چند ماه پیش یکبار از زن، حال مرد را پرسیدم. چشم هایش برقی زد و با فخر گفت دارد می نویسد، برای مانی حقیقی...دلم ماند پیش برق غریب چشمانش
امروز ظهر در دفتر کار مرد، از او حال همسرش را پرسیدم، یک لحظه کوتاه سرش را برگرداند سمت میز پشت سرش و بعد گفت که خوب است. نگاه کردم به میز، دیدم عکس قاب شده همسرش را روی میز کار دارد
پسر بزرگ این زوج غریب، بیست و پنج سالی سن دارد، یعنی باید حدود سی سالی باشد که ازدواج کرده اند و هنوز عشق را می توانی حس کنی از وجنات و سکناتشان...آدم یک جور هایی دلخوش می شود از دیدن همچین آدم هایی و یقین می کند که پس می شود...
پس میشه...
ReplyDeleteالبته که میشود..
ReplyDeleteشده است و نمونه هاشو ما هم دیده ایم .انشااللله برای شما هم بشود.برای رفقا هم بشود.برای ما هم بشود.
ReplyDeleteحالا با انسانهای حسودی مثل من باید چه کار کرد؟؟؟؟؟
ReplyDeleteشدنش که می شه
ReplyDeleteفقط باید دقت کرد و دید
همیشه آرزوش رو داشتم ولی نشد
ReplyDeleteباید بابا مامان من رو ببینی. بعد از سی و دو سال زندگی مشترک.
ReplyDelete