امروز صبح زود آمدم ولایت...فردا صبح زود به امید خدا می آیم تهران...دلم نمی آید فرصت تجربه آن فضا را از دست بدهم
پی نوشت: یک وقتی باید بیاییم بنویسیم این شب ها، آن لحظات آخر قبل بیرون آمدن از خانه به چه فکر می کنیم؟ چه حسی داریم؟ از ترس های آن دم آخر، از امید ها و رویا ها...یک بار باید از آن لحظه های آخر بنویسیم
بعضی از باران ها هم عقل را از سر آدم می شوید
ReplyDeleteبعضی از باران ها هم عقل را از سر آدم می شوید
ReplyDeleteبرای من که کوه غم اورد هزار ماشا ا...
ReplyDeleteبرای من که کوه غم اورد هزار ماشا ا...
ReplyDeleteلایک برای عرفان به توان n
ReplyDeleteخووووووووش به حالتون و باران و يك مسير سبز و طولاني! رسمن غبطه و حسادت و هر چيز مشابهي هجوم اورد بهمان!
***
چند تا پست رويايي كه يكهو قبل يه روز گنگ نوشته شود دل ادم هراسان مي شود ناخوداگاه!
پ.ن:
منظورم از "رويايي" استفاده از كلمه ي روياست و روياهاي اين روزهايمان.
لایک برای عرفان به توان n
ReplyDeleteخووووووووش به حالتون و باران و يك مسير سبز و طولاني! رسمن غبطه و حسادت و هر چيز مشابهي هجوم اورد بهمان!
***
چند تا پست رويايي كه يكهو قبل يه روز گنگ نوشته شود دل ادم هراسان مي شود ناخوداگاه!
پ.ن:
منظورم از "رويايي" استفاده از كلمه ي روياست و روياهاي اين روزهايمان.
با عرفان شدیدن موافقم!
ReplyDeleteبا عرفان شدیدن موافقم!
ReplyDelete