Sunday, November 29, 2009

سرود ستایش ویرانی

بغض حسرت


با نوازش نگاهت


آشکارا اشک


زمین


زمان


زندگی


وزش ویرانی


 


بغض حسرت


در پناه لبهایت


لاک لبخند 


زمین


زمان


زندگی


نفسی آسوده


...


من همدم ویرانی

5 comments:

  1. عزیز آدم وقتی می خواد از پیش آدم بره .....بره سفر ...بره یه جای دور..............سخته . تو این آخرین روز بودنش تو این خاک این شعرت با حال و هوای من خوند.چقدر گریه پنهانی کافیه؟

    ReplyDelete
  2. چرا بايد الان اينو بنويسي كه من سريع همه چيزشو به زندگيم ربط بدم؟!

    ReplyDelete
  3. شعر از خودته؟ لطيف و غمناكه

    ReplyDelete
  4. خيلي خودخواهانه دوست دارم تا صفحه رو باز ميكنم يه پست جديد زده باشي

    ReplyDelete
  5. بابا تو خودت نمره بیست بودی حالام که دیگه زدی تو کار ترکوندن ایول

    ReplyDelete