Saturday, December 20, 2008

تیرگی یلدا

به رویم نیاورید امشب یلدا بوده...که امشب را دوست داشتم همیشه،که حتی تنها بساط یلدا داشته ام،که هزار و یک چیز دیگر...جای می و حافظ نشستم در مورد رمز تربیع مقاله نوشتم برای جلسه فردا...این هم یک جورش است دیگر...به قول یک دوست:این هم تجربه ایست


پی نوشت:این سری نوشته های «زنی باید باشد» نوشته های دل من است برای دل خودم.نه مخاطب بیرونی دارد نه ما به ازای بیرونی نه می خواهد دل کسی را بسوزاند نه می خواهد دل کسی را آب کند نه دل کسی را به دست بیاورد نه هیچ چیز دیگر...فرض کنید تلاش ناخوداگاه من است برای بیرون کشیدن دلم از زیر آوار ترس برای پس گرفتن احساساتی که انگار دیگر مال من نبودند.همین! 

7 comments:

  1. می ستاییم مهر را
    آنکه از آسمان بر فراز برجی پهن
    با هزاران چشم بر ایرانیان می نگرد
    نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد
    آن که مردمان را از نیاز و دشواری برهاند

    (اوستا - مهر یشت)

    ReplyDelete
  2. سرت سلامت رفیق ... گاهی تنهایی هم عالمی داره ...

    ReplyDelete
  3. شب اش مهم نیست دل مهم

    ReplyDelete
  4. سلام. نوشته هاتونو دوست دارم. یلدای من هم امسال تازه بود.
    موفق باشی و پایدار

    ReplyDelete
  5. در این تیرگی یلدا و تنهایی و شاید اولین تنهایی واقعی شب یلدایم ، پست شور قلب و شعف نگاه ات دلم را نسوزوند شعفم داد شعفم داد بابت بودن این لحظه ها .همین قدر که یک زمانی اتفاق افتاده و هنوز می تونم بهش ببالم کافیست...ای...

    ReplyDelete
  6. اول اینکه سلام
    دوم اینکه خوش به حالت که نوشته ها دل خودت را برای دل خودت با دستان خودت می نویسی و با چشمان خودت می بینی و با صدای خودت می خوانی.البته این قسمتش که عده ای نظر متناقض برای نوشته دل خود آدم برای خود ادم بدهند جالب نیست.

    ReplyDelete
  7. اگر چه این سری نوشته ها برای دلته ولی من فکر میکنم داری به بشریت خدمت میکنی,باور کن!کیف میکنم وقتی میخونم

    ReplyDelete