Saturday, October 25, 2008

پیر ما را بوی پیراهن گرفت

کنعان فقط مکان نیست،زمان است.کنعان هم زمان است و هم مکان.کنعان همین جاست که من ایستاده ام،کنعان همین حالاست که از بودن کارگر لوله کش هم توی خانه ام خوشحالم چون جان پناه می شود برای دیوانگیم...کنعان همه اینها هست و هیچ کدام نیست: کنعان منم!

5 comments:

  1. من برای دنیا کوچیکم یا تو خیلی بزرگی؟! کی این همه بزرگتر شدی که هر چی قد می کشم بهت نمی رسم... هر چی که به ذهنم میاد جز مزخرف نیس وقتی به تو فکر می کنم. مزخرف مث گفتن اینکه آروم باش! این نیز بگذرد...! کاریمم بر نمیاد جز اینکه خشمم رو پنهون کنم و کنارت تا آخر دنیا وایسم...

    ReplyDelete
  2. یادم به کتاب زان کریستف افتاد و دوران جوانیم"
    برای تمام مدتی که مرا دوست داشته ای از تو سپاسگزارم امید وارم در جایی دیگر به تو خوشتر بگذرد"
    بعضی وداعها با شکوهند
    یلدا

    rahedoor.blogfa.com

    ReplyDelete
  3. چقدر خوبند اين "جان پناه" ها
    چقدر خوبه وقتي ديوونه هستي، لااقل لوله آب گرم خونه ت اينو بفهمه

    ReplyDelete
  4. ایول به اون کارگره!
    چرا حالا واسه دیوانگیت میشه جان پناه!

    ReplyDelete
  5. باز بوی یوسفم دامن گرفت...

    ReplyDelete