دیگه این رفیق قدیمی رو میشناسم.این افسردگی های گاه بی گاه بی دلیل که فقط میان یادت بندازن انگار خوشی سرریز شده برای الاکلنگ باز درونت.حالا وقتشه ازون اسمون بیاد زمین.وقتشه اخم کنه...دیگه میشناسمش،فرقشم میدونم با افسردگی های موجه پدر مادر دار که میخوان یه چیزی بهت بگن که باید موند باهاشون تا نتیجه گرفت.با این کودک الاکلنگ باز باید مدارا کرد.باید گذاشت به حال خودش باشه نه براش استدلال کرد نه باهاش دشمنی، فقط باید لحظه هایی که داره میره پایین رو گذروند.خودش میاد بالا بازم میخنده بازم از خوشی جیغ میکشه بازم آسمون آبیه براش. میشناسمش.می برای این شبای پایین رفتن خوب راه حلیه.می که نداری باید بری دنبال راه حل.مثلن شاید بریم ببینیم این اقا فیلمیه که یه آدرس حدودی ازش داریم رو میتونیم پیدا کنیم یا نه... خودش خوب بازی ایه برای سرگرمی...باید سرگرم کنم خودمو و بذارم بچه غصه دار بیاد پایین تا خودش شاد بره بالا.میشناسمش وسط اشکاش یهو دیدی قهقهه سر داد از خوشی...کودکه دیگه!
اوووووووووووووووول
ReplyDeleteدیدی گفتم این کودک احتمالاَ عطف به بچه بازی ماست
ReplyDeleteخداییش ارباب الا کلنگ دیگه بخوای بازی کنی باید بیای سراغ من ... بقیه وزنشون نمی خوره بهت همش می مونن رو هوا فلذا به به
ReplyDeleteدیپلم افتخاری تقدیم می شود به رضا قاری زاده. هر چند اینا رو که من دیدم نه تو رو اول قبول دارن نه کتایون رو.
ReplyDeleteاارباب خوبیش به این هست که می دونی دوباره میری بالا و آسمون آبی رو هم می بینی باز.
واقعن که این کامنت ها برای این پست خود جنس بود دوستان
ReplyDeleteخوب ما اگه اندازه ی آقا فیلمیه هم نتونیم حس و حال ارباب را عوض کنیم که با رخصت از همه ی دوستان باید بریم سرمون را بذاریم بمیریم
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteبچه ها رو جدی نگیز این درس بزرگی است که من گرفته ام.چرا؟ چون
اون قدیما سلام بچه ها رو جواب نمی دادند دلمون خوش بود وقتی بزرگ شدیم جواب سلاممان را می دن ولی حالا جواب پیرا رو نمی دن.پس نتیجه اینه که زندگی را به آینده موکول نکن همین الان خنده رو از سر بگیر
وارد بخش مدیریت وبلاگم در پارسی بلاگ شدم رفتم سراغ وبلاگ دوستان دیدم که آپ کردین همونجا خوندمش راستش رو بخوایی از این حس ها گاهی به من هم دست میده
ReplyDeleteحالا بالاخره آخرش من چندم شدم؟...
ReplyDeleteبذار یه اعترافی بکنم اون شب که تو اونجور خراب و داغان پاغان امدی اعلام کردی دینوسوس وارد میشود من دو دستی بامبی کوبیدم تو سرم به طور مجازی البته، که خدا یعنی دو تا دیونوسوس چطور در اقلیمی بگنجند و چه بکنم حالا اما من هم این امیر رو خیلی دوستتر دارم.
ReplyDeleteیکی از زیباترین منظره های دنیاست وقتی که کودک وسط اشکهاش قهقه سر میده.وای دلم ضعف رفت
ReplyDeleteامیر این پستت رو شدیدا می فهمم .فکر می کردم من فقط اینطوریم .نگو نرماله
ReplyDeleteدر ضمن با اجازه ات "ایران من بخند" را به بالاترین لینک می کنم.
ReplyDeleteراه حل خوبی پیدا کردی براش . منم هروقت خیلی افسرده ام می شینم به فیلم دیدن و گاهی روزی سه چهارتا فیلم می بینم هم کمک می کنه زودتر حالم خوب بشه هم جبران فیلم ندیدنهای مدتهای مدید میشه. اما باور کن این افسردگیه هم پدرومادر و علت داره!
ReplyDeleteمرسی عرفان جان. راست گفتی! البته من فکر می کردم غافله باشه. جدی قافله س؟...این قافله عمر عجب می گذرد ...
ReplyDeleteمي فروش که نداري فيلمي که نداري ....اي بابا پس اين چه زندگي اي شد؟؟؟
ReplyDeleteمثل اينکه من سنگين وزنم چون وقتي ميره پايين ديگه بالا نمياد.
ReplyDeleteدوست دارم داداجی...
ReplyDeleteمی دونید دیوونگی
ReplyDeleteیا افسردگی
یا مرگ
یا خنده
یا غصه
یا اشک
یا هرچیز لعنتی دیگه که مجبورم کنه فکر کنه
یا همین چیزی که گفتین
همین الاکلنگه!
خسته م
از همین بازی ها
همین افسردگی های گاه و بیگاه
چرا سر درد دلم باز میشه؟
درد دلم که....
بی خیال
.....
امیر تاحالا اینطوری نگاش نکرده بودم . خیلی این تعبیر و تشبیه ات زیبا بود . به دلم نشست.
ReplyDelete