هر نسلی نفرینی دارد با خودش توی این مرز پر گوهر:نسل دهه بیست نفرینش شد بیست و هشت مرداد و شعارش شد زمزمه دم به دم زمستان اخوان«سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/سرها در گریبان است...».نسل دهه سی گرفتار چریک بازی شد و سر به دیوار کوبید.یکی شد فدایی خلق،آن یکی مجاهد این یکی شاخه نظامی حزب توده ترانه زیر لبشان هم شد مرا ببوس«سپیده دم ستاره مرد...».نسل دهه چهل بختک روحش انقلاب با شکوه اسلامی بود.انقلابی که رسید به ناکجا و همراه خودش هزاران هزار آرزو را به خاک کشید و در خاک نهفت شعر این نسل شاید همان مرثیه تلخ شاملو باشد آنجا که میگوید«ابلیس پیروز مرگ/سور عزای ما را بر سفره نشسته است/خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد»شاید هم این شعر شفیعی کدکنی که فرهاد ترانه اش کرد :«ای کاش آدمی وطنش را هم چون بنفشه ها میشد با خود ببرد هر کجا که خواست».نسل ما اما، نسل ویران دهه پنجاه اگر دهه جهنمی شصت را سالم گذرانده باشد چنان گمشده توی هزار توی روزمرگی که تلخ ترین فاجعه برایش شاید همین باشد که چیزی ندارد برای جنگیدن،نه اینکه نخواهد بجنگد که نمیداند اصلن برای چه باید بجنگد.دهه شصتی ها را نگاه کنید تکلیفشان اکثرن روشن است با خودشان،روزمرگی باحالی دارند و اصلن هیچی هم به هیچ جایشان نیست اما ما دهه پنجاهی ها بزرگ شدیم که بجنگیم.شریعتی خواندیم که انقلابی باشیم و سروش تا اصلاح طلب اما هیچ کوفتی نشدیم.حالا برای خودمان محض خالی نبودن عریضه پنجه میکشیم به دیوار معیشت تا شاید با تبدیل ریال به دلار روح دردمند گمشده ناراضیمان را درمان کنیم و خودمان هم میدانیم که نمیشود.ما از خودمان خجلیم برای روزمرگی بر خلاف نسل دهه شصت و این شاید نفرین همیشگی ما باشد.بهترین ترانه ای که وصف الحال ماست همین تیتراژ سریال مرگ تدریجی یک رویاست که ترانه اش مال یغما گلرویی است و خواننده اش رضا یزدانی:«چشام بستست جهانم شکل خوابه عذابه اضطرابه اضطرابه روبرو دیواری از مه دیواری از سنگ...»...ما یکجای تاریخ گمشده ایم انگار!
من دارم هول هول می خونم الان جای شعر کد کنی ام. فعلن بگم که اول تا بقیه شو بخونم!!
ReplyDeleteسلا دوست عزیز
ReplyDeleteیه سری هم به ما بزن
خوشحال میشیم نظری هم برامون بزاری
متشکرم
دهه چهلی های بیچاره که ما باشیم کجا هستیم؟ نه وقت انقلاب آنقدر بزرگ شده بودیم که بتوانیم کاری بکنیم یا نکنیم و نه آنقدر کوچک بودیم که لذت زندگی پیش از انقلاب را درک نکرده باشیم...
ReplyDeleteروح الله عربر ثانی آبادی!تو به روح اعتقاد داری؟
ReplyDeleteهی هی هی ...
ReplyDeleteداغ دلمان را تازه کردی هم دهه ای! ...
امیر جان ... حسابی که درهم ریختم و به بی هویتی خودم ایمان مضاعف آوردم ، با خودم گفتم چند خطی را شعر کنم و تقدیمش کنم به این حس و این حال و هوا ... کامنت این روح الله عزیز و جوابت را خواندم ... کلی خندیدم ... شعر کیلویی چند است؟ بابا همینه ... نمی خوایش بده من
ReplyDeleteاین هیچ کوفتی نشدیم خیلی مأیوس کننده است ولی هرچی با خودم کلنجار میرم نمی تونم خودم را قانع کنم که باهاش مخالفت کنم .حق میگی داداش
ReplyDeleteمیگم یه تجدید نظری بکن ها.البته خب تو هر چیزی استثنا هم هست!
ReplyDeleteای کاش آدمی وطنش را هم چون بنفشه ها میشد با خود ببرد هر کجا که خواست... ای کاش آدمی وطنش را هم چون بنفشه ها میشد با خود ببرد هر کجا که خواست... ای کاش آدمی وطنش را هم چون بنفشه ها میشد با خود ببرد هر کجا که خواست... کاش... :((
ReplyDeleteوقتی هر نسلی نفرین خاص خودش رو داره . وقتی توی این مملکت المنه لله لااقل نفرین رو به عدالت تقسیم کردن دیگه جای گلایه نیست امیر خان دهه پنجاهی عزیز
ReplyDeleteتا آنجا که ایمیل ها و وبلاگ ها نشانم میدهد بین دو بی نهایت پرسه میزنیم. یک سری از ایمیلها ایران و ایرانی و اساتید و دانشمندان ایرانی که مسوولیتهای خطیر و بزرگ این دنیا را به عهده دارند را مستایندو یک سری دیگر هم به انحای مختلف یاد آوری میکنند که "ای خاک بر سر من و این ملت..."
ReplyDeleteما یکجاش نیستیم. ما خود تاریخ گم شده ایم . و ما تاریخ گم شده ای هستیم که نسلهای بعدی به خوبی ما را درخواهند یافت چون برایشان مینویسیم و آنوفت پیدا میشویم . مثل تمام تاریخ ایران که همیشه گم شده بوده است و دو نسل آنطرف تر پیدایش کرده است.... دو نسل آنطرف تر
ReplyDeleteاوهوم
ReplyDeleteدردناک بود زیادتر، اون تقدیم نامه هه.
و این مرگ تدریجی.. حیف این ترانه که روی این سریال گذاشتن البته!
حس و حالتو میفهمم و بهت حق میدم، منم این حس گمشدن تو دالان تاریخ رو خیلی دارم ، بگذریم که اینروزا بدترم شده ؛ ولی بازم ته دلم نمیخوام ناامید شم، راستش مث گربه ایی که توی چهاردیواری گیر افتاده ولی دست از پنجول کشیدن و بالا رفتن از دیوار نمیکشه، دلم میگه تاریخ رو ما آدما میسازیم! حتی همین ما دهه پنجاهیای گمشده، نه؟؟
ReplyDeleteما شصتی هایی که دلمون می خواد هر جور شده به چهل و چنجاه هم سرک بکشیم چی ؟ نه روزمرگی با حالی داریم و نه تکلیفمون با خوئمون روشنه تازه همه چیز هم به همه جامون هست!
ReplyDeleteدم شما گرم که همیشه راست میگی
ReplyDeleteببين راستي من خود شصتم.حالا جزو کدوم دسته مي شم؟؟؟؟
ReplyDeleteآره واقعن اين عکس هاي بلاگم داره مي شه امنيت ملي!
ReplyDeleteببين گير دادي به اين آهنگ هااااا
ReplyDeleteدهه شصتی ها چطوری اند؟
ReplyDeleteخداییش گاهی بدجوری حسودیم می شه به دهه شصتیها و هفتادیها . هیچی نداشتن بهتر از یه کمی داشتنه !
ReplyDelete