یادتان بیاید قصه کنعان را:داستان یعقوب نبی که پیر شد در حسرت یوسفش.داستان چشمانی که از بس اشک حسرت باریدند نابینا شدند.داستان امید پاک یعقوب که روزی یوسفش باز میگردد به کنعان«و من از رحمت خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید».اسم کنعان که میاید همین معجون غریب امید و حسرت زنده میشود در ذهن ادمی...کنعان مانی حقیقی هم دقیقن به همین اندازه دو تم جاودانه امید و حسرت را با خودش پر رنگ پر رنگ حمل میکند
کنعان حدیث حسرت است:حسرت مینا-که ترانه علیدوستی مثل همیشه معرکه نقشش را بازی کرده-برای علاقه زیر خاکستر به علی-علی آزاد و سرشار از زندگی.کسی چه میداند شاید مینا همان لحظه که بر سر سفره عقد نشسته با مرتضی حسرت توی دلش بلوا کرده شاید هم وقتی فهمید علی دقیقن همزمان با ازدواج آنها درسش را رها کرده...کنعان یکسره حدیث حسرت است
از آن سو اما کنعان روایت گر امید است:امید مرتضا برای حفظ زنی که عاشقانه اما به سبک خودش دوستش دارد.مرتضی سعی کرده قهرمان زندگی مینا باشد.برایش برج بسازد ماشین بخرد بگذارد هر کاری که دلش میخواهد بکند-در واقع بگذارد مینا به بطالت هیچ کاری نکند-اما جواب همه اینها شده عزم جزم مینا برای ترک مرتضا...مرتضا چشم واکرده و دیده که مینا به چشم یک زندان بان نگاه می کند به او نه به چشم معشوق و یا لااقل شوهر...مرتضا اما همچنان امیدوار است به حفظ مینا
کنعان جنگ حسرت است و امید...جنگی به قدمت انسان که هرگز برنده ای نداشته...کنعان را ببینید،کنعان دیدنی است!
اطاعت میشه ارباب...
ReplyDeleteدارم یه نقد روانشناسی هم مینویسم روی کنعان داش علی...تموم شد برات ای میل میکنم
ReplyDeleteمن كنعان رو نديدم اما خيلي زيبا تفسيرش كردي
ReplyDeleteموفق باشي
به وب من سري بزن خوشحال ميشم
چشم...شما هم برو دعوت رو ببین می ارزه:)
ReplyDeleteمن دوست دارم همه کسانی که نوشتناشا را دوست دارم و حرف زدنشان را دوست دارم حتمن حتمن درباره کنعان بنویسند و من بخوانم. مرسی.
ReplyDeleteمن کنعان و تنها ديدم .خيلي خوشحالم که اولين فيلمي که تنها ديدم کنعان بود.
ReplyDeleteنوشته بودم حتي جم نخوردم...کنعان و بلعيدم .تمام لحظه هاش و حس هاش و.با مينا عاشق بودم با مينا کلافه و سرگردون!
کنعان خيلي دوست داشتني بود.
قصه تنهايي ما هاست.
نمیشه شما هم به پیشنهاد من اواز گنجشکها رو بیبینید ؟ عموم صدا بردارش بوده و لحظه های نابی داره با بازی اون پسر گوچولوی پر تلاش
ReplyDelete