی فرصت زیادی لازم است و این در حالی است که آدم توی جزیره معشوق اسبق هنوز قراردارد و تنش ها و ...
ReplyDeleteمساله همان صبوری سکوت است فقط. کشتی را به گدازه ای می توان سوزاند اما برای کشتی سازی فرصت زیادی لازم است و این در حالی است که آدم توی جزیره معشوق اسبق هنوز قراردارد و تنش ها و ...
ReplyDelete