عصر یک خری از کره ی جنوبی قرار است بیاید اینجا با ما مذاکره کند تا ما افتخار تامین کالایمان را به ایشان محول کنیم. صبح چسان فسان فرمودیم. پیرهن و کت دلبری مان را پوشیدیم و من باب مزید کلاس با آژانس آمدیم شرکت. ظهر طرف واسطه ی فی مابین، تماس گرفته می گوید «من دارم مرخصی می گیرم می روم خانه که خودم را آماده کنم.» از همان موقع خوف مرا فرا گرفته که طرف دقیقن دارد برای چه چیزی خودش را آماده می کند؟ مگر چه خبر است؟ این کره ای ها مگر چکار می کنند با آدم؟ هوا هم که لامذهب هوای ازاله ب.ک.ا.ر.ت و ل.و.ا.ط و این جور چیزهاست...اعصاب برای ادم نمی گذارند که، کاش خاکمال می آمدم شرکت. این ناموس پرستی هم در هزاره سوم دست و پاگیر ما شده به روح امام قسم!
میخوای بچه ها رو جمع کنم جلوی شرکتتون شعار بدن: "مرگ بر کره"؟
ReplyDeleteمگه این شبکه فارسی وان و نمی بینی؟؟؟؟من که نمی بینم ولی شنیدم زیاد عاشق می شن و زیاد می نوشن!!!!
ReplyDeleteآخرالامر چه شد؟
ReplyDeleteعموما میام پستات رو می خونم ولی کامنت نمی ذارم اما این دفعه دیگه حرف از نظرات فیلسوف منشانه نیست. بچه ها راست می گن والا. ما همه درویشیم و ندار. پس بیا و بگو که چرا؟ بعدش چی شد؟ الان در چه مرحله ایه و قص علی هذا.بذار مام بفهمیم فردا کره ای چیزی اومد اونطرفا بدونیم که چرا و چگونه؟ خوبه بچه ها یه تجربه ای بیاموزن. خیر دنیا و آخرت داره والا
ReplyDeleteامیر جان این یارو کرهاییه رو دیدی یاد شب و شب زنده داری و شب با زن زنده داری و شعر و خود و این حرفها اوفتادی؟ اون هم در آن دوردست بعید...!
ReplyDeleteهمه موندیم تو خماریه بعدش.خودت فکر کن خره عصر اومده !!قراره اون چه لازم داریم اون تامین کنه.ظهر به تو میگه من میرم اماده بشم
ReplyDeleteخوب تو هم هوایی شدی!!بحث ناموس واینجور چیزهاهم که هست
وهواهم که دیگه مزید بر علت شده .چی می خواهی دیگه .اوغلان سن تز ..........ببین کالا مورد پسند هست یا نع.