Sunday, December 14, 2008

سینما،زیبایی،زنانگی

قطاری می آید.دختر جوانی را می بینیم که سرش را گذاشته روی ریل و منتظر آمدن قطار است برای خودکشی.مرد جوانی به سویش هجوم می برد و به زحمت از روی ریل به پایین می کشاندش،قطار می اید و رد می شود و دختر شروع می کند به دنبال قطار دویدن،در حالی که من بیننده به وضح می دانم  به قطار نمی رسد...دختر زیباست،در تمام لحظاتی که به دنبال قطار می دود منظره روبرو را می بینی و طبیعت جادویت می کند...همه چیز زیباست و دخترک قصه ما به دلیلی که تو نمی دانی می خواهد خودش را بکشد.دلیلش را قبلن در فیلم توضیح داده اند؟نه!چراییش را بعدن در فیلم نشان می دهند؟به جان خودم نه!این دو نفر را فقط در همین صحنه می بینیم بدون اینکه بفهمیم اصلن دخترک چرا می خواست خودش را بیاندازد زیر قطار


داشتم به چرایی این صحنه وسط  فیلم (ماورای ابر ها)ی آنتونیونی  فکر می کردم-فیلم را ظرف این ٣ روز دوبار دیده ام و هر بار لذتم بیشتر شده-فکر می کردم با خودم این صحنه چه پیامی دارد برای من بیننده و هر چه بیشتر جستم کمتر یافتم.بعد یک لحظه دیدم خودم را که دارم دست و پای عبث می زنم،سکانسی که برایتان توصیف کردم یکی از زیبا ترین صحنه های سینمایی بود که من تا بحال دیده بودم،این همه زیبایی منطقش در خود زیبایی است.شاید از جنس عاشق شدن است این صحنه های سینما.نمی گوید چرا، می گوید لذت ببر.دارم به این نتیجه میرسم مرد ها-و زن های تحت تسخیر مردانگی- باید آن ذهن تحلیل گرشان را خاموش کنند و یکدوره فیلم های آنتونیونی را ببینند.این جوری شاید یاد بگیرند بدون تحلیل منطقی زیبایی فقط شریک لذتش شوند و لذت بردن از لحظه حال بی تلاش عبث برای درک چرایی آن، کلید ورود به جهان زنانه است

6 comments:

  1. تکه ی زیبایی را توصیف کردی و نکته ی زیبایی را هم گفتی

    ReplyDelete
  2. دوبار دیدمش و خیلی هم دوسش داشتم.. اما رفتم خونه حتمن دوباره می شینم می بینمش هر جور که شده.. از بس که شما خوب همه چی رو توصیف می کنی ارباب جان!

    ReplyDelete
  3. آخی...
    دلم خواست خوب...

    ReplyDelete
  4. موافقم خفن!
    فلذا فقط بارسا
    (من الان بدون تحلیل منطقی فقط از زیباییها لذت میبرم!)

    ReplyDelete
  5. قبل هرچی ویوا بارسا... بعدشم یه دونه ئی دادا! می خوامت افتضاح!

    ReplyDelete
  6. چه خود کشی یه کثیفی ی داداش جان .,

    ReplyDelete