ژانر آدمهایی که تی شرت خیلی کوتاه میپوشند و شلوار فاق نمیدانم چه جور، که وقتی خم میشوند شورتشان معلوم شده و بلا استثنا هم شورت ملوکانه شان مارک دار است
پی نوشت:آدم است دیگر یک وقتهایی صبوریش نمی آید،حکمت یک چیزهایی را هم نمی فهمد.خنده دار تر از همه اینکه مجبور است برای همان چیزهایی که حکمتشان را نمیفهمد صبوری کند...آدم است دیگر عصبانی هم میشود خوب ولی به حکم همان آدم بودن میزند مستقیم به جاده مشنگیت...
اه اه دیروز تو مسافرت یکی از همین ها به فرم ناجورش جلوی چشمم پدیدیار شد دیگه به دلیل همون انسان بودنه و جایز الخطا بودنه با حرص گفتم:
ReplyDeleteمیگن پسرای این زمونه نمیتونن شلوارشونو بالا بکشن راست میگن!
کمبود دیگه.. به هزار و یک فرم مختلف هم خودشو نشون میده.. صبوری باید کرد.. صبوری.. وگرنه چه فرقیست بین من و شما و برادران گشت ارشاد!
ReplyDeleteژانر اون آدما اونوقت "چی"؟...جمله یعنی تموم شده؟ آخه نقطه هم که آخرش نداره...
ReplyDeleteشما را به خواندن یک فیلمنامه ی داستانی کوتاه به نام دکل دعوت می کنم . نظرتان برایم ارزشمند است . درود
ReplyDeleteیادداشت قبلیت رو الان خوندم . کلاس چی بود امیر جان که بزن برقص هم داشتید؟؟؟!!!! و اینقدر نزدیک شدید و باقی ماجرا؟ به خدا جدی سوال می کنم ها .
ReplyDeleteآها ضمنا دیروز بله برون دوست خوبم علی بود که به خاطر لپهای قرمزش نزدیک بود که خواهر باکلاس تموم عروس خانوم مراسم رو به هم بزنه . آخه می دونید این علی عزیز درسته که یه فضیلتهای کوچولو داره مثلا باسواده باشرفه باهوشه اهل مطالعه ست اهل کاره خلاقه دلسوزه مهربونه انسانه باعرضه ست اما در عوض یه رذیلت بخشش ناپذیر داره اونم اینه که مثل من دهاتیه !
ReplyDeleteصبوری کن صبوری کن صبوری...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا
ReplyDeleteتو حکمت ان دو سانتش مانده ایم .
ReplyDeleteادم است دیگر گاهی وقتها کنجکاویش گل میکند.
ای داد بیداد...
ReplyDeleteاین ور آب که غیر از شورت ملوکانه ... شکاف ملوکانه هم پیداست... باز هم غیرت و تعصب و مردانگی مردان خودمان را شکر ... شیشه خرده بریز... بیل بزن ...
ReplyDelete