آدم هایی هستند که مثل نصف النهارند. زمان برایشان معنا دارد. بی قرارند. صعود و نزول دارند. آدم یکجا بند شدن نیستند، آدم ماندن، آدم تحمل... آدم های رفتنند
آدم های دیگری هستند که مثل مدارند. رها و یله و غوطه ور در نوعی توهم جاودانگی ... دور خودشان می گردند و خوشند. می دانی همیشه کجا می شود پیدایشان کرد. آدم سکون و صبرند...آدم های ماندنند.
بعد نمی دانم چه کسی این شوخی را باب کرد بین مدار ها و نصف النهار ها که مدام عاشق هم می شوند. جایی روزی هر نصف النهاری، مداری را قطع می کند. یکبار در صعودش و یکبار در نزولش. یکبار دل می دهد و یکبار دل می برّد. عاشق می شود و فارغ...بعد نصف النهار ها می روند سی خودشان. تجربه می کنند مدار های دیگر را قطع می کنند. بالا و پایین می شوند. اما مدار ها همیشه در حسرت نصف النهاری که روزی دلشان را برده با زمان صبوری می کنند، نصف النهار های دیگر را هم می بینند اما همیشه در حسرت نخستین دیدار، نخستین بوسه، نخستین هم- آ-غوشیند
شب های بلوبری من...قصه ی یک مدار است و یک نصف النهار. مابقی حرف ها همه بهانه است
ما که فیلم را هنوز پیدا نکرده ایم اما حظی بردیم از این توصیفات
ReplyDeleteهر کدامشان را هم که بخواهی حذف کنی( نصف النهارها یا مدارها) یک جای کار می لنگد! انگار گروهی خلق شده اند که ای باشند و گروهی خلق شدند که آن باشند تا چرخ بگردد
ReplyDeleteدقیقا همینه ، من یک مدارم
ReplyDeleteمنم یه مدارم که خورد به پست یه مداری که وانمود می کرد نصف النهاره ... این وانموده که بد جوری دهنمونو نموده !
ReplyDeleteخیلی جالب بود.
ReplyDeleteاز اون پستهای پنج ستاره بود...
ReplyDeleteگریه ام گرفت.......
ReplyDelete