پشت سرم نشسته بود.داشتم کتاب می خواندم برای خودم اما صدایش توجهم را جلب کرد«بابای من دوم خردادو به وجود آورد»،«احمدی نژاد ده میلیارد دلار موجودی صنودق ذخیره ارزی رو خرج کرده و این ما رو بیچاره می کنه»،«دموکرات های آمریکا همیشه به جمهوری اسلامی آزادی عمل می دن»
داشتم برای خودم کتاب می خواندم اما دیگر حواسم پرت شده بود،تحمل چرت و پرت هایش را هم نداشتم.برگشتم نگاه کنم ببینم این فرزند خلف به وجود آورنده دوم خرداد چه شکلیست.لاغر اندام بود با پوست تیره پر جوش حدودن ٢۵ ساله.کنارش دخترکی نشسته بود که داشت جزوه می خواند و انگار سرک کشیدن مرد جوان به جزوه باعث شروع بحث شد.
داشتم فکر می کردم که خدایا با چه اعتماد به نفس غریبی مزخرف می گوید و اسمان و ریسمان می بافد بهم و دخترک با چه تحمل عجیبی دارد گوش می کند و شجاعت گفتن «بس کن می خواهم جزوه ام را بخوانم» را ندارد که ندارد،فقط چشمانش را دوخته به متن و هی سر تکان می دهد.
وودی آلن فیلم معرکه دارد به اسم آنی هال .هر کس که آنی هال را دیده باشد حتمن آن سکانس باحال صف سینما و چرت و چرت گفتن های مرد پشت سر وودی آلن که داشت به خرج فلینی و مک لوهان مقدمات گرم کردن تخت خوابش را فراهم می ساخت به یادش مانده...دقیقن همدرد وودی آلن شدم امروز توی ون و آرزو کردم کاش این شازده به جای کارشناس سیاست خارجی بودن که ادعایش را داشت می رفت یک کمی فیلم می دید یک کمی آنی هال مثلن
ارباب این ونها خداییش موجوداتی دوست داشتنی هستند آدم وقتی سوارشون میشه حس میکنه الآن کُنا شده و نشسته رو پشت سرندی پیتی و داره میره سمت جزیره ی ناشناخته فقط نمی دونم چرا کسی عقلش نرسیده این ونها را صورتی رنگ کنه که دقیقاً بشن سرندی پیتی ؟!
ReplyDeleteآره رضا خیلی هیجان انگیزن...
ReplyDeleteبالاخره همه که قرار نیست فیلم ببینن .
ReplyDeleteفقط میشه مثه خودت گفت کاش ....
ارباب! شما هم فقط مث آقا رضا فکر کنی دیگه حرص نمیخوری و نمیخواد جای وودی آلن رو خالی کنی :)
ReplyDeleteبرای حرص خوردن تو این مملکت سوژه های زیادی از صب تا شب هست فقط باید تحمله رو ببری بالا
دیروز " ما آمدیم شما نبودید"
ReplyDeleteضمنن آدرس شما بدون این "www" آپ ها تونو نشون نميده! جل الخالق!!
پس یعنی با ماشین عزیز رفت و آمد نمی کنی که ون سوار می شی....؟
ReplyDeleteنازلی راس میگه ها؛ حالا آنی هال و وودی آلن رو بیخیال ، تکلیف L.J.S. (خوانده شود لانگ جان سیلور) چی شد که حالا ون، یا بقولی سرندی پیتی سوار میشی؟؟ ما ایشون رو یادمون نمیره و همینطور شام ٍ نخورده اشو!!
ReplyDeleteاینجا به شدت طرح ترافیکه دوست جان ها
ReplyDeleteاه رضا من متنفرم از این ونها !
ReplyDeleteهیچم دوست ندارم سوار شم، هر بارم سوار شدم با اجبار بوده .
امیر برای همین من از رو در وایسی خوشم نمیاد .
ReplyDeleteسیدو من خودمم از زانو درد صد بار میمیرم و زنده میشم تا برسم ولی خداییش بعضی وقتها که فرصت اکتشاف انسانها را به آدم میدن تمام دردهای زانو و سایر اعضای آدم یادش میره
ReplyDelete