Thursday, April 20, 2006

آرامش در حضور ديگران

(پس يعقوب به پسرانش گفت):من از عنايت خداوند چيزی ميدانم که شما نميدانيد.سوره يوسف/آيه ۸۶


وسط اين اوضاع به هم ريخته داخلی و خارجی نميدونم از دست اين قلب مطمئن و روح آرام بايد عصبانی باشم يا خوشحال؟هی بهش ميگم آقا جان!يه نگاه به دور وبرت بنداز الان توبايد عصبی باشی،بايد نگران باشی و...اما شازده عين خيالش نيست که نيست.هی بنده عرض ميکنم داداش من اين يه نموره غير طبيعيه ميفرمايند برو کنار بذار باد بياد.همينه که هست.حالا اين حس ششم ما خوابش برده يا ديده از بس اوضاع قمر در عقربه گفته چرا خودمو خسته کنم يا چيزی ميدونه که من نميدونم الله واعلم!


پی نوشت سانچويی:ارباب!به باکره مقدس قسم تو اسکيزوفرنی حاد داری.برای اثبات اين حرف فقط پست قبليت رو با پست فعلی مقايسه کن.ما تو اسپانيا کسی رو که روزهای زوج پاچه همه دنيا رو بگيره روزای فرد از قلب مطمئن حرف بزنه.يه هفته داس کاپيتال بخونه هفته بعد قران، ميگيريم ميفرستيم تيمارستان البته برای سلامتيش هم دعا ميکنيم اما رسم ايرانو نميدونم.


پاسخ اميرانه:سانچو جان نترس!تو ايران هر کس اسکيزو فرنی،کيش شخصيت،سندرم گزند و تهديد و ازين کوفت و زهر مار های با کلاس داشته باشه ميشه وزير و وکيل.

13 comments:

  1. شما دو تا فقط خودتون از عهده خودتون بر ميايد... بهرحال سانچو چطور بعد از اينهمه مدت نفهميده ايران چه خبره...تازه بهش بگو...تو ايران اگه کسی از اربابان اسکيزوفرنی داشته باشه...و سانجوش بياد از اين حرفا بزنه بيخ تا بيخ گوشش رو ميبرن يا کاری ميکنن که يه راست از اوين منتقل بشه به تيمارستان ذکر شده... بگو شانس اوردن اربابش امير شده...

    ReplyDelete
  2. با پاسخ امیرانه ی شما بسیار موافقم معادل با کاملن قبول دارم همین که شما گفتید و... خب پس حرف دیگه ای نمی زنم.

    ReplyDelete
  3. با سلام.........وبلاگ جالبی داری به وبلاگ من هم ير بزن تا بيشتر با هم آشنا بشويم.

    ReplyDelete
  4. جمله سازی با < آرامش در حضور دیگران>

    همین چند لحظه ی پیش یکی از همکاران محترم بنده آرام و آهسته تشریف آوردند تا بیخ گوشم و یواش زمزمه فرمدند که لطفن بفرمایید یک استفاده غیر کاری (که حتمن منافی اخلاق هم هست) از اموال شرکت (اینترنت) بفرمایید و ببینید که بنده در امتحان قبول شده ام یا خیر. .. با کلی اکراه ..(که من از این کارها نمیکنم و غیره) پذیرفتم.. چشمتان روز بد نبیند که آقا قبول شده بودند و بنده شانس آوردم که ایشان توی ذهنشان این بود که آدمیزاد باید آرامش در حضور دیگران داشته باشد وگرنه از ذوق چنان محکم پشت شانه بنده میکوبیدند که قطعن از طریق مانیتور وارد سایت اعلام قبول شدگان میشدم.

    نتیجه اخلاقی: آرامش در حضور دیگران چیز خوبی است.

    پی نوشت: لطفن به سانچو بفرمایید که حرف بی ربط زدن در مملکت ما یک هنر است که فقط وزرا و وکلا آن را دارند......

    ReplyDelete
  5. آخ جون يعنی منم می تونم وکيل بشم؟

    ReplyDelete
  6. اقا فردا ايشالا ميرم استاديوم پيغامی نداری به بروبکس اس اس برسونم؟ دعا کن برای قهرمانی ..

    ReplyDelete
  7. تو که منو با تأييدت مُردی برار جان!

    ReplyDelete
  8. هميشه آرام و مطمئن بمونی داداش نازنين.ببين من اين وسط مقصر نيستم من کلا سياسی نبودم ولی تو مخم و زدی رفتم از ترس اژدها به آتيش پناه بردم.......ولی ادم اگه هر روز به اين مسائل فکر کنه....نميدونم...من که ديوونه می شم...زندگی بدون سياست کلی دهن آدمو سرويس می کنه چه برسه به اين که هر روز به اشتباهات اين احمق هم ادم فکر کنه

    ReplyDelete
  9. چی بگم والا...

    ReplyDelete
  10. تا حالا وبلاگی رو اينجوری از اول تا آخرش نخونده بودم....خيلی خوب و راحت و صميمی نوشته بودين...آفرين....

    ReplyDelete
  11. ردپاي ايامApril 20, 2006 at 7:44 PM

    هميشه باعبارت(نحن نعلمو مالاتعلمون) ومشابه هاش مشکل داشتم ،از دفعه اولی که تفسير رو خوندم هر وقت بهشون ميرسيدم ميخواستم يه جور توجيهشون کنم ولی هر روز ترديدم بيشتر ميشد......

    ReplyDelete
  12. راستی٬ اين آيه قرآن رو خييييييييييييلی دوست دارم.ممنون از يادآوری.

    ReplyDelete
  13. آب که از سر گذشت چه يک وجب چه صد وجب !!!! ديگه چيز چندانی برا اين مملکت نمونده که آدم بخواد نگران از دست دادنش باشه!!

    ReplyDelete