محمود خان فرجامی بحثی راه انداخته در مورد مبارزه با بی شعوری.شرح مفصلش را در وبلاگ خودش بخوانید ولی مختصرش این است که بنویسیم از تجربیاتمان در مواجهه با مثلن رستورانی که سرویس درست نداده یا سازمان دولتی که خدمات مکفی ارایه نکرده و...
به شدت شخص شخیص ما از این حرکت استقبال میکند و اصلن دلش میخواهد روزی ده پست در این باره بنگارد.جناب اقای کوروش علیانی اسم ماجرا را گذاشته ما الشعور که فی الواقع به به!من فکر کنم اگر بخوام این نهضت جهانی رو شروع کنم از راننده تاکسی های عزیز مایه بذارم که عمومن صدای رادیوی این قشر زحمتکش و باقلوا در حد شکستن دیوار صوتی طنین اندازه و اکثرن هم ابلهانه ترین کانال ممکن رو دارن با شدت و حدت گوش میکنن.اگر دور از جونت گلاب به روت خواهش کنی که رادیوشون رو خاموش کنن یا صداش رو کم کنن رسمن چنان قیافه میگیرن برات که انگار بهشون پیشنهاد بی شرمانه دادی.از بحث شیرین پول خرد هم که دیگه چی بگم.طرف کرایش هشتصد تومنه مثلن.بعد معتقده تو باید خیلی شیک یه پونصدی یه دویستی و یه صدی بذاری گوشه جیبت و اونو تقدیم ایشون کنی.وای به روزگارت مثلن اگه یه هزاری بهش بدی و چنان فریاد وااسلاما سر میده که انگار بخشی از اندام تحتانیش رو با کفش شیش استوک لگد کردی.بابا جان دیگه یه دویست تومنی پس دادن که محاربه با امان زمان نیست به سبیل شاه عباس قسم.دیگه کثیف بودن ماشینا و بعضی وقتا لایی کشیدن تو خیابون و روز شلوغ مسافر سوار نکردن و در بست در بست گفتنشون پیشکش. من خودم کارم به جایی رسیده که اگه سوار تاکسی شم و فقط طرف رادیوش رو روشن نکنه ، حس قدردانی بر من مستولی میشه در حد المپیک!
پیشنهاد میکنم به نهضت جهانی مبارزه با بی شعوری بپیوندید و در وبلاگ هایتان هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا و بقیه بر و بچ بزنید
امیر خان جان این پستت بدجور به دلمان نشست و بدجور موافقیم با شما. علی الخصوص که دل پری داریم از دست این تاکسی داران گرام!
ReplyDeleteباور کن جدی میگم. من به کوری چشم کسانی که مردم رو افسرده و ماتمزده میخوان اکثر اوقات مانتوی سفید یا شیری یا آبی روشن(حالا یا ساده یا گلدار) می پوشم و هر هفته ساعتها به پاک کردن لکه های روغن ماشینهای حضرات مشغولم و از بخت بد نه طاقت سیاه پوشی دارم نه ماشین شخصی.
وای از دل زینب!
بنده یک فریاد اول اول اول بزنم فعلاً تا بعد برسیم به بقیه ماجرا
ReplyDeleteآخیششششش من اومدم
ReplyDeleteمن شدیداً استقبال می کنم از این حرکت ولی انقدر زیاده که نمی دونم از کجا شروع کنم
ReplyDeleteمثنوی هفتاد من هست ارباب.
ReplyDeleteرضا کجایی که امیر تو کشتن.گلناز اومد بدون این که پست قبلی نابود بشه. حالا چه خاکی تو سرمون کنیم؟؟؟
ReplyDeleteاقا من هستم !شخصا با هر گونه مبارزه با بی شعوری هستم! مخصوصا با اخ تف کردن رو پیاده رو و شاشیدن در جوی آب و پارک و پیاده رو و .... امیر جان مخلصتم در بست تا تجریششششششششششششششش.
ReplyDeleteمن برم جریان گم شدن پرونده ام رو بنویسم
ReplyDeleteعمو هومن جان این تجریش عطف به پست قبله دیگه؟!
ReplyDeleteپوزش اینجانب را به خاطر تاخیر و روی زمین ماندن میت بپذیرید
ReplyDeleteایهاالناس گول ارباب را نخورید که آزرا داره در حد لالیگا ... اصلاً تاکسی چه می دونه چیه !!
ReplyDeleteارباب فعلن بیش از آزرا میخچه داره رضا جان!روی انگشت کوچیکه پاش،روی دلش و روی مغزش
ReplyDeleteاینجا با همه ی بدیهاش حسنش اینه که می تونی حقت رو فریاد بزنی حقی که توی ایران معمولا ترجیح می دی ازش بگذری و قاطی بی شعورا بشی، لااقل برای مختل نشدن اعصاب خودت!
ReplyDeleteراستی اخوی
ReplyDeleteمیخچهی شما را می کِشیم!!!
فوری سر پایی بدون درد همراه با فوت ماساژ رایگان
0912222222
هرچند که دیر رسیدم، ولی کاملن با این حرکت فرهنگی زیربناییتون موافقم آقاجان!
ReplyDelete